eitaa logo
❤شــــــــــهدا❤
264 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
42 ویدیو
0 فایل
زنده نگه داشتن یاد شهدا ؛کمتر از شهادت نیست🌷 __________ گر میروی بی حاصلی گر میبَرَندت واصلی رفتن کجا بردن کجا💔 __________ اینجا محفل خاطرات شهداست.... لطفا با صلوات وارد شوید🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
خواستند با همسر شهید مصاحبه🎤 کنند که عذر خواهی کرد🌱 و گفت همسرم سفارش کرد «نبینم جایی بروی و از من تعریف کنی»🙂☝️ 🌹مدافع_حرم شهید_محمود_رادمهر🌹 🆔 @Shohaada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات_همسر_شهید_امین_کریمی (مدافع حرم) 💞قسمت 1⃣1⃣ 🍃بعدها هرکس زندگی خصوصی مارا می‌دید برایش سخت بود باور کند مردی با این‌همه سرسختی و غرور، چنین خصوصیاتی داشته باشد. امین همیشه می‌‌گفت «مرد واقعی باید بیرون از خانه شیر باشد و در خانه موش». موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را تحمیل کنم یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم، خودش با محبت مرا در به اسارت خودش درآورده بود. واقعا سیاست داشت در مهربانیش. 🍃معمولاً سعی می‌کردیم برای هم وقت بگذاریم بسیاری از کارها را با هم انجام می‌دادیم حل جدول، فیلم دیدن و... دوستانش به خاطر دارند که همیشه امین یک کوله‌پشتی سنگین با خودش به محل کار می‌برد و به خانه می‌آورد. به او می‌گفتم «اگر این کوله به درد خانه می‌‌خورد بگذار اینجا بماند اگر هم وسایل اداره است با خودت خانه نیاور، کوله‌ات خیلی سنگین است.» چیزی نمی‌گفت یکی از دوستانش هم که از او پرسیده بود به او گفته بود خانه ما کوچک است همسرم اذیت می‌شود کتاب‌های من را جا به جا کند. 🍃امین از آنجا که برای زمان‌هایش برنامه‌ریزی داشت، می‌‌خواست اگر فرصتی در محل کار پیش آمد مطالعه کند و اگر لحظه‌ای در خانه فرصتی پیش آمد از آن هم بی‌‌نصیب نماند. 👈🏻ادامه دارد... 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🆔 @shohaada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات_همسر_شهید_امین_کریمی (مدافع حرم) 💞قسمت 2⃣1⃣ 🍃 امین روزها وقتی از ادراه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید چه می‌کنی اگر می‌گفتم کاری را دارم انجام می‌دهم می‌گفت «نمی‌خواهد! بگذار کنار، وقتی آمدم با هم انجام می‌دهیم.» می‌گفتم «چیزی نیست، مثلاً‌ فقط چند تکه ظرف کوچک است» می‌گفت «خب همان را بگذار وقتی آمدم با هم می‌شوریم!» 🍃مادرم همیشه به او می‌‌گفت «با این بساطی که شما پیش می‌روید همسر شما حسابی تنبل می‌شود ها!» امین جواب می‌داد«نه حاج خانم! مگر زهرا کلفت من است. زهرا رئیس من است.» 👈🏻ادامه دارد... 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🆔 @shohaada
🌷شهید‌محمود‌صدیقی‌راد🌷 هرگاه با ماشین از جاده روبروی گلزار شهدا رد میشوید برایم دستی بلند کنید و فقط یک بوق بزنید من آن بوق را بجای فاتحه و صلوات برای شما قبول میکنم میخواهم بهانه ای برای به یاد شهدا بودن داشته باشید. _______________ عجیب ترین چیزے ڪه در گلزار شُهدا دیدم: " دیدم مرده‌اے بر زنده‌اے فاتحه مےخواند..." #حجاب #تلنگر #اخلاص 🆔 @shohaada
