+کلام #شهید 💛
"اگـــر خســـته شدیم باید ببیـــنیم ،
کجای کار اشـــکال دارد. و گرنه کار
برای #خدا خســـتـــگی ندارد، #لذت
بخش اســـــــت.''
#شهیـــد_باقری •|💌|•
°|• @shohaadaa80 •|°
#تݪــنگـــر🌱
بـالاتـریــن ارتـفـاع
براے سـقوط
افـتادن از
چشـمِ مهدےِفاطمہ استــ
°|• @shohaadaa80 •|°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️پاسخ عالی نقش اول سریال گاندو به شخصیت وزارت خارجهای که یک نیروی امنیتی را "بچه" خطاب کرده بود...
°|• @shohaadaa80 •|°
یکی میگفت یه مشکلی برام پیش امد
یکی از دوستام گفت برو پیش آقای بهشتی
اون میتونه کمک ات کنه
شمارشو بهم داد گفت زنگ بزن
زنگ زدم گفت صبرکن دفترمو نگاه کنم
{فهمیدم آدم رو حساب کتابیه}
نگاه کرد گفت دو ماه دیگه وقت دارم
منم عصبی شدم قطع کردم بعدیه هفته اون
دوستمو دیدم گفت چکار کردی
گفتم گفت دوماه دیگه منم عصبی شدم قطع کردم
گفت دوباره زنگ بزن
منم دوباره زنگ زدم گفت صبرکن دفترمو نگاه کنم
بهم گفت چهارشنبه بیست دقیقه قبل نمازصبح بیا
منم رفتم...
نشون میده که برنامه ریزی میکنن
#الگوبرداری_کنیم
#برنامه_ریزی_کنیم
@shohaadaa80
ma94072608.mp3
7.72M
🔺 #شـور
🔉نسیم به پرچم میخوره
🎤حاج محمود کریمی
#رزق_شبانه
🌙| @shohaadaa80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برادر ها خواهر ها عاشق شوید
زندگی به عشق اس
مسلمون عاشق انسان شدن اس
شهید بهشتی
•| @shohaadaa80 |•
آقا روز برجام دولت گفت یکی دو میلیارد دلار در همان روز اول اجرای برجام از پول های بلوکه شده ایران آزاد شد!
حالا دیشب تو #سریال_گاندو فهمیدیم اون پولم به خاطر آزادی جیسون رضائیان بوده و با مدیریت سپاه😁
عجب دولت راستگویی داریم!
#گاندو
#دولت_راستگویان
°|• @shohaadaa80 •|°
❤️یا اباعبداللـــــه (ع) ❤️
«اول صبح»⛅️
☄✨پس از گفتن یڪ
بسم الله...
از دل و جان💚
تو بگو☄✨
💕 «حسین اباعبدالله»💕
#السلام_علیڪ_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَیْكَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما. بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَعَلى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#صبحتون_حسینی☀️
°|• @shohaadaa80 •|°
🎦 بسیجے عاشق ڪربلاست
⇠ و ڪربلا را ٺو مپندار ڪھ
شهرـے است در میان شهرها
و نامـے اسٺ در میان نام ها.
| نہ،ڪربلا حرم حق اسٺ |
⇠ و هیچڪس را جز
یاران امام حسین علیہ السلام
راهـے به سوے حقیقٺ نیسٺ.
⇠ ڪربلا، ما را نیز
در خیل ڪربلاییان بپذیر.
⇠ ما مـےآییم ٺا بر خاڪ ٺو
بوسه زنیم و آن گاه روانہ
|دیار قُدس | شویم.
•✍🏻[ #شهید_سید_مرتضـے_آوینـے
💌 @shohaadaa80
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
#چنددقیقه_تفکر🌱 آیا آزادی مقدس اس؟
#جواب✨
بله مقدس اس پیغمبر اکرم{ صلی الله علیه و آله وسلم}
جمله ای دارد که می گویند متواتر هم هست:
پیغمبر اکرم{ص} همیشه از اموی ها بیم داشت و از آینده
ان ها برامت نگران بود. فرمود:اولاد ابی العاص
اگر به سی نفر برسند بندگان خدا را بنده خود و
مال خدا را مال خود حساب می کنند و در دین خدا
هم آنچه بخواهند، بدعت ایجاد می کنند.
پی این مطلب هم درست[است] که آزادی اجتماعی مقدس است.
منبع:کتاب آزادی انسان صحفه ای21
@shohaadaa80
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
یکی میگفت یه مشکلی برام پیش امد یکی از دوستام گفت برو پیش آقای بهشتی اون میتونه کمک ات کنه شمارشو به
این داستان بر میگرده به
قبل از انقلاب به جای که هنوز
#شهید_بهشتی رئیس جای نشده بودن...
شادی تمام شهدا الخصوص شهید بهشتی
صلوات🌱
🍡 داستان سعید و پروفایل🍡
🌸 من جوانی بودم که سالها با رفتارم دل 💔 امام زمانم و به درد آوردم و خیری برای خانواده ام نداشتم.
همش با رفقای ناباب و اینترنت و...
شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خوابم. زمانی که فضای مجازی وشبکه های اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بی نصیب نماندم .
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل📱بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمیدن.
تایه روز تو یکی از گروه های چت یه آقایی پست های مذهبی میداد مطالبش برام جالب بودند
رفتم توی پی وی اون و
مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم.
عکس شهیدی دیدم که غرق در خون ، بدون دست وپا ، با سری خورده شده از ترکش ، افتاده بر خاکهای داغ .
کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچه های او باشند.
