✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍یکی از دوستان ڪه وسایل خانگی میفروشد نقل میڪرد: روزی در مغازه نشسته بودم ڪه مردی به مغازه من آمده و چیز بیسابقهای از من خواست.
گفت: برای یڪ هفته چند ڪارتن نوی خالی لوازم خانگی اجاره میخواهم. پرسیدم: برای چه؟ چشمانش پر شد و گفت: قول میدهید محرم اسرار من باشید؟ گفتم: حتما. گفت: دخترم این هفته عروسی میڪنه. جهاز درست حسابی نتونستم بخرم. از صبح گریه میڪند. مجبور شدم این نقشه را طرح ڪنم. ڪارتن خالی ببریم و توش آجر بزاریم تا دیگران نگویند جهاز نداشت. چون میگویند: دختر بیجهاز مانند روزه بینماز است. اشڪ در چشمانم جمع شد و...........
💢 در دین اسلام بدعت گذاشتن امری حرام است. یڪی از این بدعتهای غلط بازدید جهاز دختر است. ڪه باعث رو شدن فقرِ فقرا میشود. ڪسی ڪه بتواند این بدعتها را به نوبه خود بشڪند و در عروسی خود ڪسی را به دیدن جهاز خود دعوت نڪند، یقین به عنوان مبارز با بدعت، یڪ جهادگر است و طبق احادیث جایگاه معنوی بزرگی دارد.
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi
---------------------------------------
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ابراهیم خواص گوید: شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان بدنم را میلرزاند. به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیدهام و طعمه درندگان بیابان نخواهم شد.
به نزدیک صدای خروس رسیدم، خرابهای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هر چه داشتم غارت کردند.
ناراحت و عبوس به گوشه دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟
خوابیدم. در عالم رویا خبرم دادند، توکل کردی باید تا آخر میرفتی، وقتی صدای خروس را شنیدی ترست از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکلت کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم و فرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت، که خروس بود رها کنند پس گرفتار راهزنان شدی.
سحر برخیز و به خرابه برگرد.
طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم 3 گرگ راهزنان را طعمه خود کردهاند و هر چه از من به تاراج بردهبودند آنجا بود.
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍مردی به خواب دوستش آمد، در حالیکه غل و زنجیر بر دست داشت. به دوستش گفت: به پسران من بگو، عمل صالحی انجام دهند تا جزو باقیاتالصالحات بر من ثوابی نوشته شود، باشد که خدا مرا از عذاب رها کند. دوستش نزد فرزندان آن متوفی آمد و سخن پدر بر آنان رساند و خواب خود تعریف کرد. در حالیکه فرزندان او از بیکاری از شهر پشم میخریدند و در رودخانه میشستند تا پولی بگیرند و کسب معاش کنند.
پسر بزرگتر گفت: مرا معاف و معذور دار که این پشمها امانت است و ما را دیناری در دنیا نیست که در حق او نیکی کنیم. پسر کوچکتر گفت: صبر کن نرو. دستان خود را گشوده به هم چسباند و سه بار آب رودخانه پر کرد و به بیرون رود روی سبزههای کنار رود ریخت. گفت: خدایا چیزی برای احسان و بخشش ندارم از فضل خود این کمترین را از این ناچیز بپذیر و پدرم را از عذاب معاف کن.دوستش خندهای کرد و گفت: شاهکار کردی ای پسر دوست من! نیازی به احسان و نیکی تو نیست من کار نیکی میکنم و وصیت پدر تو را عمل میکنم.
شب در خواب فرو رفت و دید آن دوستاش در باغ بزرگی است. شاد شد و گفت: من که چیزی برای تو نبخشیدم؟ دوستاش گفت: خدا به خاطر سه کف دست آب ، مرا بخشید. بدان در این دنیا برای خدا ارزش یک عمل به نیت کننده آن است نه بزرگی یک کار. آری حال که فصل زمستان است ، کافی است نانهای خشک مانده سر سفره را به نیت قربة الیالله برای پرندگان بریزیم. به همین راحتی با یک نیت خوب، کوچکترین کار نزد بشر، نزد خدا بزرگترین کار است.
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍ روزی جوانی از پدرش پرسید: پدرم٬ تو از نظر دارایی مشکلی نداری و وضع مالیات از من بهتر است. آیا دوست داری برایت عیدی بخرم؟ پدر٬ پسرش را به حیاط خانه، کنار درخت سیبی آورد و گفت: پسرم بهنظرت من سالی چقدر هزینهی این درخت سیب میکنم؟ گفت نمیدانم.
