«لمّا قُتل العبّاسُ بانَ الانکسارُ فِی وجهِ الحُسین علیه السلام» یه مرتبه دیدن رنگِ صورتش پرید .. دست به کمرش گرفت .. یا الله .. صدا زد عباسم کمرم شکست همه شنیدید دومین جمله گفت وَ انقَطَعَ رَجائِي .. امیدم ناامید شد .. وَ قَلَّت حِيلَتِي صبر از کفم رفت .. یه جمله دیگه ام گفت، بگم و از همه التماسِ دعا .. صدا زد وَ شَمُتَ بِي عَدوِّي .. پاشو ببین دشمن روش به حسین باز شده .. ببین دارن بهم ناسزا میگه .. پاشو ببین دارن به خیمه ها نگاه میکنن .. حسین .. اومد جلو .. وَ جَلَسَ عَلَی التُّرَابِ .. نشست کنار بدن وَ نَظَر الی عباس .. یه نگاه به عباس کرد .. هر شهیدی رو که رفت با یه دست سرِ شهید رو گرفت گذاشت رو پاش .. اما یه نگاه به سرِ عباس کرد .. دید یه دستی نمیشه این سرُ برداشت .. دیدن با دو دست این سرُ آروم بغل کرد، یه جوری با عمود زده بودن .. اینجا یه نفر دو دستی سر رو بغل کرد من یکی دیگه ام سراغ دارم یه دختر کوچولو تو خرابۀشام .. اونم دو دستی یه سرِ بریده رو بغل کرد .. دید لباش پاره پاره ست .. دندوناش شکسته ست .. رگایِ گردنش بریدهست .. حالا بگو حسین .. .
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
Shab08Moharram1402[01].mp3
23.14M
#روضه
#شب_هشتم_محرم
#حاج_مهدی_حسینی
به زانو میرسم پیشت نفَس دیگر نمیآید
خودت را بر عبایم ریز... از من بر نمیآید
تو را گُم کردهام ... این راه را ... حتی رکابم را
علی ، بابای تو بودن به من دیگر نمیآید
جوانم دست و پا میزد جوانهاشان مرا دیدند
چه کردند این مسلمانها که از کافر نمیآید
تو را روی عبایم با مصیبت جمع کردم ؛ وای
علیِاکبرم یارب به این اکبر نمیآید
سرِ انگشتهایم را فرو در حنجرت کردم
چرا این تیغِ مانده در گلویت در نمیآید
تو داری میدهی جان و تماشا میکنم ای وای
پدر هستم ولی کاری زِ دستم بر نمیآید
عزای بردن تو بود بابا هم اضافه شد
به خیمه بردنِ ماها به این خواهر نمیآید
همینکه کوچه وا کردند فهمیدم از این اوضاع
علیِ زندهای بیرون از آن معبر نمیآید
کمی از پارههایت گُم شده در وسعتِ صحرا
تو را پاشیده صد لشگر به یک لشگر نمیآید
اگر بیرون کشم این تیغ را میپاشی از هم آه
تنی که دوخته نیزه به یک پیکر نمیآید
از اینسو نیزه خوردی و از آنسو نیزه بیرون زد
از اینسو در نمیآید از آنسو در نمیآید
#حسن_لطفی
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
روضه شب هفتم محرم1403علمدار .mp3
34.78M
#مناجات_و_روضه
#کربلایی_سجاد_عزیزی
#شب_هفتم_محرم
#حسینیه_علمدار_کرمانشاه
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
زمینه شب هفتم محرم1403علمدار .mp3
14.93M
#زمینه
(شاید این آخرین باره)
#کربلایی_سجاد_عزیزی
#شب_هفتم_محرم
#حسینیه_علمدار_کرمانشاه
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
ذکرونوا شب هفتم محرم1403علمدار .mp3
4.52M
#شور_و_نوا
(پرچم تو رفته بالا)
#کربلایی_سجاد_عزیزی
#شب_هفتم_محرم
#حسینیه_علمدار_کرمانشاه
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
واحد 1 شب هفتم محرم1403علمدار .mp3
10.11M
#واحد
(از همون روز ازل)
#کربلایی_سجاد_عزیزی
#شب_هفتم_محرم
#حسینیه_علمدار_کرمانشاه
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
واحد 2 شب هفتم محرم1403علمدار .mp3
5.59M
#واحد
(منم حسینی شده دعای...)
#کربلایی_سجاد_عزیزی
#شب_هفتم_محرم
#حسینیه_علمدار_کرمانشاه
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
شور 1 شب هفتم محرم1403علمدار .mp3
2.27M
#شور
(و صلی الله علی الباکین)
#کربلایی_سجاد_عزیزی
#شب_هفتم_محرم
#حسینیه_علمدار_کرمانشاه
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
شور 2 شب هفتم محرم1403علمدار .mp3
4.38M
#شور
(ازل علی ، ابد علی)
#کربلایی_سجاد_عزیزی
#شب_هفتم_محرم
#حسینیه_علمدار_کرمانشاه
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
Mahmoud Karimi - Muharram 1402 Shab 8 - 5.mp3
6.41M
#جانم_علی_اکبر...
