#پارت۳۳
#
در آغوشش می گیرم و آرام پیش از اینکه مامان را از خواب بیدار کنیم از اتاق خارج می شوم و به اتاق خودم می رویم...
روی تخت می گذارمش و مانتو و شالم را از تنم خارج می کنم و پتو را کنار می زنم و در آغوشم می گیرمش.
نه هر آغوشی... تن کوچکش را چفت تنم می کنم و دیوانه وار می بویمش... تار به تار موهایش را می بوسم و جان می گیرم.
چشمانش هنوز سنگینند و گربه وار در آغوشم جمع شده است. به عادت بچگی هایش با پشت انگشت اشاره فضای بین گونه و گوشش را نوازش می کنم و می دانم چقدر با این کار آرامش می گیرد و خیلی زود به خواب می رود.
خوابالو غر می زند:
-نمی خوابما... می خوام با تو بلم مهت(برم مهد)
-باشه قربونت برم من نخواب...
سرش را روی سینه ام جابجا می کند لبخند ارامش بخشی می زند و به ثانیه نکشیده نفس هایش منظم می شوند.
لپ های اناری اش را می بوسم و آرام در گوشش نجوا می کنم و نوید می دهم:
-به زودی زود به قولم عمل می کنم فرشته!
چشم می بندم و دم عمیق دیگری از عطر تنش می گیرم و به خواب می روم.
***
-نمی شد تو بری تو همون واحد خودت؟ آخه شاید ما احتیاج به سکوت و آرامش داشتیم خب...
دهانش باز می ماند و چشم ریز می کند و مامان به طرفداری از او به من می توپد:
-شهرزاد نگو اینجوری مامان...
-می بینی خاله؟ من میگم تهران خونه جدا داشتم چی شد؟ فقط اجاره خونه اضافه می دادم. خدا رو خوش میاد؟ جوون مملکت پولشو بده صابخونه، نتونه برای خودش آینده بسازه؟
#پارت۳۴
-خدا رو خوش میاد جوون مملکت روز تا شب تو رو تحمل کنه مغزشو بخوری شبم بیاد خونه از دست وراجی هات آسایش نداشته باشه؟
-وای وای... آب و هوای اصفهون بهت نمی سازِد داداها... پاچه میگیری خره...
پقی می زنم زیر خنده... هنوز یک روز نیست به اینجا نقل مکان کرده ایم و فاز لهجه ی اصفهانی گرفته، خدا باقی اش را به دادمان برسد!
تلفنش زنگ می خورد و شماره را از نزدیک نگاه می کند و گوشه ی لبش به لبخندی باز می شود و از جایش بلند می شود. قبل از رفتنش زیر لبی نجوا می کند:
-سماواتیه!
با چشمانی گشاد شده نگاهش می کنم. شماره مهشید را از کجا آورده بود؟ البته که مهشید هم شماره اش را ذخیره داشته که به سرعت شناخت و من فقط در سرعت عمل مهشید مانده ام.
لباس های رزا را آویزان می کنم و پتو را تا روی سینه اش بالا می کشم و از اتاقش خارج می شوم.
می خواهم به سمت اتاق خودمان بروم تا لباس های خودمان را بچینم که مامان با سینی چای از آشپزخانه خارج می شود:
-بیاین یه چایی بخورین خستگیتون در بره...
-دستت درد نکنه ماپری خانوم...
به خاطر نوع صدا کردنم لبخندی می زند و می گوید:
-بمیرم بچه ام انقدر خسته بود که بیهوش شد...
-اره... فکر می کنم تغییر محل زندگمیون خیلی براش خوب باشه... ذوق داشت بچه ام. چندتا مهد این اطراف پیدا کردم سوابقشون رو چک کردم. نظراتشون رو خوندم چندتایی رو که کلاینتاشون راضی تر بودن علامت زدم فردا برم سر بزنم ببینم چطور جاهایی هستن.
-اگر برای تحقیقات محلی کمک خواستی منم صدا کن... به داییتم میگم سوسابقه شونو چک کنه...
نیشم شل می شود و کشیده نامش را اعتراض می کنم:
-مامان!
-یامان!
آشپزی و شیرینی مرضیه بانو
#کیک_باقلوا
(رسپی استاد سیدرضا )
تخم مرغ 👈 یک ونیم عدد
خاک قند👈۷۵ گرم
با ۷۵ گرم روغن مایع
آرد 👈 ۱۰۰ گرم
پکینگ پودر 👈 ده گرم
وانیل 👈 مقدار لازم
🌻🌻🌻🌻🌻🌻
تخم مرغ و خاک قند خوب مخلوط کنید وبعد روغن مایع اضافه کرده خوب مخلوط کرده
آرد و پکینگ پودر و وانیل اضافه کرده و بادست مخلوط کنید
ودر دیس چرب کرده و مواد در دیس ریخته و در فر ۱۸۰ درجه ب مدت ۳۵ دقیقه پخت شود
@shirini71
آشپزی و شیرینی مرضیه بانو
این ادویه برای درست کردن لوبیا پلو و کلاً پلوهای مخلوط مثل کلم پلو و هویج پلو و گاهی برای قیمه پلو هم به کار میره.
بهتره آماده از بیرون خریده بشه ولی اگه دسترسی بهش ندارین ترکیبش اینه :
گل سرخ یا گل محمدی
زیره
دارچین
زنجبیل
جوز هندی
میخک
هل
ادویه خورشی
فلفل سیاه ۱ قاشق مربا خوری
فلفل قرمز ۱ قاشق مربا خوری
زردچوبه ۱ قاشق غذاخوری
پودر زیره ۱ قاشق غذاخوری
دارچین ۱ قاشق غذاخوری
تخم گشنیز ۱ قاشق غذاخوری
( از هر کدام ۱ قاشق غذاخوری)
@shirini71