eitaa logo
شبهات حوزه جمعیت
41 دنبال‌کننده
42 عکس
27 ویدیو
0 فایل
این کانال، زیر نظر مجموعه مهرفرشته‌ها و محل انتشار پاسخ به شبهاتی‌ست که توسط تیم رسانه این مجموعه تدوین شده‌است https://zil.ink/mehre_fereshteha ارتباط با ما @mhdy1227
مشاهده در ایتا
دانلود
چندسال دیگه چی میشه؟
اول از همه؛ دیدن تمام واقعیت‌های جامعه....
مسئله اینه که....
واقعیت‌های جامعه ما....
در کنار اصلاح اصول اقتصادی باید یک سری تغییرات دیگه هم به وجود بیاد....
این هم دغدغه‌های رهبرمون در ارتباط با مسئله جمعیت....
تکیه ما به نیروی انسانی جوان، با نشاط و فعاله.... https://zil.ink/mehre_fereshteha
هر گاه به آمدن فرزندم فکر میکنم، قطاری از مخالفت‌ها در مقابل چشمانم به حرکت در می‌آید: "دیوانه شده ای، در این دوره زمانه که فقر و نداری بیداد میکند، چرا فرزند زیاد میاورید؟ هم خودتان ،هم فرزندانتان را به سختی می اندازید، کمی واقع بین باشید، حقیقت امروز جامعه را ببینید، چرا در رویا به سر می برید و...."🗣 چشمانم را میبندم تا بهتر، بر روی حقیقت تمرکز کنم، که ناگاه، آیه‌ای از قرآن بر قلبم جاری میشود: "و لا تقتلوا اولادکم خشیه املاق...نحن نرزقکم و ایاهم..." حرف هایشان از سر دلسوزی است،اما آیا_نعوذ بالله_ خدای من ،وعده خلاف داده؟❤️ حقیقت آن چیزی است که اطرافیانم از آن میترسند و میترسانند یا وعده‌ای است که در قرآن آمده؟ خاطراتم را مرور میکنم، با تولد هر فرزندم،به عینه شاهد تحقق وعده الهی بوده ام که چگونه به برکت قدوم نازنین فرزندانم، از خزائن غیب الهی، بارها متنعم شدیم...👑 چشمانم را میگشایم و لب به سخن باز میکنم:"نحن نرزقکم و ایاهم... اگر بنا باشد بترسیم، حقایقی بس ناگوارتر برای ترسیدن هست: پیری، تنهایی،ضعف و اضمحلال میهنم و این یعنی تباهی آینده فرزندانم... پس برای زدودن سیاهی از خانواده و کشورم، به وعده الهی اطمینان میکنم و از خداوند فرزندانی آینده ساز طلب میکنم..." به قول سهراب سپهری: چشم ها را باید شست،جور دیگر باید دید... https://zil.ink/mehre_fereshteha
22.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چندتا بچه خوبه⁉️ دوست دارین چندتا داشته باشین ولی هراس دارین⁉️ حرف مردم که تمومی نداره پس چرا آنقدر برامون مهمه🧐 نکنه اعتمادمون به خدای روزی دهنده بی نهایت کم شده😔 برای رسیدن به جواب، ویدئوی بالا رو ببینین👆👆 https://zil.ink/mehre_fereshteha
28.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر شماهم دلتون برای صفای خانه‌های قدیم، پر از بچه‌های قد و نیم قد، پر از صفا، شادی و نشاط تنگ شده، کلیپ‌رو از دست ندید... https://zil.ink/mehre_fereshteha
شبهات حوزه جمعیت
#نوستالژی #کاملا_دلی #فرزندآوری_بی_کلاسی_اجتماعی اگر شماهم دلتون برای صفای خانه‌های قدیم، پر از بچ
