معرفی کتاب 📚📚📚📚📚📚📚
🍀🍀کتاب حسین پسر غلامحسین حکایت شهید محمد حسین یوسف الهی عارفی که شهید حاج قاسم سلیمانی وصیت کرد درکنار قبر مطهرش به خاک سپرده شود 🍀🍀🍀
📚📚این کتاب برای بسیجیان عزیز خریداری شده تا در ایام قرنطینه استفاده کنند
@shohadap
✨﷽✨
🍁 در وضو چه اسراری نهفته است؟🍁
✅پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی
می فرمایند : شستن صورت ها و دست ها
و مسح سر و پاها در وضو، رازی دارد.
◆ شستن صورت در وضو، یعنی خدایا! هر
گناهی که با این صورت انجام دادم، آن را شست
وشو می کنم تا با صورت پاک به جانب تو
بایستم و عبادت کنم و با پیشانی پاک سر بر
خاک بگذارم.
◆ شستن دست ها در وضو، یعنی خدایا! از گناه
دست شستم و به واسطه گناهانی که با دستم
مرتکب شده ام، دستم را تطهیر می کنم.
◆ مسح سر در وضو، یعنی خدایا! از هر خیال
باطل و هوس خام که در سر پرورانده ام، سرم را
تطهیر می کنم و آن خیال های باطل را از سر به
دور می اندازم.
◆ مسح پا، یعنی خدایا! من از رفتن به مکان
زشت پا می کشم و این پا را از هر گناهی که
با آن انجام داده ام، تطهیر می کنم.
📚 من لایحضره الفقیه، ج ۲، ✏️💎
@shohadap
1_210695795.mp3
376.6K
😃 #طنز_قسمت_اول
🎶 جبهه و مداحی
🎤 ای اهل حرم میر و علمدار نیامد...
#حجت_الاسلام_انجوی_نژاد
@shohadap
﷽
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً
#سلام_امام_زمانم
@shohadap
4_5989793646205994397.pdf
1.79M
91 بازی کودکانه داخل خانه
برای عزیزانی که بچه دارن و تو خونه قرنطینه کردن خودشون رو تا برای سلامتی خودشون و مردم عزیز
#قدمی_برداریم
نشر حد اکثری
🕊 @shohadap
🌷🍃
🍃
#چفیه
بهـخداقسمگمنامبودنبهٺراسٺ ازاینڪهـفرداافرادےوصایایمرا شعارقراردهندوعملرافراموش ڪنند .
بگذاریدگمنامباشم...
فاطمه(س)گمنام میخرد...
#شهیددهنویان
#اخلاصیعنے
#روےِغیرِخداحسابنڪنے
#شهدارایادکنیمباذکرصلوات
•|🕊|•
اللهم عجل لولیک الفرج
🌸🌸@shohadap
📛حال و روز روشنفکران وطنم‼️
💥به راستی که امروز با خود فکر میکردم...
چقدر جالب و مثال زدنیست حال و روز برخی [به اصطلاح] روشنفکران وطنم!
❌عکس محمد رضا شاه را بر روی پروفایل دارند،از قانون چند همسری در اسلام انتقاد میکنند!
✔️بماند که رضا شاهِ پدر ۴ همسر و محمد رضا شاهِ پسر خود ۳ همسر داشته!
❌ عکس محمد رضا شاه را بر روی پروفایل دارند،از عرب زدگی ما ایرانیان صحبت میکنند؛
✔️بماند که اولین همسر محمدرضا شاه " فوزیه بنت ملک فواد" خود دختر زیبای یکی از سران عرب بود!! و یا بخاطر هلاکت شاه [وهابی] عربستان (سال۵۴) یک هفته عزای عمومی اعلام کرده بود!!!
❌ عکس محمد رضا شاه را بر روی پروفایل دارند،ایرانیان را به نهادن نام های عربی محکوم میکنند!
✔️بماند که کل خاندان پهلوی از رضا شاه تا شاهزاده رضا "فرزند محمدرضا" نام رضا و محمد را با خود داشتند!!!
❌ عکس محمد رضا شاه را بر روی پروفایل دارند،از خرج های به قول خودشان بیهوده در مراسم عاشورای حسینی که از جیب مردم است انتقاد میکنند!
✔️بماند که هزینه جشن های ۲۵۰۰ ساله آن موقع ۳۰۰ میلیون تومان به پول وقت از هزینه خزانه مردم بود...
