eitaa logo
🌷 گلستان شهدا 🌷"shohada"
466 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
309 فایل
بسیج یعنی؛ "نیروی کارآمد کشور برای همه کشورها" https://eitaa.com/joinchat/1445986595C6aa76eb819 دخترای گل دهه هشتادی لینک جدید گروه ریحانه خلقت😍😍😍😍 هرچه سریعتر همه عضو گروه جذابمون بشید بزن رو لینک ارتباط با ادمین : @Narjesyavaran_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 روایتی از ماجرای ازدواج حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 🚞 مدتی از سیدعلی خامنه‌ای از قم به مشهد نمی‌گذشت. خدیجه که در اندیشه پسر دومش بود، دست به کار شد و را که در خانواده‌ای سنتی و با مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد. 💐 هم او پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. راهی را که چهار پنج سال پیش برای رفته بود، این بار برای سیدعلی پیمود. 🎉 محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از دین‌دار و باسواد مشهد بود. او که دخترش به طلبه تازه از قم برگشته‌ای درآید که تصمیم دارد در مشهد شود، میلانی و دیگر اهل علم مشهد او را می‌شناسند و تأیید می‌کنند و به او دارند. 🎁 ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به داماد بود، توسط آیت‌الله خامنه‌ای تأمین شد که مبلغ توجهی نبود. عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتماً قابل توجه بود. «آنها مرفه بودند، و کردند.» 🌼🌸🌺 اوایل ۱۳۴۳ سیدعلی خامنه‌ای و خجسته پیوند زناشویی بستند. عقد توسط آیت‌الله میلانی خوانده شد. از این زمان، ، همسر و همراهی تازه، که بهار بیش نداشت، پا به آقای خامنه‌ای گذاشت که در همه سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید آن در آن روزگار، غم‌خوار و دوستی مهربان بود. 💌 دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در پدر عروس در پایین خیابان برگزار می‌شد . @shohadap
🌸🍃🌸🍃 من دکتر س.ص اطفال هستم... سال ها قبل از بانک نقد کردم و بیرون آمدم، بانک بساط باطری، ساعت، فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود. مقداری هم دو ریالی در بساطش ریخته است... آن زمان# تلفن های عمومی با سکه های دو ریالی کار می کردند؛ رفتم یک تومان به او دادم و گفتم دو ریالی بده... او با پولم را با دو سکه بهم پس داد و گفت : این ها است!!! گفتم : یعنی چه؟ گفت : برای سلامتی صلوات بفرست و به نوشته روی میزش اشاره کرد. (دو ریالی صلواتی موجود است). # باورم نشد، ولی نفر دیگر هم مراجعه کردند و به آنها هم… گفتم : مگر چقدر داری که این همه دو ریالی مجانی می دهی؟ با کمال سادگی گفت : #۲۰۰تومان که ۵۰ تومان آن را در خدا و برای این که مردم راه بیفتد دو ریالی می گیرم و صلواتی می دهم... مثل اینکه سیم برق به بدنم وصل کردند، بعد از عمر که برای پول دویدم و زدم، دیدم این دست فروش از من# خوشبخت تر است؛ که چهارم از مالش را برای خدا می دهد، در صورتی که من# تاکنون به جرأت می توانم بگویم یک قدم به راه خدا نرفتم و یک مجانی نیز نپذیرفتم!!! احساساتی شدم و دست کردم تومان به طرف او گرفتم. آن جوان با لبخندی مملو از صفا گفت : خدا دادم که شما را کنم. این بار یک اسکناس صد تومانی به طرفش گرفتم و او باز حرفش را تکرار کرد..! مثل یخی در گرمای تابستان# آب شدم… به او گفتم : چه کاری می توانم بکنم؟ گفت : کارها آقا! شغل شما چیست؟ گفتم: پزشکم گفت : آقای دکتر# شب های جمعه در مطب را باز کن و مریض صلواتی بپذیر... نمی دانید ثواب دارد! صورتش را بوسیدم و در حالی که شده بودم، خودم را درون اتومبیلم انداختم و به منزل رفتم. شده بودم، ما کجا این ها کجا؟! از آن روز دادم در اطاق انتظار مطبم نوشتند با این مضمون؛ "شب های جمعه صلواتی می پذیریم"... دوستان و آشنایان ام زدند، اما گفته های آن دست فروش در گوشم همیشه# طنین انداز بود : با معامله کن خدا پولت را چند برابر می کند و نمی فهمی! راستى یک سوال : شغل شما چیست؟  🆔 @shohadap