دل تنگم... دلتنگ گذشته‌ای سرشار از محبت و گرما، همان گذشته‌ای که با وجود دلتنگی، از ترس اینکه متهم به بی کلاسی و تحجر نشویم، روز به روز از آن دورتر شدیم... چه میهمانی هایی داشتیم...،هر هفته خانه یکی از اقوام، هر خانواده با کلی بچه قد و نیم قد به میهمانی می آمد، بچه ها تا همدیگر را می دیدند ،گل از گلشان میشکفت و به گوشه‌ای از خانه میرفتند و مشغول بازی میشدند،بازی هایی گرم،از جنس هفت سنگی پسرانه 🧒 و یک قل دو قل دخترانه...👧 وقت غذا که می رسید، سفره ای بزرگ، وسط خانه میزبان گشوده میشد...یک مدل غذا در ظروفی ساده و بی تکلف🍲 سفره‌ای که پر بود از تصاویر انواع غذا که دیدن نقش کباب و خورشت های روی سفره، اشتهای بچه‌ها را حسابی باز می‌کرد😋 و گاهی دعوایی میانشان بر سر اینکه عکس کباب سهم من است ،سر میگرفت و این سادگی کودکانه، خانه را پر می‌کرد از صدای خنده بزرگترها ...یادش بخیر، چه روزهای گرمی بود...😇 اما امروز، سهم کودکانمان، خانه‌هایی ساکت و بی روح است که صفحه سرد و بی احساس تبلت و گوشی، جایگزین بازیهای خواهر و برادارنه شان شده و مادر و پدر هايي كه درگیر خودشانند و در پی کسب کلاس اجتماعی و تجدد و پیشرفت!...📱 نمیدانم،چگونه و از کجا، انقدر تغییر کردیم، نمیدانم چرا دنیای سرد و بی روح و مثل سنگ امروز را عصر تجدد میخوانیم و گرما و صمیمیت دیروز را تحجر....😔 کاش،کمی به خودمان بیاییم و فریب شعارهای توخالی تجدد و کلاس اجتماعی را نخوریم... کاش بدانیم برای رسیدن به این تجدد،چه هزینه گزافی داده ایم... کاش دوباره گرمای گذشته را به زندگی امروز، برگردانیم... کــــــــاش.... ✍آينــــــــــﮫ https://zil.ink/mehre_fereshteha
دست در دست کودکانم در حال قدم زدن در خیابان بودیم... دخترم که تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته، ذوق خواندن دیوار نوشت‌های مسیر را دارد... 🏷 به یکی از دیوار نوشت‌ها رسیدیم و فرزندم زیر لب، آهسته آهسته حروف را کنار هم گذاشت و شروع به خواندن کرد: "فرزند بیشتر،زندگی شادتر" ....👶👧🧒👦 به ناگاه غمی عجیب، از جنس غم دوران کودکیم سرتاسر وجودم را فراگرفت، به یاد روزهایی افتادم که تازه خواندن و نوشتن آموخته بودم و با ذوق وشوق، هر جا، نوشته‌ای می‌دیدم با لحنی کودکانه، آرام آرام حروف را به هم می‌چسباندم و از خواندن آن لذت میبردم... اما جمله‌ای بود، که هرگاه آن را می خواندم، احساسی ناخوشایند در سرتاسر وجودم ریشه می دواند: "فرزند کمتر،زندگی بهتر"😔 گویا آن روزها، من و دیگر کودکان، آمده بودیم تا مادرها و پدرانمان را از خوشی محروم کنیم و شادی را از زندگی هایشان بزداییم...😭 آن روزها، فرزند بودن جُرم بود و ما کودکان، مجرم.... قامت سرد و بی روح این شعار، بر تمام کودکیم سایه افکنده بود؛ از دیوارهای شهر گرفته تا بر روی جعبه شیرینی که پدر برای شیرین کامی ما می‌خرید، اماتلخی این شعار، طعم خوش شیرینی‌های کودکیم را می ربود... درست یا غلط بودن و یا حتی ضرورت و عدم ضرورتش را نمی دانم، اماخوب می دانم که این شعار، من و کودکان هم دوره من را از حس خوش "فرزند بودن" محروم کرده بود... به امروز برمی‌گردم و به لب‌های دخترم می‌نگرم که با غرور زمزمه می‌کند:"فرزند بیش تر،زندگی شادتر"😍 همراه دخترم لبخند میزنم و مسرورم از اینکه کودکی فرزندانم پر شده از حس غرور... غروری از جنس "مایه شادمانی بودن" ،نه حس خجالت و شرمندگی از "فرزند بودن" ... ✍آينــــــــــﮫ https://zil.ink/mehre_fereshteha