❌ عکس محمد رضا شاه را بر روی پروفایل دارند،از نبود آزادی در حکومت اسلامی دم میزنند!
✔️بماند که زمانی با #کاپیتولاسیون ارزش یک ایرانی برابر سگِ آمریکایی بود و یک سرایدار بدون اجازه مستشاران امریکایی عوض نمیشد !
❌ عکس محمد رضا شاه را بر روی پروفایل دارند،از ابهت ایشان و دستبوسی اعراب به ایشان،برایمان میگویند!
✔️بماند که خود شاه مملکت مجبور بود دست ملکه دانمارک و انگلیس را برای دوام حکومتش ببوسد! و بحرین استان چهاردهم ایران را به آنها ببخشد!!
📍خلاصه که اگر بخواهیم از حال و روز روشنفکران امروزی بگوییم،سالها حرف برای گفتن هست! و چه جالب است.. وقتی که بام همان بام باشد، اما هوا دوتا...
🔸 وقتی که کشورم پیشرفته تر باشد اما به جرم استقلال در #تحریم و نقد باشد...
وقتی که پادشاه شراب خور مملکت به حج برود و آن حج را حتی ملحدان قبول داشته باشند، اما حج یک حاجی باطل باشد... و……
🔸 جاهلان بدانند استقلال و عزت کشورمان را با ذلت و تحقیر عوض نخواهیم کرد🇮🇷
@shohadap
#جانم_رقیه
دل من را خدایی کن رقیه(س)
مرا هم کربلایی کن رقیه(س)
بحـق نام زیبای عـمویت
برای من دعایی کن رقیه (س)
💐ولادت حضرت رقیه (س) بر تمامی شیعیان و محبین آن حضرت مبارک باد💐
@shohadap
#دوشنبه_های_امام_حسنی💚
عشـــــق فقط
جانم حسن
درد و درمانم
حســـــــن
@shohadap
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚《حکایت ملیکا》💚
مادر امام زمان
عجل الله فرجه
مادر امام زمان(ع)
نامش «ملیكه» (ملیكا) بود،
او از طرف پدر، دختر «یشوعا»
فرزند امپراطور روم شرقی بود،
و از طرف مادر، نوه «شمعون» بود.
شمعون از یاران مخصوص حضرت عیسی(ع)
و وصی او بود.
ملیكه
با اینكه در كاخ میزیست
و با خاندان امپراطوری زندگی میكرد،
اما آن چنان پاك و باعفّت بود كه گویی نسبتی با این خاندان نداشت، بلكه به مادر و خانوادة مادری خود رفته و زندگیش همچون زندگی شمعون، و عیسی بن مریم از صفا و معنویت و پاكی خاصّی برخوردار بود. از این رو نمیخواست، با خاندان امپراطوری دنیا پرست، بیامیزد بلكه دوست داشت و هدفش این بود كه در یك خانواه پاك خداپرست، زندگی كند، خداوند او را در این هدف كمك كرد و او را به طور عجیب به خواسته و هدفش رساند.
خواستگاری و مجلس عقد حضرت نرجس «علیها السلام»
ملیكه وقتی كه به سنّ ازدواج رسید، جدّش امپراطور روم، خواست او را به همسری برادرزادهاش درآورد. با توجه به اینكه كسی نمیتوانست از فرمان امپراطور سرپیچی نماید، امپراطوری از طرف برادرزادهاش، از ملیكه خواستگاری كرد و سپس مجلس عقد بسیار باشكوهی ترتیب داد كه در آن مجلس سیصد نفر از برگزیدگان روحانیون و كشیشان مسیحی و هفتصد نفر از افسران و فرماندهان ارتش و چهار هزار نفر از اشراف و معتمدین و ثروتمندان شركت داشتند.