گفت: اگر هر سال٬ از آب٬ کود٬ هرس و سمی که برای این درخت هزینه میکنم را حساب کنی 40 هزار تومان این درخت برایم هزینه دارد. میدانی هر سال 4 کیلو سیب هم به من نمیدهد! یعنی هر کیلو سیبش 10 هزار تومان برایم تمام میشود علاوه بر آشغالهایی که در خانه ریخته میشود. پسرم فکر میکنی من احمقم برای این درخت این همه زحمت میکشم و پولم را هدر میدهم؟ میتوانم با 40 هزار تومان 20 کیلو سیب را بیزحمت و بیدردسر بخرم.
پسر گفت: حتما حکمتی دارد٬ پدرم بگو. پدر گفت: من این درخت را برای خوردن سیبش نکاشتم برای این کاشتم که در پاییز چند تا سیبی بچینم؛ که محصول تلاش خودم است و خود پرورشش دادم. اگر تو برای من عیدی بخری درست است که من نیاز ندارم ولی لذتش مثل لذت چیدن سیب این درخت٬ برایم شیرین است. تو هم میوه یک عمر زندگی من هستی. پسر از شرم سرش را به زیر انداخت و رفت.
آری، اگر پدر و مادری داریم که حتی وضع مالیشان خیلی عالی است؛ صلهرحم٬ هدیه و عیدی دادن را فراموش نکنیم٬ ما محصول و میوه و سیب دل آنها هستیم. این میوه مزهاش به خوردنش نیست بیرونم ارزانتر میفروشند مزهاش در دست پرورده بودن خود انسان است.
➖➖➖➖➖➖➖
لطفا کانال را به دوستان معرفی کنید شاید مشکلی از خانواده ای حل شد 👇
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍در کودکی یاد دارم وقتی با همسن و سالان در کوچه فوتبال بازی میکردیم، تنبلترین بازیکن را دروازهبان میگذاشتیم. همه از دروازهبان شدن و یکجا ایستادن متنفر بودیم و آن را نوعی حقارت تصور میکردیم و سعی میکردیم به راحتی تسلیم نشویم.بعدها که بزرگ شدم و از دنیای فوتبال سر درآوردم فهمیدم، هر کسی را دروازهبان نمیگذارند. حیثیت و آبرو و زحمتهای همه 11 نفری که میدوند در دستان پُرتوان دروازهبان است.
در یک خانه نیز برخی تصور میکنند زنِ خانهدار یعنی کسی که فقط در خانه میخورد و میخوابد و تنبل است، در حالیکه زنِ خانهدار مانند دروازهبان خانه است که باعث میشود زحمات دویدن و تلاش پدر به باد نرود.
در کل زن باعث میشود از حریم خانه به دقت مواظبت شود تا هر کسی قدرت حمله و وارد شدن به آن را نداشته باشد. زن اگر در خانهداری، اسراف کند٬ ولخرج باشد و کودکان را دلسوزانه مدیریت و تربیت نکند، زحمات دویدن پدر به باد میرود. هرچند زنان شاغلی هم هستند که خانهداری بسیار عالی هم از خود نشان میدهند و شاغل بودن در تضاد خانهداری یک زن هوشیار و کوشا نمیتواند باشد.
👈یک تیم فوتبال برای پیروزی به دروازهبان ماهری نیازمند است و یک خانواده برای موفقیت به زنِ خانهدار ماهر.
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍مرد رباخوار و عیاشی بود که هرگاه گناه میکرد و به او میگفتند: گناه نکن! میگفت: خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِين است، نترسید! او هرگز بندۀ خود را هر چقدر هم که بد باشد نمیسوزاند؛ من باورم نمیشود او از مادر مهربانتر است چگونه مرا بسوزاند در حالی که این همه در خلقت من زحمت کشیده است!
روزگار گذشت و سزای عمل این مرد رباخوار پسر جوانی شد که در معصیت خدا پدر را در جیب گذاشت و به ستوه آورد تا آنجا که پدر آرزوی مرگ پسر خویش میکرد. گفتند: واقعا آرزوی مرگش داری؟ گفت: والله کسی او را بکشد نه شکایت میکنم نه بر مردنش گریه خواهم کرد. گفتند: امکان ندارد پدری با این همه حب فرزند که زحمت بر او کشیده است حاضر به مرگ فرزندش باشد.
گفت: والله من حاضرم، چون مرا به ستوه آورده است و به هیچ صراط مستقیمی سربراه نمیشود. گفتند: پس بدان بنده هم اگر در معصیت خدا بسیار گستاخ شود، خداوند أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ از او به ستوه میآید و بر سوزاندن او هم راضی میشود.
