منطقه قرمز
🔺دکتر توضیح داد که اینجا سه منطقه داریم . سیاه که مربوط به کسانی است که تست کرونایشان مثبت شده. مدل لباسی که باید بپوشید مثل آدم فضاییهاست . یک منطقه قرمز که مشکوکها آنجا هستند . شما آنجا میرید. آنجا هم قرنطینه است شما مثل همراه بیمارها خواهید بود چون خانواده شان اجازه ندارند بیایند داخل.
🔺لباس سبز رنگی پوشیدم. دستکش و کلاه و ماسک و غیره. گفتند حاج آقا عمامه را هم باید در آوری.
وارد بخش شدم. یکی گفت حاجی این لباس آبی را بپوش بهتره. پوشیدم. حالا همرنگ همه شده بودم هم بیماران و هم پرستارها....
🔺اکثرا پیرمرد ها و پیرزن ها بودند . مرا یاد پدر بزرگ و مادر بزرگم میانداختند که دیگر نیستند و دلم خیلی هوایشان را کرده. اینها شبیه آنها هستند لبخندشان و صدای خس خس نفسشان. یکی گفت پسرم پرتقال را پوست میکنی؟ گفتم چشم پر پر کردم یک پر را خورد گفت خودت هم بخور عزیزم گفتم پدر جان میل به چیزی ندارم. لبخندی زد. مهربان و آرام
🔺دیگری گفت قرصهایم را میدهی؟ پرستار گذاشته بود جلویش که بخورد. اجازه گرفتم و بهش دادم آمد بردارد بغض کرد گفت توان برداشتن قرصهایم را هم ندارم. کف دستش گذاشتم و آب به او دادم. خورد و گفت سلام بر حسین...
🔺یکی را گفتند مرخص است گفتند زنگ بزن به پسرش، زنگ زدم پسرش گفت ببخشید میترسم کرونا بگیرم لطفا به برادرم زنگ بزنید. زنگ زدم برادرش گفت شما همراه بیمارید گفتم بله، ناراحت شد گفت پس چرا نگذاشتند من پیش بابام باشم، گفتم نه من همراه همه هستم....
🔺پرستارها مرا یاد خاله هام میانداختند خیلی مهربان، خیلی پر روحیه اهل مدارا با مریض ها...
🔺من یک روحانی ام کنار خیلی از روحانیون دیگر. روحانیونی که کار میکنند با اخلاص و بی سر و صدا. این روحانی ها جدیدند دیشب ندیده بودمشان. امروز دو تا روحانی هم آمده بودند دم در بیمارستان به نگهبان میگفتند کاری از ما بر میآید، او هم انگار برایش عادی بود میگفت صبر کنید تماس بگیرم.
چقدر اینجا خوب است چقدر برایم پر عبرت است....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۴
🔹شب که میشود خیال میکنی همه خوابیده اند و لابد کاری نیست. بیشتر چراغها خاموش است. من هم به همین خیال بودم که پرستار گفت یک سر به اتاقها بزن ببین کسی کاری نداشته باشه. در اتاقها سرک میکشیدم که دیدم یک پیرمرد توی خواب نفس نفس میزند، صورتش کبود شده بود، دویدم پرستار را صدا کردم. چند تایی ریختند دور و برش اکسیژنش را وصل کردند، فشارش را گرفتند، نمیدونم چه کارهایی کردند که رنگ و رویش عادی شد.
🔹شب در هر اتاقی که میروی یکی بیدار است یا آب میخواهد یا میگوید پشتم را ماساژ بده. یا ضربه هایی آرام به پشت او که نفسش راحت تر برود و بیاید.
🔹از همه جالبتر بیماری بود که اصرار داشت موبایلش را به برق بزنیم که خاموش نشود، چرا؟ چون منتظر بود کسی زنگ بزند. منتظر بچه هایش بود. اینجا همه دلهایشان رقیق است، زود سیمشان وصل میشود. زود با خدا حرف میزنند و درد دل میکنند. اینجا ملکوت به زمین نزدیک تر است.
🔹اینجا همین که به بیمار سر میزنی آثار خوشحالی را میتوانی مشاهده کنی. اینها پیرمرد و پیرزن هستند. حساسند. بچه هایشان هم که نباید بیایند قرنطینه اند. پرستارها هم انصافا توان ندارند میبرند، کمک لازم دارند. برای همین اینجا یک سخن آرام کننده، یک لیوان آب، کمی مالش شانه ها، آثار عجیبی دارد.