مجلس در كاخ با شكوه امپراطور برگزار شد، تخت بزرگی را كه با انواع جواهرات و طلا و نقره و یاقوت و عقیق، آراسته شده بود، در جای مخصوص كاخ گذاشتند، برادرزاده امپراطور روی آن تخت نشست، تشریفات مراسم عقد فراهم شد، دربانان و خدمتگزاران با لباسهای مخصوص خدمت هر یك در جایگاه خود ایستادند، در اطراف كاخ قندیلها و چهل چراغها، مجلس را جلوه خاصّی داده بود، ناقوس نواخته شد، روحانیون برجستة مسیحی كنار تخت با عبا و كلاه و لباس مخصوص، شمعدان به دست در دو طرف به صف ایستادند و كتاب مقدّس انجیل در دست داشتند، همین كه انجیل را گشودند كه آیات آن را تلاوت كنند، ناگهان زلزله آمد، كاخ لرزید، و هر كسی كه روی تخت نشسته بود بر زمین افتاد، خود امپراطور و برادرزادهاش نیز از تخت بر زمین افتادند، ترس و لرز حاضران را فراگرفت، یكی از كشیشان بزرگ به حضور امپراطور آمد و عرض كرد: «این حادثه عجیب، نشانه بلا و خشم خدا و علامت پایان یافتن آیین و مراسم است، ما را مرخص فرمایید برویم» . امپراطور اعلام ختم مجلس كرد، و همه رفتند، سپس دستور داد آنچه كه از تخت و قندیل و چراغ و چیزهای دیگر كه درهم ریخته و افتاده بود همه را به جای خود گذاشتند.
این بار امپراطور تصمیم گرفت كه «ملیكه» را به همسری برادرزاده دیگرش درآورد، و با خود گفت شاید این حادثه زلزله، برای آن بود كه «ملیكه همسر برادرزاده اوّلی نگردد بلكه همسر برادرزاده دوّمی شود. دستور داد مجلس را در كاخ مثل مجلس سابق آراستند، دربانان و خدمتكاران در جایگاهی مخصوص قرار گرفتند، تخت مخصوص را نیز در جای خود گذاشتند روحانیون برجسته مسیحی را بادست گرفتن شمعدانها و با لباسهای مخصوص در كنار تخت قرار گرفتند، برادرزاده دوّمی بر تخت مخصوص نشست، همین كه مراسم عقد شروع شد، و كشیشان خواستند عقد بخوانند، بار دیگر حادثه زلزله رخ داد و همة حاضران پریشان شدند و رنگها پرید و مجلس به هم ریخت و تختها واژگون شد، امپراطور و برادرزاده دوّمی، از تخت بر زمین افتادند و همه وحشت زده از كاخ بیرون آمدند و به خانههای خود رفتند.
امپراطور، بسیار ناراحت شد، در اندوه و غم و فكر فرو رفت و لحظهای این دو حادثه عجیب را فراموش نمیكرد.
خواب عجیب نرجس«علیها السلام»
آن شب ملیکه در عالم خواب دید، جدّش شمعون همراه حضرت مسیح «علیهالسلام» و عدّهای از یاران مخصوص حضرت مسیح(ع) وارد كاخ شدند، ناگهان منبری بسیار با شكوه به جای تخت امپراطور گذاشته شد، سپس دید دوازده نفر كه مردانی بسیار خوش سیما و نورانی و زیبا بودند وارد كاخ شدند، در عالم خواب به ملیكه گفته شد، اینها كه وارد شدند، پیامبر اسلام(ص) و علی، حسن و حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام حسن عسكری(ع) هستند.
ناگهان مشاهده كرد كه پیامبر اسلام(ص) به حضرت مسیح(ع) رو كرد و گفت: ما به اینجا آمدهایم تا «ملیكه» را از شمعون برای فرزندم «حسن عسكری» خواستگاری كنیم.
حضرت مسیح(ع) به شمعون گفت: به به، سعادت به تو رو كرده، خود را با دودمان محمد«صلی الله علیه و آله» پیوند بده، شمعون از این پیشنهاد بسیار خوشحال شد. آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبة عقد را خواند و «ملیكه» را به عقد امام حسن عسكری «علیهالسلام» در آورد، و سپس حضرت مسیح و شمعون و یاران مسیح(ع) به این عقد گواهی دادند.
پذیرفتن اسلام در عالم خواب
«ملیكه» میگوید: از خواب بیدارشدم ولی ماجرای خواب را به هیچ كس و حتّی جدم امپراطور روم، نگفتم، تا م
بادا به من آسیبی برسانند، ولی شب و روز در فكر این خواب عجیب بودم، و با خود میگفتم من در اینجا، و امام حسن عسكری(ع) در شهری بسیار دور از اینجا، چگونه به خانة او راه مییابم، محبّت امام حسن عسكری(ع) سراسر دلم را گرفته بود تنها به او میاندیشیدم تا اینكه بیمار و رنجور شدم، تمام پزشكان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه آنها بینتیجه ماند، چرا كه بیماری من، بیماری جسمی نبود! تا با معالجة آنها خوب شوم.