رزق معنوی... 🌸🍃 علامه مجلسی فرمودند: شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم. 🌸" بسم الله الرحمن الرحیم، اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها. اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ "🌸 بعد یک هفته مجدد خواستم، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه ندایی شنیدم، از ملائکه که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم... 📚قصص العلماء، 802 🆔 @SHOHAADA
🍃🌸 هفته بیست و پنجم 🌸🍃 به نیابت از 🌷شهید محمدابراهیم همت🌷 مهلت: تا جمعه ساعت 24 لطفا تعداد #صلوات های هدیه شده رو به به آیدی زیر اعلام کنید تا مجموع رو در کانال قرار بدیم☺️ " ان شاءالله حاجت روایی رو از شهید بزرگوار هدیه بگیرید" 🆔 @deltang_haram_24 _______ #صلوات #تلنگر #حجاب 🆔 @SHOHAADA
🌷شهید محمدابراهیم همت🌷 از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است بپاخیزید و اسلام خود را دریابید. ____ سختے هاراتحمـل کنید، این انقلاب بـانهایـت اقتـدار و توان به انقلاب جهانے امام زمام (عج) اتصال پیدا مے کند. 🆔 @Shohaada
از طرف خانم ها چند تا خواستگار داشت. مستقیم به او گفته بودند آن هم وسط دانشگاه. وقتی شنیدم گفتم: چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم،اونم با چه کسی! اصلا باورم نمی شد. عجیب تر اینکه بعضی از اونها مذهبی هم نبودند... 🌷شهید محمدحسین محمدخانی🌷 به روایت: همسرشهید 📚قصه ی دلبری #پهپاد #صلوات #تلنگر 🆔 @Shohaada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات_همسر_شهید_امین_کریمی (مدافع حرم) 💞قسمت 3⃣1⃣ 🍃به خانه که می‌آمد دستهایش را به علامت احترام نظامی کنار سرش می‌گرفت و می‌گفت «سلام رئیس.» 🍃عادت داشتم ناهار را منتظرش بمانم، صبحانه را دیرتر می‌خوردم ... اوایل به امین نمی‌گفتم که ناهار نخوردم، ناراحت می‌شد. وقتی به خانه می‌آمد با هم ناهار می‌‌خوردیم. حدود 5-4 وقت ناهار ما بود. خیلی لذت داشت این منتظر بودنش. حتی ماه رمضان افطار نمی‌خوردم تا او بیاید. امین هم روزه‌اش را باز نمی‌کرد تا خانه. پیش آمده بود که ساعت 11-10 افطار خورده بودیم. واقعا لذت‌بخش بود این با هم بودنمان. حتی عادت داشتیم در یک بشقاب غذا بخوریم که در تمام این مدت کوتاه زندگی هیچ‌گاه ترک نشد حتی در میهمانی‌ها... 👈🏻ادامه دارد... 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🆔 @shohaada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات_همسر_شهید_امین_کریمی (مدافع حرم) 💞قسمت 4⃣1⃣ 🍃امین ابهت و غرور خاصی داشت و واقعاً هر کس بیرون از خانه او را می‌دید تصور می‌‌کرد آدم بسیار جدی و حتی بد اخلاق است. وقتی پایش را از خانه بیرون می‌گذاشت کلاً عوض می‌شد... 🍃اما در خانه واقعاً آدم متفاوتی بود.تا درِ خانه را باز می‌کرد با چهره شاد و روی خندان، شروع به شیطنت و شوخی می‌کرد. 🍃آخر شب هم خوردنی‌های مختلف می‌آوردیم و تا نیمه‌های شب فیلم و سریال و ... نگاه می‌کردیم. همان زمان‌ها هم با خودم می‌گفتم چقدر به من خوش می‌گذرد و چقدر زندگی خوبی دارم... واقعا هم همین‌طور بود. من با داشتن امین، خوشبخت‌ترین زن دنیا بودم... 🍃وقتی خبر شهادت امین را شنیدم خیلی خیلی بیشتر از اینکه همسرم را از دست داده باشم برای از دست دادن صمیمی‌ترین دوستم ناراحت شدم. من دوست صمیمی زیاد دارم اما امین با همه فرق می‌کرد... 🍃دوستانم هم می‌دانستند که هر اتفاقی بیفتد من حتماً آن را به امین می‌گویم. می‌گفتند «اصلاً جرأت نمی‌کنیم به تو حرفی بزنیم. مطمئناً‌ به شوهرت می‌گویی» (همه می‌خندیم). من با امین خیلی صمیمی بودم و بدون او هیچ مسافرت و میهمانی نرفتم. حاضر بودم در خانه تنها بمانم اما با او بروم! 👈🏻ادامه دارد... 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🆔 @shohaada