🔹خوب که چرخ زدم، دیدم در خروج اضطراری باز است، از در که خارج شدم، چشمم به گنبد و گلدسته های حرم افتاد.
🔹یا حضرت معصومه، بی بی جان، شب جمعه است، لیله الرغائب است، این مردم درد دارند، نفسشان بیرون نمیآید، بچه هایشان، نوه هایشان چشم انتظارند. بی بی جان تو هستی نه؟ دلهای شکسته این مردم را ببین؟ لبهایی که هنگام درد جز ذکر شما را نمیداند. خانم سایه تان به سرمان مستدام....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۲
⚡️امروز روز عجیبی بود، داغونم بچه ها داغون. پیرمردی که توان نداشت قرصهاش رو برداره و بغض کرده بود از این ناتوانی، حالا حالش بد شده بود، دیگه نفسش راحت بیرون نمی اومد، صورتش کبود شده بود، باید میبردیم تحویل میدادیم یه جای تخصصی تر، یک طرف تختش رو گرفته بودم. دو سه نفر بودیم که میبردیمش، توی آسانسور صورتش که قرمز شده بود و نفس زدنهاش داشت دلم رو آتیش میزد کاری از من روحانی بر میومد؟ بلد نبودم، فقط شروع کردم آروم سوره حمد رو تلاوت میکردم. از ته دل میخواستم حالش خوب بشه.
⚡️با یکی از کارکنان اونجا بر میگشتم. گفت شما طلبه ای؟ گفتم بله. گفت خدا خیرتون بده. چقدر اومدنتون به ما روحیه میده. خیلی سخته خیلی سخت..
⚡️با لهجه شیرین ترکی میگفت مریضها زیادن. دارم سه شیفته کار میکنم. همه هستند. نه که فکر کنی کسی نمیاد، نه، کار زیاده. کاش پیشمون بمونید قوت قلبید. به خودم نگاه کردم، هیچ وقت فکر نمیکردم من به درد نخور را که هیچ کاری هم بلد نیستم ،تحویلم بگیرند.
⚡️رسیدیم تو بخش، دیدم همه به یه طرف دارند میدوند، گفتند مریض فوت شد، مریض دیگه ای که ندیده بودمش، از دور نگاه میکردم دورش حلقه زده بودند، آه اینجا مرز دنیا است، و من چقدر کوچکم. یا من فی الممات قدرته. احساس میکردم در کنار دریای قدرت خدا نشسته ام به حیرت...
⚡️جنازه را میبردند محیط را ضد عفونی میکردند و مرا مسوول جارو کشیدن آن اتاق کردند. کارم که تمام شد آمدم در یک اتاق روی صندلی نشستم. کسی در اتاق نبود جز یک پیرمرد . متوجه حضورم نشد. سخت نفس میکشید. اما همینطور با چشمهای بسته بعد از چند بار نفس کشیدن دستش را بلند میکرد و میگفت شکر.....
⚡️کلاس درس حوزه شده برایم اینجا....
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۸
🌱همه دنبال آمار مرده هان، هیچ کس آمار ترخیصی ها رو نمیپرسه. مثلا از چه سن و سالین؟ چه حالی دارن؟ چقدر میمونن؟
🌱خبرهای خوب برای مردم عادیه. تا وقتی اینطوریه من خوشحالم چون معلومه وضعمون خوبه. کلا همیشه همینه. اونجایی که از شنیدن خبر بد مردم دردشون میگیره یعنی وضع جامعه خوبه. من از عادی بودن خیلی بدیها بین خارجی ها بیشتر از خود بدی اذیت میشم. مثل همین وضع فروشگاهها و خرید ماسکهاشون. یا نسبتشون با رفتارهای حاکمهاشون.
🌱وقتی یه بیمار مرخص میشه برای خودش هم یه اتفاق عادیه. من این همه ترخیصی دیدم، ولی ندیدم هیچ کدومشون یه لبخندی یه خوشحالی خاصی داشته باشن؟ ابدا.