روزی پدرم كه از من ناامید شده بود، به من گفت: آیا هیچ آروزیی داری تا آن را برآورم، گفتم: آرزویم این است كه به زندانیان مسلمان كه در جنگ اسیر و دستگیر شدهاند، سخت نگیرید، و آنها را از شكنجه معاف دارید تا شاید به خاطر این كار خوب، خداوند حال مرا نیك كند و سلامتی مرا به من بازگرداند، و حضرت مسیح(ع) و مادرش مریم(ع) بر این كار نیك به من لطف و مرحمت كنند.
پدرم خواستة مرا برآورد، عدّهای از زندانیان مسلمان را آزاد كرد، و مجازات و شكنجة بعضی را بخشید، بسیار خوشحال شدم، از آن به بعد روز به روز حالم بهتر میشد، همین موضوع باعث شد كه پدرم دستور داد تا بیشتر از زندانیان مسلمان، دلجویی كنند و آنها را ببخشند و خوشنودی آنها را به دست آورند.
چهارده شب از این جریان گذشت، شبی خوابیده بودم، در خواب دیدم فاطمه زهرا(س) بانوی بزرگ دنیا و آخرت، همراه مریم(علیها السلام) و بانوان دیگر نزد من آمدند، حضرت مریم به من گفت كه این بانو مادر همسر توست.
بی اختیار به یاد همسرم امام حسن عسكری(ع) افتادم، و قلبم فرو ریخت و به حضرت فاطمه «علیها السلام» عرض كردم از حسن عسكری گله دارم كه سری به من نمیزند دیگر گریه امانم نداد، زار زار گریستم.
فاطمه(س) فرمود: تا تو مسیحی هستی، فزندم به سراغ تو نمیآید، اگر میخواهی خدا و حضرت مسیح(ع) از تو خشنود شوند، دین اسلام را بپذیر تا چشمت به جمال امام حسن عسكری روشن شود.
گفتم: ای بانوی بزرگ! با تمام وجودم حاضرم كه اسلام را بپذیرم.
فرمود: بگو
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللهٌ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداَ رَسُولُ اللهِ؛ گفتم: «گواهی میدهم به یكتایی خدا و پیامبری حضرت محمد«صلی الله علیه و آله»».
آنگاه فاطمه زهرا «علیها السلام» مرا به آغوش محبتش گرفت و نوازش داد و فرمود: خوشحال باش! به تو مژده میدهم كه از این به بعد امام حسن عسكری «علیهالسلام» به دیدارت خواهد آمد و تو به زیات او موفّق میشوی!
از خواب بیدار شدم بسیار خوشحال بودم و همواره شهادت به یكتایی خدا و پیامبری محمد(ص) را به زبان میگفتم، و در انتظار دیدار امام حسن عسكری(ع) بودم تا شب بعد شد، در همین فكر و اندیشه خوابیدم، در خواب دیدم امام حسن عسكری(ع) به دیدار من آمد، از دیدار او بسیار خوشحال شدم، گله كردم كه چرا به دیدار من نمیآمدی با اینكه دلم غرق محبّت تو بود!
فرمود: علت جدایی این بود كه تو در دین اسلام نبودی، از این به بعد به دیدار تو خواهم آمد، تا روزی كه خداوند تو را در ظاهر همسر من گرداند.
از خواب بیدار شدم، هر شب آن بزرگوار را میدیدم، از آن به بعد حالم رو به بهبود میرفت و به لطف خدا سلامتی خود را باز یافتم.
جنگ مسلمانان با رومیان
«ملیكه» همچنان آروز میكرد كه روزی بیاید و از میان خاندان امپراطور روم دور شود، و از آلودگی دنیا پرستی این خاندان نجات یابد تا به افتخار و سعادت خدمت در خانه امام حسن عسكری برسد.
در یكی از مسافرتها كه «ملیكه» با عدّهای از بانوان همراه امپراطور بود، به لشكر اسلام برخوردند، سپاه روم با سپاه اسلام درگیر جنگ شد، در این جنگ مسلمانان پیروز شدند، عدهای از زنان از جمله«ملیكه »اسیر مسلمانان شدند، اسیران را بوسیله كشتی از راه رودخانه دجله به بغداد برای فروش آوردند، یكی از فروشندگان، برده فروش معروفی بنام«عمرو یزید» بود.