📖 قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَكْفَرَهُ (17 - عبس)
مرگ بر اين انسان، چقدر كافر و ناسپاس است؟
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍️ دوستی نقل میکند، در سال 1342 سوار اتوبوس با دوستم از تهران عازم شهرستان خوی بودیم. رانندهی اتوبوس مست بود و ما دلشورهی عجیبی از رانندگی او بر تنمان حاکم شده بود. آن زمان جادههای مواصلاتی از داخل شهرها عبور میکردند.
اتوبوس برای شام در شهر قزوین توقف کرد. دوستم مرا به مغازه شیرینیفروشی برد و خودش یک جعبه شیرینی خرید و از من خواست تا من هم بخرم. هر دو شیرینی خریدیم. وقتی بیرون آمدیم، گفت: نیّت کن فردا صبح که انشاءالله به مقصد رسیدیم، اولین کاری که انجام خواهیم داد، شیرینیها را بابت صلهارحام به منزل خواهران خود ببریم. من نیّت کردم. نیمهشب که از خواب پریدیم متوجه شدیم اتوبوس واژگون شده است و از 36 نفر سرنشین آن فقط 5 نفر زنده و کاملاً سالم مانده بودند که ما دو نفر هم جزء آن 5 نفر بودیم و جالبتر اینکه جعبهی شیرینیهای ما هم سالم بود.از خوشحالی نمیدانستیم چه کنیم، بعد از مدتی کنار جاده ایستادن، موفق شدیم بالاخره به مقصد برسیم.
از دوستم پرسیدم: چه رابطهای بین خریدن شیرینی و صلهرحم و زنده ماندن ما وجود داشت؟ گفت: دیشب من از رانندگی طرف متوجه شدم که بلایی بر سر ما حلقه زده است. سریع نیّت صلهرحم کردم تا خدا به خاطر شیرینیهایی که ما خریده بودیم بر خواهرانمان رحم کند و عمر ما را به خاطر آنها بر ما ببخشد. چنانچه نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند: در بین تمام اعمال نیک، «صلهرحم» تنها عملی است که خداوند سریع پاداش آن را به فاعل آن میبخشد.
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍پیرمردی بود که هرگز خودکار به دست نمیگرفت و همیشه با مداد مینوشت. روزی نوهاش پرسید: چرا به این اندازه، مداد را دوست دارید؟ پدربزرگ گفت: سه ویژگی در مداد است، که در خودکار نیست.
نخست: مداد این فرصت را میدهد که اگر اشتباه نوشتی و به اشتباه خود پی بردی، زود با پاککن آن را پاک کنی. خدا هم به انسان فرصت میدهد که اگر اشتباهی کرد سریع توبه کند تا گناهش پاک شود.دوم: در زیبا نوشتن مداد، هرگز نوع و رنگ و زیبایی چوب نقشی ندارد و مهم مغزی است که درون مداد است؛ و برای خدا هم، زیبایی و رنگ و نوع پوست انسان مهم نیست، زیبایی درون انسان مهم است.
ویژگی سوم مداد این است که یک خودکار، شاید جوهر داخل لولهاش خشک شود و تو را گول بزند و زمان نیازت ننویسد ولی مداد، مغزش خشک نمیشود و هرگز تو را فریب نمیدهد و تو را در روزهای سخت، تنها نمیگذارد. اگر با خدا رو راست باشی، خدا نیز با تو رو راست است و هرگز در سختیها و مشکلات تو را تنها نمیگذارد.
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍عارف نامداری در بازار راه میرفت که مردی از پشت سر، بر گردن او نواخت. به ناگاه متوجه شد که او فلان عارف بزرگ و نامدار است و بسیار ناراحت شد و به دست و پای او افتاد. عارف گفت: من همان لحظه که بر گردنم زدی تو را حلال کردم. آنچه تو زدی، تو نبودی؛ من ساعتی پیش او را (خدا) ندیدم و معصیت او کردم و تو نیز مرا ندیدی و معصیت بر من کردی. اگر من ساعتی پیش او را (خدا) دیده و معصیتش نکرده بودم، تو نیز مرا میدیدی و به اشتباه بر گردن من نمیزدی. آری! این داستان زندگی همۀ ماست که از آن غافلیم.