🌱یکی ترخیص شده بود کلا همه دغدغه خودش و دخترش این بود، دفترچه بیمه اش رو کجا گذاشته. ناراحت و نگران دفتر چه بود. ایشالا پیدا شده باشه تا حالا.
🌱وقتی بیمارها ترخیص میشن، مثل یه مامان، تختشون رو ضدعفونی میکنیم ملحفه ها رو عوض میکنیم، آماده که بیمار دیگه ای بیاد. بعضی وقتها یه دفعه میبینی تمام تختهای یک اتاق خالی میشن به جز یکی دلم برای اون یکی میسوزه.
🌱جالبه که پیرمرد پیرزنهای سن بالا هم مرخص میشن. یه بار یه پیرمرد رو قرار بود مرخص بشه. رفتم دیدم دور خودش میچرخه، میخواست لباسهاش رو بپوشه، اما خیلی پیر بود نیاز به کمک داشت.
🌱کلا پیرترها رو که دیدید قلق دارن. یکی باید حواسش بهشون باشه پرستارها و نیروهای خدماتی نمیرسن. بعضی شون بهونه گیرن و بدخلقی میکنن. باید تو نخشون بری ببینی تو همون بدخلقی چقدر پدری میکنن و باحالن. بعضیشون خجالتی اند یکی بود چند ساعت بود تشنه اش بود، روش نمیشد بگه آب بدید.
🌱اما مهمترین خصلت همشون عزت نفسشونه. یکیشون حال ندار و پیر هم بود ولی میخواست بره دستشویی ناراحت میشد کمکش کنی. سخته به خدا.
🌱حالا این پیرمرد میخواست مرخص بشه، رفتم پیرهنش رو تنش کردم. با اینکه دیگه سرفه نمیکرد و تنگی نفسش خوب شده بود ولی ضعیف بود به خاطر سنش. نمیتونست دکمه هاشو حتی ببنده براش بستم . شلوارش رو خواستم بپوشم پاشو کرد داخل شلوار گفت خدا هیچ کسی رو محتاج فرزند نکنه. فکر کردم لابد بچه هاش هواشو ندارن. زیپ شلوارش رو هم بالا کشیدم. هیچی همراش نبود به جز دفترچه ای پر از شماره بچه ها و نوه هاش.
🌱سوار ویلچرش کردم تا دم در. دیدم پسرش که اون هم موهاش سفید بود با یه حال اضطرابی دوید خوشحالی رو میتونستم ببینم تو وجودش. مثل پروانه دور باباش میچرخید. عجب ! پیرمرد دعا میکرد محتاج همچین بچه ای نباشه؟
🌱کلا خدا آدمو محتاج هیچ کس نکنه. پدر رو بردیم تا دم ماشین. زیر بغلهای پیرمرد رو گرفتیم مثل سلاطین سوار ماشین شد. در ماشین رو بستیم. پسر گفت ممنون. بعدهم سوار شد و رفتند.
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۵
🔺توی این بخش که من هستم غیر از بیماران سن بالا، گاهی جوون تر ها هم هستند. معمولا اینها بیماری تنفسی یا زمینه ای دارن.
🔺مثلا ته سالن یه اتاق بود که دیدم صدای نعره ازش میاد، فریاد میزنه مثل کسی که داره فحش خار و خاشاک میده. کسی اما توجهی بهش نمیکرد. انگار براشون عادی بود. فحشها برام واضح نبود دقیقا نمیفهمیدم چی میگه، فقط آهنگ صداش اینطوری بود. برام جالب بود. رفتم ببینم کیه و چی میگه.
🔺رفتم تا دم در اتاق، دیدم یه لات هیکلی با خالکوبی روی دست و بازوش نشسته اونجا. نزدیک که شدم دیدم فحش نمیده فقط داره میگه بهتون میگم بیاید اینجا. این شیلنگا رو باز کنین.
🔺رفتم جلو گفتم سلام علیکم کاری داری برادر؟ یه دفعه ساکت شد. احساس کردم از این احترام و تکریم جا خورد. یه دفعه با لحن نرم و آرامی گفت، نه حاج آقا. فقط بگید بهشون این لوله ها رو باز کنن. گفتم چشم حتما گفت ببخشید.
🔺اومدم بیرون خندم گرفت از این که چرا منو که دید با چند تا جمله نرم شد. مودب شد چرا یه دفعه.نمیدونم از کجا فهمید من حاج آقام. از کجا فهمید باید به یکی دیگه بگم. جالبه تا من رفتم بیرون، باز شروع کرد سر و صدا کردن.