تعیین نماینده امام هادی«علیهالسلام» برای خریداری
روزی امام هادی(ع) پدر بزرگوار امام حسن عسكری(ع) یكی از یارانش به نام «بشر بن سلیمان» را كه در خرید و فروش برده نیز سابقه داشت در شهر سامرا دید و نامهای كه به زبان رومی نوشته بود و زیر آن را امضا كرده بود به او داد و همیانی پول نیز جداگانه به او داد و فرمود: «میخواهم بروی بغداد و با این همیانِ پول، كنیزی را خریداری كنی و به اینجا بیاوری».
بشر بن سلیمان گفت: بسیار خوب، هر امری بفرمایی اطاعت میكنم.
امام هادی(ع) فرمود: حال بشنو تا توضیح دهم كه چگونه كنیزی را خریداری میكنی؟ فلان روز از اینجا به طرف بغداد حركت میكنی، سعی كن اوّل صبح فلان روز در كنار پل رودخانة معروف بغداد باشی، وقتی به آنجا رسیدی میبینی چند كشتی كنار آب میآیند تا بار خود را خالی كنند، در این میان میبینی زنانی را كه اسیر كردهاند، از كشتیها پیاده میكنند و به عنوان كنیز در معرض فروش قرار میدهند.
مشتریها میآیند و كنیزها را میخرند و با خود میبرند، همچنان نگا
ه كن یك وقت میبینی در یكی از این كشتیها «عمرو بن یزید» دختری را در معرض فروش قرار میدهد، با اینكه پردهداران میخواهند كنیزان را به خریداران نشان دهند، آن دختر، خود را نشان نمیدهد، حجاب و عفّت خود را حفظ میكند، او دو لباس حریر پوشیده و یك لباس پوستی گرانبها بر دوش دارد.
خریداران متوجّه او میشوند، و اصرار میكنند كه او را خریداری كنند، او ناراحت می شود و به زبان رومی میگوید :«وای كه حجابم آسیب دید» یكی از خریداران میگوید: من این كنیز را به سیصد دینار خریدارم.
آن دختر به او میگوید: «اگر به اندازة ملك سلیمان دارایی داشته باشی، حاضر نیستم كنیز تو شوم.»
عمرو بن یزید به آن دختر میگوید: چارهای نیست، باید تو را فروخت.
او میگوید: شتاب نكن، آن خریداری كه من میخواهم پیدا میشود، مگر نه این است كه معامله باید از روی رضایت باشد.
در این موقع نزد «عمر بن یزید» برو؛ بگو نامهای برای این بانو دارم كه به زبان رومی نوشته شده است، این نامه را به آن بانو بده بخواند اگر راضی شد، او را برای صاحب نامه كه اوصاف و نشانههای صاحب نامه در آن نوشته شده، خریداری میكنم، وقتی كه نامه را به او دادی او راضی میشود آنگاه او را خریداری كن و به اینجا بیاور.
«ملیكه» وقتی كه همراه عدّهای از بانوان اسیر شد، برای اینكه كسی او را نشناسد، خود را نرگس نامید (كه تلفّظ عربیاش همان نرجس است)
بشر بن سلیمان طبق پیشنهاد امام هادی«علیهالسلام» همان روز معین به بغداد آمد، صبح زود كنار پل بغداد رفت، دید كشتیها رسیدند، و كنیزها را در معرض فروش قرار دادند، در این هنگام كنیزی را دید كه دارای آن اوصافی است كه امام هادی«علیهالسلام» فرموده بود، خریداران اصرار دارند كه او را بخرند، ولی او مایل نیست كنیز آنها شود.
بُشر جلو آمد و با اجازة فروشنده، نامة امام هادی«علیهالسلام» را به «نرجس» داد، نرجس تا آن را گشود و خواند، بیاختیار منقلب شد و اشك در چشمانش حلقه زد، در حالی كه گریة شوق گلویش را گرفته بود به صاحبش عمرو بن یزید گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش، و اصرار و تأكید كرد كه مرا حتماً به صاحب این نامه بفروش.