و زیر آن عکس یه جمله ای نوشته شده بود:
🌹میروم تاحیا و غیرت جوان ما نرود.🌹
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد. دلم شکست. باورم نمیشه دارم گریه میکنم اونم من ، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بی حیا و بی غیرت، منه چشم چرون هوس باز...
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نا بابم متنفر شدم
دلم به هیچ کاری نمی رفت حتی موبایلم و دست نمی گرفتم.
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم مسجد🕌.
اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی میکردم آرامشی که سالها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکه های اجتماعی.
از امام جماعت خواستم کمکم کنه
ایشان هم مثل یه پدر مهربان همه چی به من یاد می داد.
نماز خوندن ، قرآن، احکام، زندگی امامان و...
کتاب میخرید وبه من هدیه میداد
من و در فعالیت های بسیج و مراسمات شرکت میداد
توی محله معروف شدم و احترام ویژه ای کسب کردم.
توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای خادمی معرفی شدم
نزدیکای اربعین امام حسین یکی از خادمین که پیر بود، به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمی تونم ، میشه شما به نیابت از من بری؟ پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم.
زبونم قفل شده بود. من و کربلا ؟ زیارت امام حسین؟ اشکم سرازیر شد. قبول کردم و باحال عجیبی رفتم...
هنوز باورم نشده که اومدم کربلا...
پس از برگشت ، تصمیم گرفتم برم حوزه علمیه
که با مخالفت های فامیل و دوستان مواجه شدم.
اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود وحتی نماز و روزه نمیگرفت قبول کرد.
حوزه قبول شدم و با کتابهای دینی انس گرفتم
در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو میکردم. وحتی سراغ دوستان قدیمی نا باب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم.
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن. منم گریه ام گرفت. تابحال ندیده بودم بابام گریه😢 کنه!. گفتم بابا چی شده؟
گفت پسرم ازت ممنونم
گفتم برای چی؟
گفت: "من ومامانت یه خواب مشترک دیدیم.
تو رو می دیدیم با مرکبی از نور می بردن بهشت و ما رو می بردن جهنم. وهرچه به تو اصرار میکردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من. یه آقای نورانی آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد باهم برین بهشت. وتو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی.
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه سعید قبل نیستی همه دوستت دارن تو الآن آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم. میشه خواهش کنم هرچی یاد گرفتی به ما هم یاد بدی."
منم نماز و قرآن یادشون دادم وبعد از آن خواب، پدر و مادرم نماز خوان و مقید به دین شدند.
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم.
یه روز توی خونشون عکس شهیدی دیدم که خیلی برام آشنا بود گریه ام گرفت نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریه هام بلند وبلندتر شد.
این همون عکسی بود که تو پروفایل بود.
خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟
مگه صاحب این عکس و میشناسی؟
و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم . خودش و حتی مادرش هم گریه کردند.
مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟
گفتم : نه
گفت: این پدرمه
منم مات و مبهوت ، دیوانه وار فقط گریه میکردم.
مگه میشه؟
آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر دخترشو به عقد من درآورد.
چند ماه بعد با چندتا از دوستانم برای مدافعان حرم اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزه ها تعطیل شدند ما هم رفتیم.
خانمم باردار بودند و با گریه گفتند:
وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد وگفتم:
🌹میرم تا حیا و غیرت جوانان ایران بماند...🌹
🍡پایان🍡
#تلنگر
#حاج_آقاپناهیان✨
اگہ یہ شب بدون غم وغصہ بودے...
شڪ نڪن بہ خودت!!
اصل اصلش همینہ☝️🏻••
خوب بهت درد میدن...
آزمایشت میڪنن...
ڪہ خوب بخرنت...🙂🍃
♡ اینجا صحبت #عشق در میان است.
°|• @shohaadaa80 •|°
بچه که بودم، مادربزگ یه اسم رمز داشت،
میخواست از جاش بلند شه میگفت #یاابالفضل،
نگران میشد، میگفت #یا_ابالفضل،
چایی که میخورد،
آب که میخورد،
با یه حسرت عمیقی میگفت #یاابالفضل،
هروقت غمگین میشد، دونه دونه، دونههای تسبیحشو مینداخت و از ته دلش میگفت #یاابالفضل....
و بعدش یه نفس عمیق میکشید،
یه جوری که انگار تموم غماش از دلش رفته و خیالش از هرچیزی راحته...
بزرگتر که شدم، شبای محرم یه سربند میبست رو سرم و میگفت سپردمت به #اباالفضل...
حالا مادربزگ نیست و من تازه میفهمم معنی اسم رمزشو...
تازه میفهمم به کی سپرد منو و دلش بندِ کی بود
که نفس به نفسِ زندگیشو گفت یا #اباالفضل.............
جون و جَوونیم فدای نام و عزت و وفای تو
#یا_اباالفضل........💚
✿ @shohaadaa80
دهه هشتاد=افسران جنگ نرم🇵🇸
#معرفی_شهدا ....🍃🌸.... _ نام شهید: مسعود شادڪام تربتے _تاریخ تولد : ۱۳۴۸_مشهدمقدس _تاریخ شهادٺ : ۱
این پست ویژه کسانی هست که
#رفیق_ناب رفیق شهید ندارن:-)
.
هرڪس کھ :
بھ نامِ خدا
بھ یادِ خُدا
براے خدا ..
زندگے کرد !..
آخرش شهید میشود !
#صبحتونشهدایے•|☀️
°|• @shohaadaa80 •|°
#دلتنگے
گم شدم...{😞}
خسته ام...
پریشانم...
به جوادت قسم پشیمانم...{💔😭}
#امام_رضاے_دلم💛
°|• @shohaadaa80 •|°