🔺جوون تر ها معمولا سرشون تو گوشیه. یه بار توی یه اتاق نشسته بودم دیدم یکی بی هوا زد زیر خنده. با لهجه قمی غلیظ گفت: بابا عجب ملتی داریم. ببین چه جوکهایی میسازن واسه کرونا. یادم نیست جوکش چی بود خنده دار هم نبود به نظرم، ولی من هم باهاش خندیدم خیلی خندیدم.
🔺اما یک بار چشمم افتاد به صفحه اول پرونده یکی از بیمارها. دیدم متولد دهه چهله. با خودم گفتم پس خیلی پیر مرد نیست. داشتم فکر میکردم کدوم بیمار توی بخش ما میتونه باشه.
🔺همینطور که نگاهم متوجه اون صفحه بود و اسم و فامیلش و بقیه مشخصاتش رو میدیدم یه دفعه متوجه شدم پایین تر توی صفحه مشخصاتش نوشته:
جانباز جنگ تحمیلی...
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۶
🔺این روزها از خیلی ها پیام دریافت کردم. اکثرا هم میگن میخوایم بیایم کمک. هم قم هم خارج قم. به خارج قمیها گفتم نیان به قمیها هم گفتم برن پیش رفقای قرارگاه. پیرزنه از ورامین زنگ زده با خواهش و التماس که بگذارید بیام براتون غذا درست کنم.
وای چه مردمی داریم ما....
🔺چند تا پیام هم بود که روحم رو تازه کرد. خواهر رفیقم، دکتره، رفیقم میگفت، دوست خواهرش که او هم پزشک بوده، شاکی شده و گفته این طلبه ها نابلدن، چرا اومدن، فقط ضررن، شوآفن به درد نمیخورن...
🔺امروز اما زنگ زده میگه دوست خواهرم براش پیام داده، پیامش رو فرستاده:
«امروز خیلیاشونو دیدم..با کمترین تجهیزات داشتن کارای خدمات رو انجام میدادن..به مریضا غذا میدادن..وسایل مریضا رو جابجا میکردن..و بیشترین تماس با مریضو داشتن...همشون هم پسرایی با سن کم...الان همه ازشون کمک میگیرن و چقدر خالصانه کار میکنن و همش میگن بهمون یاد بدید ما انجام بدیم...»
🔺یه دکتر از شیراز برام پیام فرستاده:
«دکتر میرزایی هستم از شیراز. تا شنیدم عده ای از طلبههای قم راه افتادهاند و در بیمارستانها به صورت رایگان به کادر درمانی کمک میدهند یکه خوردم....شروع کردم به خواندن روایتهایشان و باید بگویم که نوشتهها و تجربههای این قشر با نگاه خاص خودشان از محیط کاری هر روزه و معمولی من برایم خیلی جالب بود. ....همه از اتفاقهای روزمره ایی نوشته بودند که دیگر خیلی وقت است برای من عادی شدهاند. وقایعی که وقتی آنها را از چشم آن طلبه ها دوباره دیدم، ...دیدم چقدر فرصت در بیمارستان برای نشاندن لبخند روی لب آدمها و کاستن از رنج دیگری و حتی دیدن خداوند وجود دارد و من نمیبینمشان. با خودم گفتم چرا من تا به حال حتی یک بار برای مریضی پرتقال پوست نگرفته ام، یا مثلا دارویی را به دست مریضهایم نداده ام.»
🔺یکی دیگه از قم پیام داده:«خانمم پرستاره. همین روایتها مشوقی شد برای بنده که به خانمم اجازه بدهم داوطلبانه در برنامههای بیمارستان مربوط به کروناییها شرکت کنه و اوشون هم با برخی دوستانشان از قم و استانهای دیگه صحبت کنه که بیان برای همکاری.»
🔺این مردم نمیدونن که جمله «خوبی از خودتونه » دقیقترین و درست ترین جمله در پاسخشونه.
🔺از همه با نمک تر پیام رفیقمه که کمی تا قسمتی با آخوندها مشکل داره. نوشته:«سلام.از یک آدم طبعا ضد آخوند به یک آخوند،... سپاسگزارم.»