عمرو بن یزید، گفت: بسیار خوب، مانعی ندارد، آنگاه در مورد قیمت او با بُشر بن سلیمان صبحت كرد، او به همان مقدار پولی كه در همیان بود و امام هادی«علیهالسلام» فرستاده بود، راضی شد. بُشر میگوید: همیان را دادم و كنیز را خریدم و با او از آنجا حركت كردیم. او همواره نامه را بیرون میآورد و میبوسید و به چشم میكشید، من از روی تعجب گفتم تو كه هنوز صاحب نامه را نمیشناسی چرا این قدر نامه را میبوسی؟
گفت: «معرفت و شناخت تو اندك است، اگر پیامبر «صلی الله علیه و آله» و جانشینان آنان را میشناختی چنین نمیگفتی!»
آنگاه داستان خود را از اوّل تا آخر برای من بیان كرد، من به پاكی و شخصیت معنوی و فكر بلند و عالی حضرت نرجس«علیها السلام» پی بردم، و از آن پس بیشتر احترامش كردم تا رسیدیم، به سامّرا، و او را به حضور امام هادی علیهالسلام بردم.
در این وقت امام هادی(ع) به او خوش آمد گفت، و احوالپرسی كرد، و سپس خواهر حكیمه خاتون را خبر كرد، و به او فرمود: این است آن بانوی محترمهای كه در انتظار او بودی، حكیمه او را در آغوش گرفت، و خوش آمد و تبریك به او گفت، امام هادی«علیهالسلام» به او فرمود: «عزّت اسلام و ذلّت نصرانیت را چگونه دیدی؟» او عرض كرد: «چگونه چیزی را بیان كنم كه شما بهتر از من میدانید.»
سپس امام هادی علیهالسلام به خواهرش حكیمه فرمود: او را به خانه ببر و دستورات اسلامی را به او بیاموز، او همسر فرزندم حسن، و مادر مهدی آل محمد(ص) خواهد بود.
مژده امام هادی«علیهالسلام» به نرجس«علیها السلام»
امام هادی «علیهالسلام» به «نرجس» رو كرد و گفت:
«مژده باد تو را به فرزندی كه سراسر جهان را با نور حكومتش پر از عدالت و دادگری كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد.»
خواهر امام هادی«علیهالسلام» حكیمه، او را به عنوان سیده (خانم) میخواند. آن بانوی با سعادت در سال 261 هجری و به روایتی قبل از شهادت امام حسن عسكری«علیهالسلام» از دنیا رفت، قبر شریفش در سامّرا كنار قبر منوّر امام حسن عسكری «علیهالسلام» است.
این است لیاقت و استعداد یك زن كه شخصیتش به جایی میرسد كه قائم آل محمد«علیهالسلام» منجی جهان بشریت، از دامن پاك او برمیخیزد.
--------------------------------
منبع:
کتاب زنان مردآفرین
محمد مهدی اشتهاردی
💚💚💚
@shohadap
🌹 سودا در #پوست:
هرگاه سودا در پوست زیاد شود بیماری کک و مک . لکه های قهوه ای و خال سیاه به وجود می آید و افزایش سودا موجب موی زائد و ضمختی مو نیز می شود
🔹سودا در #بدن:
باعث بوی بد بدن و دهان بخاطر سردی و یبوست
پوست خشک
خشکی دست و پا
بد خوابیدن و کابوس
تیرگی چهره و سیاهی دور چشم
اذیت شدن در سرما
دوستدار گرما
آشکاری مفاصل و سیب گلو
سردرد
کمر درد
واریس
بواسیر
لخته بودن خون قاعدگی
🔹 سودا در #مفاصل:
باعث خشکی و در نتیجه آرتروزمی شود. و آرتروز گردن نیز بروز می کند
🔹 سودا در #مغز:
وسواس فکری (افکار منفی)
وسواس عملی
فکر و خیال زیاد
افسردگی
استرس و اضطراب زیاد
کابوس
دائم با خود حرف زدن
🔹 سودا در #سر:
سردرد سوداوی
با خوردن یا بو کشیدن گرمیجات آرام ترمی شوند
تاری و ماتی چشم
شب کوری
وزوز گوش
🔹سودا در #گوارش:
اشتها زیاد می شود اما کاذب است و توان خوردن کم
دچار نفخ شکم زیاد می شوند
یبوست دارند
بوی بد دهان
@shohadap
🌸توصیه های بهاری امام رضا علیه السلام🌸
🔰خصوصیات فصل بهار
🌷فصل بهار روح زمان هاست.اول این فصل ماه ازار(ماه رومی) است،در این ماه شب و روز پاکیزه و معطر است،زمین نرم می شود و غلبه بلغم از میان می رود و خون به هیجان می اید.
