eitaa logo
شهدا٠۱۲٠
1.7هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
21 فایل
آنان که خواستند از خود به خدا برسند سقوط کردند ... از حسین باید به خدا رسید حسینی بودن عشق است و عشق در قلب است و سوز بر جان... 🍃(۱۴۰۱/۱۱/۱۱) ـــــــــــــــــــــــــــ ـ ـ ـ مجموعه سایبری فرهنگی #بغداد٠۱۲٠ ✨ operator0120 کپی حلالت رفیق💚
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 انگار که آوینی این جملات را فقط برای صبح گفته بود! «صبح شد و بانگ الرحیل برخاست و قافله عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا! چگونه ممکن است تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی‌الحجه سال شصتم هجری مخاطب امام بوده‌اند و دیگران را از این دعوت محروم خواسته باشی؟ آنان را می‌گویم که عرصه حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کره ارض است. هیهات ما ذلک‌الظن بک؛ ما را از فضل تو گمان دیگری است. پس چه جای تردید؟ راهی که آن قافله عشق پای در آن نهاد، راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا بر می‌خیزد. اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد و اندی سال به کدام دعوت است که لبیک گفته‌اند؟!» منبع: کتاب فتح خون
شهدا٠۱۲٠
بیست و یکم فروردین ماه،سالروز شهادت صیاد دلها امیر سپهبد علی صیاد شیرازی، جانشین رئیس ستاد کل نیروه
پروردگارا! رفتن در دست توست، من نمیدانم چه موقع خواهم رفت. ولی میدانم که از تو باید بخواهم مرا در رکاب امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قرار دهی و آنقدر با دشمنان قسم خورده ات بجنگم تا به فیض برسم. سلام می کنیم به شهید و به نیابت از ایشان صلواتی هدیه می کنیم به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
تکاور تیپ نیروی مخصوص میرزا کوچک خان گیلان تاریخ تولد: ۱ / ۱۰ / ۱۳۶۵ تاریخ شهادت: ۱۴ / ۱ / ۱۳۹۵ محل شهادت: سوریه مزار: گلزار شهدای رشت همسرشهیدمیگفت؛ یک روز دیدم خیلی حالش گرفته بود گفتم: «چیه؟ خیلی داغونی؟! گفت: «آره. بزن بریم» رفتیم سر مزار شهید یوسف فدایی نژاد از همان لحظه سوار شدن به ماشین یک روزنامه در دستش بود من حرفی نزدم تا رسیدیم سر مزار شهید، بغضش ترکید و شروع کرد به گریه کلافه ازش پرسیدم: «چی شده؟ چرا اینطوری می کنی؟! روزنامه ای که در دستش بود را به زمین کوبید و گفت: «خودت بردار و ببین» روزنامه را نگاه کردم عکس دختر بچه ای سه ساله سوری بود که تکفیری ها به میله های فلزی پنجره ای با زنجیر بسته بودند.. گفت: «بگیم کوریم؟! امروز نمی بینیم کربلا رو؟!امروز عاشورا نیست؟! این سه ساله با سه ساله کربلا خیلی فرق می کنه؟!» به هر دری زد برای اعزام به سوریه با چندین نفر در تهران کانال زد. آخر هم جواب گرفت و توانست اعزام بشود همرزم ← زمان بازگشت از منطقه‌ی درگیری دو تن از بچه ها پیداشون نبود ، سعید مسافر و شهید جمال رضی برای پیدا کردنشون با ماشین راهی آن منطقه شدند که در مسیر راه در کمین نیروهای تکفیری گرفتار شدند و به درجه رفیع نائل آمدند... یادشون با ذکر
🦋 دل گير نباش دلت که گیر باشد رهــــا نميشوی یادت باشد آزاد بودن شرط است
ترس ما از ، همان فاصله ے ما از ، و فاصله ے ما از ڪربلا ، همان ما از استـــ
دشمنان نمیدانند و نمیفهـمند ڪه مابراے مسابقه میدهـیم و وابستگے نداریم و اعتقاد ما این است کہ ازسوی خدا آمدہ ایم وبہ سوی او میرویم .
! ما را هم از نمک گیر کنید.. کہ شود و هم، عاقبت بہ خیر شدݧ است .. شاید امروزمان رانوشتند:
یه‌جایه‌چیزی‌خوندم‌نوشته‌بو‌د... "مثلاآخرش‌شھیدبشیم‌شانسَکی!" شھادت‌شانسَکی‌نیست‌مشتی شھادت‌‌تلاش‌میخواد.. شھادت‌عشق‌میخواد.. شھادت‌کنترلِ‌نفس‌میخواد.. شھادت‌‌سختی‌ودر‌دورنج‌میخواد.. شھادت‌لیاقت‌میخواد..
🔻خاطره‌ای بسیار زیبا و عجیب اما واقعی مرحله دوم عملیات بیت المقدس برای حمل مجروح هلیکوپتر شنوک به منطقه اعزام شده بود. هلیکوپتر اوج گرفت و بعد از کمتر از یکساعت نشست بندر ماهشهر داخل یک سالن پر از تخت بود و مجروحانی که تعداد زیادی از آنها همونجا از شدت جراحت شهید می شدند. کنار تخت من قیافه ای آشنا آمد! او را میشناختم، احمد بابایی فرمانده گردان مالک اشتر از ناحیه دست تیر خورده بود. تن هر دومان لباس بیمارستان پوشاندند و کمی دوا درمان کردند. بابایی آهسته گفت: میای فرار کنیم؟ کجا؟ خط! بعد از نماز صبح بابایی گفت: پاشو، مثل کسانی که از زندان فرار می کنند به سمت دیوار انتهای درمانگاه رفتیم. من دست هایم را که سالم بود قلاب کردم و بابایی از دیوار بالا رفت و اوهم با همان یک دست سالمش مرا با آن زخم باز، بالا کشید . در مسیر دیدم احمد بابایی خیلی ساکت است، پرسیدم : برادر بابایی خیلی در فکری! آره از تهران زنگ زدند و گفتند خدا بهت یک دختر داده. پرسیدم: پس تو میخواهی از دارخوین بری تهران؟ نه میروم خط اما شما با این وضعیت و زخم و شرایط و بچه ات! حرفم را برید؛ "تکلیف من اینجاست آزادی از بچه من مهمتر است " احمد بابایی همان روز ۲۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ به خط میرود و با یک گلوله مستقیم به می رسدو دیدار با دخترش به قیامت می افتد.
نمک و چاشنی روز توسل به حضرت مسلم بن عقیل رحمه الله است که در چنین روزی به رسید اساسا توسل به جناب مسلم علیه السلام روح عبادات در روز عرفه است. استاد فاطمی نیا
14.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازدکتر طهرانچی خواستیم خاطره جانبازی‌شان رابرایمان تعریف کنند همیشه باتواضع،ازگفتن این خاطره‌ها پرهیز می‌کردندآن روز اما،ماخیلی اصرار کردیم درآخربه شوخی وجدی گفتیم: «قول می‌دهیم ضبط کنیم برای بعداز » این راکه شنیدندشرط گذاشتندکه فیلم و روایت نزدمن امانت بماند،تاوقتی که دیگرخودشان نیستند... شادی روح فاتحه و صلوات 🌷🇮🇷
کاش میشد عاشقانه فهمید تا عاشقانه پرواز کرد..