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۵
🔺توی این بخش که من هستم غیر از بیماران سن بالا، گاهی جوون تر ها هم هستند. معمولا اینها بیماری تنفسی یا زمینه ای دارن.
🔺مثلا ته سالن یه اتاق بود که دیدم صدای نعره ازش میاد، فریاد میزنه مثل کسی که داره فحش خار و خاشاک میده. کسی اما توجهی بهش نمیکرد. انگار براشون عادی بود. فحشها برام واضح نبود دقیقا نمیفهمیدم چی میگه، فقط آهنگ صداش اینطوری بود. برام جالب بود. رفتم ببینم کیه و چی میگه.
🔺رفتم تا دم در اتاق، دیدم یه لات هیکلی با خالکوبی روی دست و بازوش نشسته اونجا. نزدیک که شدم دیدم فحش نمیده فقط داره میگه بهتون میگم بیاید اینجا. این شیلنگا رو باز کنین.
🔺رفتم جلو گفتم سلام علیکم کاری داری برادر؟ یه دفعه ساکت شد. احساس کردم از این احترام و تکریم جا خورد. یه دفعه با لحن نرم و آرامی گفت، نه حاج آقا. فقط بگید بهشون این لوله ها رو باز کنن. گفتم چشم حتما گفت ببخشید.
🔺اومدم بیرون خندم گرفت از این که چرا منو که دید با چند تا جمله نرم شد. مودب شد چرا یه دفعه.نمیدونم از کجا فهمید من حاج آقام. از کجا فهمید باید به یکی دیگه بگم. جالبه تا من رفتم بیرون، باز شروع کرد سر و صدا کردن.
🔺جوون تر ها معمولا سرشون تو گوشیه. یه بار توی یه اتاق نشسته بودم دیدم یکی بی هوا زد زیر خنده. با لهجه قمی غلیظ گفت: بابا عجب ملتی داریم. ببین چه جوکهایی میسازن واسه کرونا. یادم نیست جوکش چی بود خنده دار هم نبود به نظرم، ولی من هم باهاش خندیدم خیلی خندیدم.
🔺اما یک بار چشمم افتاد به صفحه اول پرونده یکی از بیمارها. دیدم متولد دهه چهله. با خودم گفتم پس خیلی پیر مرد نیست. داشتم فکر میکردم کدوم بیمار توی بخش ما میتونه باشه.
🔺همینطور که نگاهم متوجه اون صفحه بود و اسم و فامیلش و بقیه مشخصاتش رو میدیدم یه دفعه متوجه شدم پایین تر توی صفحه مشخصاتش نوشته:
جانباز جنگ تحمیلی...
@ali_mahdiyan
منطقه قرمز ۷
🔻برخی رفقا از سر دلسوزی توصیه میکنند همه آنچه میبینم نگویم. میگویند مردم نباید بترسند نباید غم داشته باشند. اون هم توی شرایطی که دشمن روی ترس و ناامیدی مردم حساب کرده. یه جورایی حرفشان را قبول دارم ولی با یک تفاوت.
🔻به نظر من امید در ندیدن محقق نمیشه بلکه در درست دیدن محقق میشه. این روش رسانه ای اون ور آبیهاست که با نگفتن ها و غلط گفتنها واقعیتها رو تغییر میدن. اینجا امید با درست دیدن واقعیت ها محقق میشه. خدا به صابرین بشارت داده، کسانی که صحنه واقعیت را کامل و درست میبینند. وسط خوف و حزن و از دست دادن داشته ها، دست او را میبینند و مسیر او را میفهمند.
🔻نکته دیگه این که خیلی ها از من آمار رو میپرسند. من آمار رو از کجا بدونم فقط میدونم کسانی که از دنیا میروند اون قدر که من دیده ام و از رفقا شنیده ام نسبتشان به کل مریضها خیلی خیلی کمتره. ولی همینقدر هم که هست سخته خیلی سخت.
🔻تو این روزها شاید سخت ترین لحظه برای من اون موقعی بود که از در اورژانس داشتم خارج میشدم. دیدم در بیمارستان سر و صدای زنی میآید. جلو رفتم دیدم یه خانم جوان محجبه است. مثل مرغ پرکنده. از همه التماس میکرد.
