eitaa logo
شیرینترازعسل ذکرحسین ع
1.3هزار دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
10.8هزار ویدیو
105 فایل
💚شکر خدا را که در پناه حسینیم ❤️ 💚عالم از این خوبتر پناه ندارد کپی متنهاباذکرصلوات حلال‌و گوارای قلبهای پاک عاشقان سیدالشهدا جانم❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
مگر از عمر پدر غیر پسر می‌ماند که جوان در نظر او به جگر می‌مانَد سالها بود کنار تو فقط میگفتم که برای من از این عمر پسر می‌مانَد خواستم راه رَوی یک دو قدم ، میدیدم ساعتی بعد برایم دو سه پَر می‌مانَد زودتر از نفس اُفتاده‌ام از تو که بگویند همه که جوانمُرده در این دشت مگر می‌مانَد؟ پسری را که روی چشم بزرگش کردم بر عبا نیز به اما و اگر می‌مانَد کاش میشد که مرا جمع کنی میخندند خواستم پا شوم از خاک کمر می‌مانَد اکبری داشتم و حال چرا اکبرهاست که تنِ تو به تن چند نفر می‌مانَد رفتم از هر طرفی جمع کنم قدت را نیمه‌ای در بغل و نیمِ دگر می‌مانَد بازوی مادرم و بازوی تو مثل هم اند زخم پهلوی تو بر ضربه‌ی در می‌مانَد میکشم از بدنت نیزه و تیغ و مِقراض باز بر سینه‌ی تو چند تبر می‌مانَد میکشندم ز روی خاک عموهایت وای عمه با جمعیّتی شوم نظر می‌مانَد 😭😭😭😭😭😭😭 🏴👇👇👇👇🏴 http://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
شیرینترازعسل ذکرحسین ع
آتش عشق و تب فراق جناب آقای دکتر اسدی گرمارودی نقل کردند: مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج سید حسین شجاعی برایم تعریف کردند: در ایامی که در نجف اشرف ساکن بودم، گاهی به کربلا مشرف می شدم. در همان ایام حضرت آقای مجتهدی هم در ساکن بودند و گاهی شب های جمعه با پای پیاده به کربلا مشرف می شدند. یک شب جمعه ای در معیت ایشان با پای پیاده از نجف به قصد زیارت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام راهی کربلا شدیم. در بین راه به استراحت گاهی رسیدیم و جهت استراحت توقف نمودیم، همین که نشستیم، حضرت آقای مجتهدی با آن حال عجیبشان شروع به خواندن این نمودند: صبا به لطف بگو آن غزال رعنا را که سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را شکر فروش که عمرش دراز باد چرا تفقدی نکند طوطی شکرخا را غرور حسن اجازت مگر نداد ای گل که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر به بند و دام نگیرند مرغ دانا را ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را چو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد دار محبان باد پیما را جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیب که وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را در آسمان نه عجب گر به گفته ی حافظ سرود زهره به رقص آورد مسیحا را آن شب جناب مجتهدی به قدری جانخراش و جانسوز گریه کردند که داشتند تلف می شدند! . من هم تصمیم گرفتم دست ایشان را بگیرم تا کمی آرام شوند اما همین که دستانم با دست ایشان برخورد کرد، گویا قطعه ای آتش را لمس کردم و دستانم به شدت سوخت!! فریاد زدم: سوختم، سوختم، آقاجان بدن شما چیست؟ چرا این گونه است؟! . ایشان هم در همان حال و شدت گریه فرمودند:《سال هاست که در عشق مولا می سوزیم》😭. . دلبر دلم به غمزه ی جادوی خود ربود در های درد بر رخم از هجر خود گشود دست طبیب سوخت چو دست مرا گرفت دیشب تب فراق من از حد گذشته بود ۵۱ 🕊👇👇👇👇👇🕊 https://eitaa.com/joinchat/845021184C1b47a3ad50
علیهاالسلام چه اتفاق غریبی... چه شد که یاس من آشفته است و تاب ندارد؟ سؤال بحث برانگیز من جواب ندارد چقدر دور خود از درد و آه و ناله بپیچد گل بهاری من تاب پیچ و تاب ندارد چه رفته بر سر او این چه اتفاق غریبی‌ست که قرص صورت او طاقت نقاب ندارد جهان شب‌زده در خواب غفلت است به هر حال چرا که درک درستی از آفتاب ندارد اگر بخواهد و نفرین کند چه جای تعجب؟ مگر کتاب خدا آیۀ عذاب ندارد؟ .فاطمیّه 🏴@shirintarinzekr 🏴