#دودمه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
به نفسِ حاج محمود کریمی
جانم علی اکبر جانم علی اکبر
خَلقاً و خُلقاً مثل پیغمبر علی اکبر
«حسین..»
مثل علی در جنگ؛ مثل علی در جنگ
بوده برابر با دو صد لشکر علی اکبر
«حسین..»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمود_کریمی
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
35095-attachment-Fadaeian_Shab08Moharam1402_02.mp3
9.52M
#روضه_حضرت_علی_اکبر_ع
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah
"شمشیر اگه به جایی بخوره، شمشیر و فرو میکنند درمیارن؛ اما همچین که علی رفت توو دل لشکر شمشیرا همینجوری فرو میرفت یعنی قطع میکرد. ارباً اربا. صدای علی بلند شد: یا ابتاه! بابا بیا! ابی عبدالله تا صدای علیش رو شنید، سراسیمه سوار بر مرکب شد. خبر برای حسین اومده جوونت زمین خورده سریع خودش رو رسوند....
یه روزیم علی توو مسجد نشسته،سراسیمه حسن و حسین اومدن بابا! مادر ما از دنیا رفت. بدو بابا. علی بدو بدو خودش و رسوند خونه...
چند قدمیه بدن که رسید ابی عبدالله زانوهاش دیگه طاقت نیاورد. با سر زانو به این بدن نزدیک شد...
امیرالمومنین هم هی توو کوچه زمین میخورد، یکی دو مرتبه علی با صورت زمین خورد. بعضیا دیدن خندیدن. دیدی علی رو زمین زدیم...
توو این همه جنگ نتونستیم علی رو زمین بزنیم، با یه خبر علی رو زمین زدیم...*
«این خبر پیچیده هرجا
مرتضی افتاده از پا»
حالا ابی عبدالله رسید بالا سر علیش، خودش و انداخت رو این بدن. فریاد میزد:« نمیخوای جواب بابات و بدی؟!» نشست کنار این بدن صورتش و گذاشت رو صورت علیش؛ دیگه برنداشت. همینجور که این صورت رو صورت جوونش بود، چه صورتی! همچین که حسین صورتش رو رو صورت علیش گذاشت، پر خون شد....
یک فزع کردی تمام صورتم را خون گرفت
*بعضیا گفتند حسین جون داد، همون خبری که توو مدینه پیچید علی مُرد. فاطمه رو زدیم علی رو هم باهاش کشتیم. اینجا هم همین خبر پیچید دیدی حسین و از پا انداختیم. همینجور که این صورت رو صورته حالا بچهها دم دم خیمه عمه! بابا بلند نشدا؛ چرا عمه جان الان بلند میشه. از صبح تا حالا انقدر داغ دیده حالا بلند میشه. عمه! بابا بلند نشد، چرا عمه جان الان بلند میشه. داغ دیده دیگه داغِ جوون دیده. هرچی صبر کردن دیدن حسین بلند نمیشه. هلهله از سمت دشمن بلند شد. تا بیبی دید صدای هلهله بلند شد بدو بدو از خیمه دوید بیرون. دست رو سرش گذاشته، همچین که دستش اومد رو شونهی حسین یهو ابی عبدالله داغش فراموشش شد. چرا؟! آخه ناموس خدا از دم درِ خیمه بدو بدو، یهو سر بلند کرد خواهر! تو چه جوری اومدی؟!*
پیغمبر دوباره ام، تسبیح پاره پاره ام
پاشو ببین بیچاره ام، ای نور دیده، قدم خمیده
پاشو نذار که دشمن، به من بخنده اکبر
پاشو نذار که عمه، بیاد میون لشکر
چه جوری تو رو، من تا حرم بیارم
طاقت دیگه ندارم، تیر از تنت درآرم
هرجوری تو رو، بین عبا میچینم
رو خاک و رو زمینم، یه تیکهت میبینم
پهلو و سرنیزه دَرید، نیزه رو بازوهات کشید
نفسهات و نیزه بُرید، ای ارباً اربا، شبیه زهرا
به لب رسیده جونت، شکسته استخونت
با لخته لختهی خون، سنگین شده زبونت
ارث مادرم، همینه توو جوونی
یه جور زدن نتونی، که روی پات بمونی
بیهوا لگد گرفت تاب و توونش، صدای استخونش
آتیش زدن به جونش، آتیش زدن به جونش"
عضویت در کانال شعرائی آئینی 👇👇👇
@Shoaraye_aeinimadhankermanshah