با خودم گفتم پدرشم، با من این حرفها را ندارد. گفتم: حسین، بابا! بده من لباسهات رو میشورم یك دستش قطع شده بود. گفت: نه چرا شما؟ خودم یه دست دارم با دوتا پا نگاه ڪن، نگاه میڪردم. پاچهیِ شلوارش را تا زد بالا، رفت تو؎تشت. لباسهایش را پامال میڪرد. یك سرِ لباسهایش را میگذاشت زیر پایش، با دستش میچلاند. :)
#شھیدحسینخرازی
درمشڪلاتاست؛کہانسانراآزمایش
مۍڪندصبرپیشہڪنیدکہدنیافانیاست
ومامعتقدبهمـعادهستیم!(:☝️🏼🌿"
#شھیدحسینخرازی
#روے_خط_شھدا