حضرت علی علیه السلام در بحار الأنوار (ج47، ص350) میفرمایند: تَوَقُّوا الذُّنوبَ ، فما مِن بَلِيَّةٍ و لا نَقصِ رِزقٍ إلاّ بذنبٍ، حتّى الخَدشِ و الكَبوَةِ و المُصيبَةِ
از گناهان دورى كنيد؛ زيرا هيچ بليّهاى رخ ندهد و هيچ رزقى كم نشود، مگر به سبب گناهى، حتى خراش برداشتن و به سر در آمدن و مصيبت!!! و خداوند عزّوجلّ مىفرمايد: ما أصابَكُمْ مِنْ مصيبةٍ فَبِما كَسَبَتْ أيْدِيكُمْ (و هر مصيبتى كه به شما رسد، به خاطر كارهايى است كه مىكنيد.)
شبی با یکی از دوستان اهل معرفت، سوار خودروی او در جاده در حرکت بودیم. به ناگاه سگی به جلوی ماشین پرید و او نتوانست ماشین را کنترل کند و به سگ خورد. سپر ماشین به کلی از بین رفت. مدتی درنگ کردیم و بعد ادامه مسیر دادیم، گفتم: ناراحت نباش! اتفاقی است که افتاده و حیوان است، تقصیر تو چیست؟! آه سردی کشید و حقیقت زیبایی بیان کرد. او گفت: «هیچ اتفاقی، تصادفی و شانسی نیست.» گیریم قبول کنیم که اجل آن سگ رسیده بود و باید میمرد، و سرنوشت او زیر چرخ ماشینی ماندن، امشب در جاده بود. حال سؤالی که برای من باید پاسخ داده شود این است که، چرا من برای این امر شر و مصیبت انتخاب شدم؟! تو نمیدانی ولی خودم بهتر میدانم، اتفاق امشب ناشی از گناهی بود که من امروز انجام دادم و خودم میدانم که آن گناه چه بود!!!
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍پیرمردی به نام مشهدی غفار، حدود صد و بیست سال پیش، در بالای مناره مسجد ملا حسن خان، سالها بود که اذان میگفت. پسر جوانی داشت که به پدرش میگفت: ای پدر! صدای من از تو سوزناکتر و دلنشینتر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره رفته و اذان بگویم.
🕌پدر پیر میگفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست. من میترسم از آن بالا سقوط کنی، میخواهم همیشه زنده بمانی و اذان بگویی. بگذار تو جوان هستی عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو. از پسر اصرار بود و از پدر انکار!
🌕روزی نزدیک ظهر، پدر پسر خود بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را کنترل میکرد. دید پسرش هنگام اذان گاهی چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر میکند.
👌وقتی پایین آمد مشهدی غفار به پسر جوانش گفت: فرزندم من میدانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست، میدانم صدای تو دلنشینتر از صدای من است، و هیچ پدری نیست بر کمالات و هنر فرزندش فخر نکند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانی چون تو نیست و برای تو خیلی زود است.
🔥آن بالا فقط صدای خوش جواب نمیدهد، نفسی کشته و پیر میخواهد که رام مؤذن باشد. تو جوانی و نفسات هنوز سرکش است و طغیانگر، برای تو زود است این بالا رفتن. به پایین مناره کفایت کن!
🚫بدان همیشه همه بالا رفتنها به سوی خدا نیست. چه بسا شیطان در بالاها کمین تو کرده است که در پایین اگر باشی کاری با تو ندارد.
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند
✍یکی از دوستان که فروشنده لوازم خانگی است، نقل میکرد: روزی در مغازه نشسته بودم که مردی به مغازه من آمده و چیز بیسابقهای از من خواست. گفت: برای یک هفته چند کارتن نو و خالی لوازم خانگی اجاره میخواهم.
پرسیدم: برای چه؟! چشمانش پر از اشک شد و گفت: قول میدهید محرم اسرار من باشید؟
گفتم: بلی! حتماً. گفت: این هفته عروسی دخترم است. جهیزیه درست و حسابی نتوانستم بخرم. از صبح گریه میکند. مجبور شدم این نقشه را طرح کنم، کارتن خالی ببریم و داخلاش آجر بگذاریم تا دیگران نگویند جهیزیه نداشت.
چون میگویند: دختر بیجهاز مانند روزه بینماز است. اشک در چشمانم جمع شد و...........
در دین اسلام بدعت گذاشتن امری حرام است. یکی از این بدعتهای غلط بازدید جهیزیه دختر است. که باعث رو شدن فقرِ فقراء میشود. کسی که بتواند این بدعتها را به نوبه خود بشکند و در عروسی خود کسی را به دیدن جهاز خود دعوت نکند، یقین به عنوان مبارز با بدعت، یک جهادگر است و طبق احادیث جایگاه معنوی بزرگی دارد.
حجت الاسلام شیراحمدی
https://eitaa.com/shirahmadi