✨غذای ماه ازار(تقریبافروردین) ما چه باید باشد؟
🌷امام رضا علیه السلام:در ماه اول بهار(ازار)بیشتر غذائی که مناسب است،عبارتست:ازخوراکی های لطیف از قبیل :گوشت، تخم مرغ نیم برشت،نوشیدن شربت امام رضا علیه السلام ،پس از انکه ان شربت را با اب خالص تعدیل نموده باشیم.
✨پرهیزات بهاری
🌷امام رضا علیه السلام:در فصل بهار(به خصوص ماه ازار)باید از خوردن پیاز و سیر و ترشی پرهیز کرد.
نکته:وجه مشترک این سه مورد جلوگیری از هیجان خون است،در حالی که در فصل بهار صلاح در هیجان بخشی خون جهت رشد ونمو بدن است.
✨کارهای بایسته بهاری
🌷امام رضا علیه السلام:در فصل بهار(به خصوص ماه ازار)نوشیدن اشیاء مسهل(ملین و نرم کننده شکم)پسندیده است،رگ زدن و حجامت نیز مناسب است.
نکته:اگر چه از طریق فصد و حجامت حجم خون کم می شود،ولی چون فصل بهار فصل خونسازی هست،دوباره خون تازه جایگزین ان خون می شود.
✨خصوصیات ماه دوم بهار
🌷نیسان(ماه دوم رومی بهار)سی روز است،در این ماه روز بلند می شود،و مزاج فصل قوی می گردد(در تولید و هیجان خون)خون به تحرک در می اید،بادهای شرقی در این ماه می وزد،از غذاهای بریان شده استفاده می شود،و از انچه به سرکه عمل می اید و نیز گوشت های شکارمصرف می شود.
✨کارهای بایسته اردیبهشت
🌷امام رضا علیه السلام:در ماه نیسان،امیزش جنسی و روغن مالی بدن در حمام نیکوست.و نوشیدن اب ناشتا مفید بوده،و بوئیدن گلها و عطریات طبیعی سودمند است.
✨خصوصیات ماه سوم بهار
🌷ایار(ماه سوم رومی بهار)سی و یک روز است،در این ماه بادها صاف بوده،وان اخرین ماه بهار است.در ان از خوردن غذاهای شور و گوشت های غلیظ از قبیل:کله پاچه،گوشت گاو منع شده ونیز مصرف شیر مفید نیست.
✨کارهای بایسته ماه خرداد
🌷امام رضا علیه السلام:در ماه ایار(خرداد)رفتن به حمام در صبح گاه مفید است،و قبل از غذا به کار گیری اعضای بدن در کارهای سخت پسندیده نیست.
📚طب الرضا علیه السلام ص134
@shohadap
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
پوست کنار ناخن از خیانتکار ترین اعضای بدنه اولش فقط یه ذره گوشه ى ناخنه اما تا میکشیش تا زیر زانوت میاد پایین😑😁
@shohadap
هر وقت از قرنطینه خسته شدید یه فیلم عروسی از اقوام تون که واسه حدود 20 سال پیش باشه ببینید
اینقدر به تیپا و قیافه ها میخندید که قرنطینه یادتون میره😂😂😂
@shohadap
✅ قدر خانومت رو بدون... 😂
مرجع تقلید آیتاللَه سید ابوالحسن اصفهانى، نسبت به خانوادههاى بىبضاعت خیلى حساس بود و هر یک از آنان که صاحب فرزند مىشد، یکصد تومان براى خرج زایمان همسرش به او مىداد. مردى نزد خود گفت: آقا سنش زیاد شده و هوش و حواس درستى ندارد و میتوانم پول بیشتری از او بگیرم.
اعیاد مذهبى که مىرسید در شلوغى خدمت آقا مىرسید و مىگفت: دیشب خداوند بچهاى به ما داده است، آقا هم صد تومان به او مىداد. آن مرد به دوستانش گفت: نگفتم آقا توجه ندارد. دوستانش گفتند: آقا توجه دارد، ولى براى حفظ آبروى تو تغافل مىکند.
بالاخره وقتى براى گرفتن صد تومان هشتم خدمت آقا رسید، آقا پول را به او داد و آهسته کنار گوشش فرمود: قدر خانمت را داشته باش که در یک سال هشت بار برایت زایمان کرده است!!
@shohadap😂😂😂😂