『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#رنج_مقدس🍀 #قسمت_صدوبیستیکم1⃣2⃣1⃣ بقیه ی حرفش را که نمی زند توی فکرم ادامه می دهم : - آن ه
#رنج_مقدس🍀
#قسمت_صدوبیستودوم2⃣2⃣1⃣
صبح شمانش را با لحظه ای تأمل باز می کند و سرش را می گرداند سمتم:
- هروقت که شما دوست داشته باشی.
چشمانش پر از رگه های خونی شده است:
- سحر جمعه بریم.
چشمانش را آرام روی هم می گذارد و سرش را تکان می دهد.
سحر جمعه می ریم. می ریم برای سلام به آفتاب و شور لیلایی...
پیاده می شوم. شیشه راپایین می دهد و می گوید:
- امیدوارم همه چیز به خیر تمام بشه لیلا. دعا کن. وقتی می رود همراهم را در می آورم، برایش همان جا می نویسم:
- رفتیم بالای کوه برایم شعر بخوان.
شوخی های شیرین پیامکی اش را پاسخ گفتن اگر چه سختی ها را کمرنگ می کند، اما حرف هایی که ته دل مصطفی می ماند، نگرانی که ته دل من می ماند، می رود برای شاید وقتی دیگر.
شب توی پیاده روی من و علی و مادر که حكما برای تغییر روحيه من است، صدای همراهم بلند می شود. شماره ی شیرین می افتد و علی نمی گذارد که جواب بدهم. بد اخلاق شده است:
- دیگه حق نداری تلفنی صحبت کنی.
- این حکم توئه یا مصطفی؟
- هردو.
قطع می شود. دوباره زنگ می خورد. وصل می کنم.
- چی شد؟ مثل این که پیروز شدی. نیومد سر قرارمون. چه وردی توی گوشش خوندی؟
- جادوگر نیستم؛ اما بیکار هم نیستم. اگر می خواید این مشکل واقعا حل بشه حضوری بیایید صحبت کنیم.
- حتما. خاله م رو که خوب به جون ما انداختید. بهت نمیاد این قدر پفیوز باشی.
چشمانم را می بندم. نگاه گرم مادر باعث می شود که کلمات را تحمل کنم. لبم را گاز می گیرم. خداحافظی می کنم. بی جواب قطع می کند.
آدمیزاد وقتی در سرازیری سرسره می افتد دیگر نمی تواند خودش را کنترل کند. می رود و می رود تا محکم بخورد زمین. حتی اگر حق با شیرین باشد، این نحوه ی حرف زدنش نشانه ی خیلی بدی است؛ و اگر حق با خانواده ی مصطفی، پس او با روحش چه کرده که حاضر است به خاطر یک آرزو این قدر خبیث شود که دروغ و تهمت و حرمت شکنی را دستمایه کند تا به هدفش برسد. انسان برای رسیدن به بعضی از خواسته های هوسی اش حاضر است چه قدر حقیر شود.
پشت در خانه که می رسیم مادر زود می رود داخل و علی نگه م می دارد توی حیاط.
- ليلا!
- هوم!
- این دو سه روزه سعی کن مصطفی رو اذیت نکنی. فکرناجور هم نکن.
عجب روزگاری است این سیاره ی رنج. این ها چه قدر زور می گویند! تلخی ها را ببین، غفلت هم نکن، روح لذت طلب و عاشق پیشه ات را اگر دلگیر کردند به روی خودت نیاور تا کم کم به وضعیت مطلوب برسی، اما همچنان عاشق بمانی...
همراهم زنگ می خورد...
#بہشیرینےڪتاب📖
✏️نویسنده: نرجس شکوریان فرد
#ادامهندارد...⏰
📔📕📗📘📙📓📔📕📗📘📙📓
#ڪپے_فقط_باذڪرآیدے_ڪانال👇🌱
♡{ @shohaadaae_80 }♡
『سَـربـٰازانِ دَهـہهَشتـٰادیٖ』
#علـٖےازـزبانعلـٖے✨ #قسمت_یازدهم1⃣1⃣ امام صادق علیه السلام فرمود: بعد از آنکه ابوبکر فدک را گرفت
#علـٖےازـزبانعلـٖے✨
#قسمت_دوازدهم2⃣1⃣
امام علی(ع) هنگامى که مردم پس از کشته شدن عثمان خواستند با او بیعت کنند،.
فرمود: «رهایم کنید و غیر مرا بخواهید؛ زیرا ما با حادثهاى روبرو هستیم که آنرا چهرهها و رنگها است، حادثهاى که دلها بر آن استوار، و عقلها بر آن پایدار نمیماند.آفاق حقیقت را ابر سیاه گرفته، و راه مستقیم دگرگون و ناشناخته شده است.
بدانید اگر خواسته شما را پاسخ دهم بر اساس آنچه خود میدانم با شما رفتار میکنم، و به گفتار هیچ گوینده و سرزنش هیچ سرزنش کنندهاى توجه نمیکنم.
و اگر رهایم کنید مانند یکى از شما خواهم بود، و شاید شنواتر و فرمانبردارتر از شما براى کسى باشم که حکومت خود را به او میسپارید.
و من براى شما به وزارت بنشینم بهتر از قیام به امارت است»
اصرار بیش از حدمردم؛
¹• می گفتند؛ما به کسی غیر از تو راضی نمی شویم،و جز توبرکسی نظر و اجماع نداریم.
²• چنان برای بیعت هجوماوردن که گویی شتران تشنه به آب رسیده باشند بر همدیگر فشار می اورند تازود تر اب بنوشند.
#ڪات_ڪتابـــــ📚
✏️نویسنده: محمدمحمدیان
#ادامهندارد...⛔️
••📔📕📗📘📓•📔📕📗📘📓••
#ڪپی_فقط_باذڪرآیدی_ڪانال➣√
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• @shohaadaae_80