❁﷽❁ مستجاب اسٺ دعا گوشہ‌ے شش‌گوشہ‌ے تو حَرَمٺ عرش معلے ‌سٺــ اباعبدالله هر ڪسے داد سلامے بہ تو و اشڪش ریخٺــ او نظر ڪرده‌ے زهراسٺ اباعبدالله صلی_الله_علیک_یااباعبدالله_ع❤️🍃 🆔 @Shohaada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات_همسر_شهید_امین_کریمی (مدافع حرم) 💞قسمت 5⃣1⃣ 🍃گاهی در خانه با هم ورزش رزمی کار می‌‌کردیم. نانچیکو را به صورت حرفه‌ای به من یاد داد. تیراندازی با اسلحه شکاری با اهداف روی سنگ، برگ درخت و ... هردومان برای زندگی خیلی ذوق داشتیم. آنقدر که وقتی کسی می‌گفت بچه‌دار شوید، با تعجب می‌گفتم چرا باید بچه‌دار شوم؟ وقتی این همه در زندگی خوشم چرا باید به این زودی یک مسئولیت دیگری را هم قبول کنم که البته وقت من و امینم را محدودتر می‌‌کند. 🍃به امین می‌گفتم «تو بچه دوست داری؟» می‌گفت «هروقت تو راضی شوی و دوست داشته باشی. تو خانم خانه‌ای. تو قرار است بچه را بزرگ کنی. پس تو باید راضی باشی.» می‌گفتم «نه امین، نظر تو برای من خیلی مهم است. می‌دانی که هر چه بگویی من نه نمی‌گویم.» می‌گفت «هیچ‌وقت اصرار نمی‌‌کنم. باید خودت راضی باشی.» من هم پشتم گرم بود. تا کسی حرفی می‌زد، می‌گفتم فعلاً بچه نمی‌خواهم، شوهرم برایم بس است. شوهرم همه کسم است. فکر می‌کردم زمان زیادی دارم تا بچه‌دار شوم. 👈🏻ادامه دارد... 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🆔 @shohaada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات_همسر_شهید_امین_کریمی (مدافع حرم) 💞قسمت 6⃣1⃣ 🍃اواخر امین می‌گفت «زهرا خیلی بد است که ما اینطور هستیم، باید وابستگی ما به هم کمتر شود...» انگار که می‌دانست قرار است چه اتفاقی بیفتد. برای من می‌‌ترسید. حرف‌هایش را نمی‌فهمیدم. اعتراض کردم که «چرا اینطور می‌گویی؟ خیلی خوب است که 2 سال و 8 ماه از زندگی مشترک ما می‌گذرد و این همه به هم وابسته‌ایم که روز به روز هم بیشتر عاشق هم می‌شویم.» واقعاً‌ علاقه ما به نسبت ابتدای آشناییمان خیلی بیشتر شده بود. 🍃گفت «آره، خیلی خوب است اما اتفاق است دیگر. خدایی ناکرده...» گفتم «آهان! اگر من بمیرم برای خودت می‌ترسی؟» گفت «نه، زهرا زبانت را گاز بگیر این چه طرز حرف زدن است؟ اصلاً‌ منظورم این نیست!» از این حرف‌ها خیلی ناراحت می‌شد. گفتم «همه از خدا می‌خواهند که اینقدر با هم خوب باشند!» دیگر چیزی نگفت. 👈🏻ادامه دارد... 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🆔 @shohaada
خواهرش پیراهن برایش فرستاده بود. من هم یک شلوار خریدم، تا وقتی از منطقه آمد، با هم بپوشد. لباس هار ا که دید، گفت«تو این شرایط جنگی وابسته م می کنین به دنیا. » گفتم«آخه یه وقتایی نباید به دنیای ماهام سربزنی؟» بالاخره پوشید. وقتی آمد، دوباره همان لباس های کهنه تنش بود. چیزی نپرسیدم. خودش گفت«یکی از بچه های سپاه عقدش بود لباس درست و حسابی نداشت. » 🌷 شهید مهدی زین الدین 🌷 🆔 @Shohaada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات_همسر_شهید_امین_کریمی (مدافع حرم) 💞قسمت 7⃣1⃣ 🍃به امین حساسیت بالایی داشتم. بعد از شهادتش یکی از دوستانش به خانه ما آمد و به من گفت مرا حلال کنید! گفتم چرا؟ گفت واقعیتش یک‌بار چند نفر از رفقا با هم شوخی می‌کردیم. امین هم که پایه ثابت شیطنت جمع ما بود. یکی از بچه‌ها روی امین آب ریخت، امین هم چای دستش بود، چای را روی او ریخت. دوستش ادامه داد: «حلالم کنید! من ناخودآگاه به صورتش زدم و چون با ناخنم بلند بود، صورتش زخمی شد!» 🍃همان لحظه گفت «حالا جواب زنم را چه بدهم؟» به او گفتیم «یعنی تو اینقدر زن ذلیلی؟» گفته بود «نه، اما همسرم خیلی حساس است. ناچار به همسرم می‌گویم شاخه درخت خورده وگرنه پدرتان را در می‌آورد!» 👈🏻ادامه دارد... 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🆔 @shohaada
💠ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا💠 خاطرات_همسر_شهید_امین_کریمی (مدافع حرم) 💞قسمت 8⃣1⃣ 🍃یادم آمد کدام خراشیدگی را می‌گفت. از مأموریت زنجان برمی‌گشت. از خوشحالی دیدنش داشتم می‌‌‌خندیدم که با دیدن صورتش، خنده از لب‌هایم رفت و با ناراحتی گفتم «صورتت چه شده؟» گفت «فکر کن شاخه درخت خورده اینقدر حساس نباش». گفتم «باشه. چمدانت را بگذار کفش‌هایت را در نیاور. چند لحظه منتظر بمانی آماده می‌شوم برویم داروخانه و برایت پماد بخریم تا جای خراش روی صورتت نماند.» امین که می‌دانست من خیلی حساسم مقاومت نکرد. گفت «باشه، آماده شو» و با خنده ادامه داد «من هم که اصلاً خسته نیستم!» گفتم «می‌دانم خسته‌ای. خسته نباشی! اما تقصیر خودت است که مراقب خودت نبودی! باید برویم پماد بخریم.» 🍃از آنجا که مردها زیاد به این مسائل توجه نمی‌کنند، هر شب خودم پماد را به صورتش می‌زدم و هر روز و شاید هر لحظه جای خراشیدگی را چک می‌کردم و با ناراحتی به او می‌گفتم «پس چرا خوب نشد؟» 🍃 اولین بار که از سوریه برگشت به او گفتم «امین جای خراش صورتت هنوز مانده. من خیلی ناراحتم.» گفت «نگران نباش دفعه بعد که به سوریه بروم و برگردم جای خراشم خوب می‌شود خیالت راحت.» گفتم «خدا کند زودتر خوب شود. خیلی غصه می‌خورم صورتت را می‌بینم.» 👈🏻ادامه دارد... 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🆔 @shohaada
ازدواج_يعنی ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺧﯿﺎﻻﺕ ﻭ ﺗﻮﻫﻤﺎﺕ ﻣﺠﺮﺩﯼ ﻧﯿﺴﺖ ...! اﺯﺩﻭﺍﺝ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﺁﺷﻨﺎﯾﯽ ﻭ سى ﺳﺎﻝ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺸﺘﺮﮎ نیست ( ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ چندين ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ، ﮔﻞ ﺁﺭﺍﯾﯽ چندين ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ، ﻣﺮﺍﺳﻢ چندين ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ ...! ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ "ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺷﻪ" ﻧﯿﺴﺖ ...! یعنی وظایف به کنار با عشق حتی گذشت کنین •( ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﭼﻮﻥ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﻢ ﻧﯿﺴﺖ ...! )• ازدواج_يعنی ازدواج يعنى صداقت در گفتار ...💖 ازدواج يعنى شناخت كامل از همديگر ...❤️ ازدواج يعنى اعتماد و انعطاف نسبت به همديگر ...💙 ازدواج يعنى دروغ ممنوع حتى به شوخى ...💜 ازدواج يعنى تقليد نكردن از افكار بد ...💚 ازدواج يعنى عاشقانه و عاقلانه همسر رو پرستيدن ... 💛 ازدواج يعنى خارج كردن فكر خيانت در هر زمينه اى نسبت به همديگر 💓 🆔 @Shohaada
