✨🌷
حسین موتور میراند و من پشت سرش نشسته بودم.
ناگهان وسط «تپههای ذلیجان» ایستاد.
پرسیدم: چی شد؟ چرا ایستادی؟
از موتور پیاده شد و گفت: تو بنشین جلو و رانندگی کن.
گفتم: چرا؟
گفت: احساس میکنم دچار غرور شدهام.
تعجب کردم، وسط دشت و تپههای ذلیجان، جایی که کسی ما را نمیدید، چگونه چنین احساسی پیدا کرده بود؟
وقتی متوجه تعجب من شد، در حالی که به تپه کوچک پشت سرمان اشاره میکرد، گفت: وقتی به آن تپه رسیدم کمی گاز دادم و از موتورسواری خودم لذت بردم. معلوم میشه دچار هوای نفس شدم؛ در حالی که به خاطر خدا سوار موتور شدهایم.
تا مدتها سوار موتور نمیشد ...
#شهید_غلامحسین_خزاعی🌷
#قاسم_بن_الحسن
#شهدا۰۱۲۰
🦋🦋🦋
غل و زنجیر کردن دست و پا، وصیت نامه عجیب شهیدی بوده که در عملیات والفجر 8 به شهادت رسیده است.
#شهید_غلامحسین_خزاعی " 20 اردیبهشت سال 1345 در شهرستان راور متولد شد. وی در تابستان 1260 برای نخستینبار به جبهه رفت. غلامحسین خزاعی، بهمن ماه سال 1362، تحصیلات متوسطه را رها كرد و روح بیقرار عاشقاش را برای همیشه به جبهه برد و سرانجام در عملیات والفجر 8 به شهادت رسید.
◇وصيت نامه ها را با هم نوشتيم، قبل از عمليات والفجر 8، داخل چادر نشستيم و وصيت نامه نوشتيم. با وجود اين، از متن وصيت نامهي او اطلاعي نداشتم، بعد از شهادت حسين وقتي وارد خانه شدم، وصيت نامه را بـه دستم دادند و گفتند: «جمله ي آخر وصيت نامه را بخوان.» نوشته بود: «زنجیرها را به دست و پایم ببندید و بعددفنم کنید تا در قیامت گواه محکمی برای ابراز بندگی به خدا داشته باشم.
◇روز بعد همراه با تعدادي شهيد تشييع مي شد، نمي دانستم چه کار کنم، سراغ حاج آقا حقيقي امام جماعت مسجد جامع کرمان رفتم، وصيت نامه را نشان دادم، حاج آقا متحير شد. به گريه افتاد و گفت: «کمتر کساني ديده و يا شنيده ام که به اين حد از رشد و کمال برسند. از صدر اسلام تا کنون بيسابقه است.» بعد هم سفارش کرد به وصيت شهيد عمل کنيم، با اين شرط که حالت معمولي بدن حفظ شود. حاج آقا تأكيد کرد: «همانطور که خوابيده، حلقه هاي زنجير را دور دست بيندازيد و با نخ گره بزنيد تا دست و پا حالت غير معمولي پيدا نکند.» دلم آرام نگرفت. خدمت (مرحوم) آيت الله روحاني رسيدم. وصيت نامه را به ايشان نشان دادم. در حالي که اشک ميريختند، گفتند : «اين جوانان 17 ساله چنين وصيت هايي مي کنند.»
ادامه👇