eitaa logo
شهدا٠۱۲٠
1.7هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
12 فایل
آنان که خواستند از خود به خدا برسند سقوط کردند ... از حسین باید به خدا رسید حسینی بودن عشق است و عشق در قلب است و سوز بر جان... 🍃(۱۴۰۱/۱۱/۱۱) ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ ✨ operator0120 کپی حلالت رفیق💚
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀⃟🦋 مردان پاک سرزمینم زخم‌ها را به جان خریدند تا زخمی بر جان‌مان ننشیند..! ⚠️ چند روز تا انتخابات ؛ مواظب باشیم با انتخاب‌مان زخمی بر پیکره انقلاب وارد نکنیم ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🥀⃟🦋 ای کاش که آسمان دری بگشاید خالق به وطن عنایتی فرماید تا هشتم تیر،از دل ِصندوق رای آنکس که شبیه توست بیرون آید ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🥀⃟🦋 برادران و خواهران جامعه ای صالح می شود که افراد صالح بر آن حاکم شوند. افراد منزه، جامعه را منظم می کنند. ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
روز قیامت جوابگوی خون شهیدان خواهید بود شهید عباس جوشقانی: « خوب دقت نمایید به چه کسی رأی می‌دهید که اگر خطا کنید روز قیامت جوابگوی خون شهیدان خواهید بود..» ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🥀⃟🦋 انتخابات برای شهدا مهم بود؟! وقت انتخابات که می‌شد، همه نسبت به نتیجه حساس بودند و اعتقاد داشتند دفاع از کشور فقط رفتن به جبهه نیست... 🔹 تلاش می‌کردند دیگران را به مشارکت حداکثری تشویق کنند. از روش‌های تبلیغاتی هم گاهی بهره می‌بردند تا با روشنگری بتوانند دیگران را به انتخابِ بهتر سوق دهند. از دیدن برنامه‌های مناظرات گرفته تا تبلیغ با ماشینِ شخصی و یا گرفتن مرخصی از جبهه؛ همه‌ این‌ها نشانه اهتمام جدی شهدایی دارد که در زمان حیاتشان ازاین وظیفه شرعی‌ و ملی‌ خود غافل نبودند. ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🥀⃟🦋 بازگشت از جبهه به خاطر انتخابات..! از جبهه برگشته بود تا چند روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری برای کاندیدای مورد نظرش تبلیغ کند. اعتقاد داشت که در آن شرایط کشور، قضیه انتخابات ریاست جمهوری از هر چیزی مهم‌تر و حیاتی‌تر است. می‌گفت: "باید آقای رجایی با رأی بالا انتخاب شود." برای تبلیغ حتی به روستاها نیز رفته بود و حسابی برای آقا رجایی تبلیغ کرده بود. ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🥀⃟🦋 تلاش‌هایش در شب انتخابات جواب داد! تیمسار مدنی، استاندار اول خوزستان بود. در ظاهر خودش را مؤمن و متعهد نشان داد. او موشک و هواپیماهای پیشرفته چند میلیون دلاری که شاه خریده بود را با یک جمله که ما در ایران موش داریم، موشک نمی‌خواهیم را پس داده بود. ارتشی‌ها را به خانه فرستاده بود و سربازها را معاف کرده بود. داشت برای صدام حسین فرش قرمز پهن می‌کرد. در این بحبوحه هم کاندید اولین دوره ریاست جمهوری شده بود...! سیدحسین وقتی متوجه شد که او کاندیدای ریاست جمهوری شده است، دنبال سند و مدرک افتاد. نشریه دیواری تهیه کرد و در همه شهر پخش کرد. بعد به شهرهای مختلف رفت و علیه تیمسار مدنی سخنرانی کرد. به این هم اکتفا نکرد، بلکه چند روز قبل از انتخابات به لانه جاسوسی رفت و سندهای دست‌نشانده بودن تیمسار مدنی را در آورد. تلاش‌های سیدحسین بالاخره جواب داد و شب قبل از انتخابات عدم صلاحیت تیمسار مدنی احراز شد و مردم این خبر را از تلویزیون شنیدند. ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🥀⃟🦋 تبلیغ با ماشین و بلندگو ... زمان انتخابات ریاست جمهوری بود. در آن زمان رقابت بین بنی‌صدر و حبیبی بود. آقا محمد بسیاری از کتاب‌های بنی‌صدر را خوانده بود. او اعتقاد داشت که بنی‌صدر به درد ریاست‌جمهوری نمی‌خورد، چون در کتاب‌هایش به صراحت از جدایی دین از سیاست سخن گفته بود. برای همین عکس‌های حبیبی را روی ماشینش نصب کرده بود و توی محله با بلندگو تبلیغ می‌کرد. وقتی انتخابات تمام شد. تلاش‌های او در روستای اختیارآباد کرمان جواب داد. حبیبی اول و بنی‌صدر هم دوم شد... ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🥀⃟🦋 حرف انتخابات که می‌شد تاکیدش روی دو واژه بود؛ "مؤمن و انقلابی" می گفت: «ما پای آرمان‌ های امام و انقلاب خون داده‌ایم. باید کسی رو انتخاب کنیم که این آرمانها رو محقق کنه. به کسی رأی بدیم که دنبال منافع انقلابِ اسلامی باشه، نه اینکه پیِ باندبازی و حزب خودش بره..» (به نقل از فرزند شهید) ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120
🥀⃟🦋 برگزاری انتخابات با چراغ قوه در سنگر تا اذان ظهر منتظر بودند تا صندوق سیار رأی‌گیری به مقر بیاورند. رفت پیشِ مسؤول دسته و از او درباره زمان آوردن صندوق رأی پرسید و گفت: پس تکلیف انتخابات چه می‌شود؟! سرمدی هم فقط در جواب گفت: قرار است تا بعداز ظهر صندوق را بیاورند. عصر شد و باز هم خبری از بروبچه‌های رأی‌گیری نشد. شال و کلاه کرد که به شهر برود تا بلکه بتواند در انتخابات شرکت کند که خبر رسید هیچکس حق ندارد مقر را ترک کند...! ساعت ۱۰ شب وقتی دید زمانی بیش‌تر به نگهبانی‌اش نمانده است. پشه‌بند را زد و رفت بخوابد تا به موقع به سر پستش برسد که ندا آمد هر کسی می‌خواهد رأِی بدهد،‌ بیاید. از خوشحالی بال درآورد. یکی یکی بچه‌ها را از خواب بیدار کرد و به سمت چادر رأی‌گیری رفت. چادر خیلی تاریک بود. تنها وسیله روشنایی چراغ قوه بود. بسم‌ الله الرحمن الرحیم گفت و نوشت: "محمدعلی رجایی" ╭🦋 ╰┈➤ @shohada0120