مادر و قابِ عڪست دوستـی چند سالہ دارند حجم دلتنگـی اش را فقط عڪس هــا می‌دانند . . .🌸🍃 "سلامتی و طول عمر مادران و پدران شهدا صلوات هدیه کنید" #صلوات #تلگرام #تلنگر 🆔 @shohaada
رزق معنوی... 🌸🍃 علامه مجلسی فرمودند: شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم. 🌸" بسم الله الرحمن الرحیم، اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها. اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ "🌸 بعد یک هفته مجدد خواستم، آنرا بخوانم، که در حالت مکاشفه ندایی شنیدم، از ملائکه که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم... 📚قصص العلماء، 802 🆔 @SHOHAADA
🍃🌸 هفته بیست و ششم 🌸🍃 به نیابت از 🌷شهید غلامرضا زمانیان🌷 مهلت: تا جمعه ساعت 24 لطفا تعداد های هدیه شده رو به به آیدی زیر اعلام کنید تا مجموع رو در کانال قرار بدیم☺️ " ان شاءالله حاجت روایی رو از شهید بزرگوار هدیه بگیرید" 🆔 @deltang_haram_24 ___ 🆔 @SHOHAADA
بالاخره رسیدیم. آنقدر پیکرها از عملیات قبلی مانده بود که بچه ها مجبور شدند از روی جنازه شهدا رد شوند.😢 پیکر حمید هم آنجا افتاده بود!🌷 آنقدر گفتیم:آقا مهدی،آقا مهدی جسد حمید رو بر نمی‌دارید. آخه حمید برادرش بود و اونم فرمانده ما.😕 آنقدر اصرار کردیم که... فرمانده از پشت بی سیم بهش گفت: _مهدی. چرا جنازه حمید را بر نمی گردونی؟🤔 بعد آقا مهدی رو به ما کرد و گفت: آخه. همه این هایی که اینجا اند، حمید باکری اند.😭کدومشون رو برگردونم؟😢 🌷شهید_مهدی_باکری🌷 🆔 @Shohaada
وی اربعین امسال قصد داشت همراه بامادرش با پای پیاده به کربلا برود.😞 همیشه برای پدرومادر وبرادر خودهدیه می آوردند وباتوجه به سن کم دارای درک بالایی بودند📗 وحتی در دوران گذران دوره درمشهد یک دانش آموز یتیم راتحت تکفل خود قرار داده 👨👦👦وکمک هزینه برای وی واریز می کردند. ایشان رابطه ی خوبی باکودکان داشتند بطوری که درجمع فامیل و دوستان گل سرسبد جمع بودند وهر جابودند مانند شمعی بودند که دیگران به مانند پروانه به دور او می گشتند. خیلی برای خانواده وفامیل عزیز بود. 🌷شهید نوید حقیقت شناس🌷 تولد : 78.3.13 شهادت : 97.3.21 محل شهادت : جاده رامشیر به رامهرمز 🆔 @Shohaada
پارتی بازی..‌ 🌷شهید نوید حقیقت شناس🌷 🆔 @Shohaada
✨جعبه شیرینی را جلو بردم و تعارف کردم. یکی برداشت و گفت: می توانم یکی دیگر هم بردارم؟ گفتم: البته این حرفها چیه سید! و سید یک شیرینی دیگر هم برداشت، اما هیچ کدام را نخورد❗️ ✨کار همیشه اش بود. هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلاتی تعارفش می کردند، بر می داشت، اما نمی خورد. می گفت: «می برم تا با خانم و بچه ها با هم بخوریم.» به ما توصیه می کرد که این خیلی موثر است که آدم شیرینی های زندگی اش را با خانواده اش تقسیم کند. شاید برای همین هم همیشه در خانه نماز را به جماعت می خواند! 🌷شهید_سید مرتضی_آوینی🌷 🆔 @Shohaada
﴾﷽﴿ . همسر شهید روح‌الله قربانی: . به محضر حضرت آقا، رهبر خوبان که رسیدیم بعد از درد و دلها به ایشان گفتم: حضرت آقا، روح‌الله چند ماه قبل از شهادتش به من گفت: _ صدای پای امام زمان میاد، می‌شنوی؟ باور کن که من صدای پای امام زمان رو میشنوم. . حضرت آقا لبخند زدند. لبخندی شیرین و عمیق که خیلی برایم جالب بود. سرشان را تکان دادند و فرمودند: خوش به سعادتش. 🆔 @Shohaada