🔻التماس میکرد که بگذارید مادرم رو ببینم. آخه چرا نمیشه ببینمش. گریه میکرد و مادرش رو صدا میزد. دیگران میخواستند قانعش کنند که شدنی نیست و من اما ایستادم گوشه ای و با گریه های او گریه میکردم.
🔻یاد دخترانی که بابا هایشان بر نگشتند افتادم یاد مادرانی که بدن فرزاندانشان را ندیدند و هنوز منتظرند. تازه فهمیدم حرف شهید مجید پازوکی فرمانده تفحص رو که میگفت فلسفه کار ما رو از مادران شهدا بپرسید. خواستم برم بگم خانم جان من خانمی را میشناسم که با کتک از کنار بدن برادرش جدایش کردند. تو که باید شنیده باشی این روضه ها رو. امروز اگر قرار نیست با روضه گریه کنی پس کی ؟... یاد حرف آن بزرگ افتادم که میگفت خدا هر مصیبتی بدهد توان صبرش را هم میدهد.
🔻 شما رو به خدا بچه ها نگویید این حرفها را نزنم نگویید تلخ است. چرا نگویم من بیماری را دیدم که در بیمارستان جلویم جان داد ولی دکترها و پرستارها هر چه توانستند کنار بدنش تلاش کردند بدون ترس بدون چشم داشت.
🔻اما وقتی از دنیا رفت، شنیدم که دکتر کنار بدنش گفت : خانم ببخشید که بیشتر از این نتوانستیم. خودم شنیدم. پرستارها گفتند چه میگویی دکتر؟ گفت روحش که هست میبیند ما را ، من معذرت میخواهم که بیشتر از این از عهده ام بر نمیاید.
🔻این صحنه زیبا نیست؟ خیلی ها شاید نفهمند اما مردم ایران میفهمند این زیبایی ها را. چهل سال است سبک شادی و امید و معنویت مردم ما تغییر کرده. چهل سال است مردم به ظاهرگراهای خوارجی که معنویت را در لیسیدن در و دیوار دنبال میکنند میخندند. یک روز شهید بهشتی گفت خانقاه ما تپه های بازی دراز است اما امروز میخواهم بگویم خانقاه ما کنج بیمارستان و اتاق عمل است. ما تعریف این معنویت ناب و نه قشری و پوسته گرا را مدیون حضرت روح اللهیم. معنی کل ارض کربلا را...
@ali_mahdiyan
💢 #خاطره_ناب_از_حاج_قاسم
🔹🔸زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.»
گفت: «خدا قبول کنه انشاءاللّه.»
نگاهم کرد. گفت: «ابراهیم!»
نگاهش کردم.
ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
ــ حاجآقا شما همه نمازهاتون قبوله.
♦️قصهاش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیسجمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت. صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پایان نماز پیشانیاش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
@shohada15khordad
💠 حدیث روز 💠
❇️ خیر و شر دنیا و آخرت
🔻پیامبر اکرم صلياللهعليهوآله:
خَيْرُ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ مَعَ العِلْمِ وَ شَرُّ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةِ مَعَ الْجَهْلِ
💎 خير دنيا و آخرت با دانش و شرّ دنيا و آخرت با نادانى است.
📚بحارالأنوار، ج۱، ص ۲۰۴، ح ۲۳
•┈┈••✾••┈┈•
@shohada15khordad
🔴 الکس آزار وزیر بهداشت آمریکا امروز گفت حتی اگر واکسنی ساخته شود قول نمیدهد همه مردم توان پرداخت هزینه آن را داشته باشند چرا که این نه دولت، که #بخش_خصوصی است که تعیین کننده قیمت است.
🗯 به آمریکا، به مهد #سرمایه_داری، به جایی که حتی جان انسانها در دستان مشتی شرکت سودجوست خوش آمدید!
@shohada15khordad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خفه خون میگیرن
ورود گارد ملی آمریکا به تالاهاسی ایالت فلوریدا با ماشینهای معروف به ؛ سی بی آر ان به معنی شیمیایی، بیولوژیکی، هستهای .
این تجهیزات برای مقابله با کرونا در حال ارسال هست .چند روز پیش کارهای سپاه و ناجا رو تو بوق کرده بودند ، حالا گارد ملی آمریکا وارد میشه همون جماعت خفه خون میگیرن مثل مسیح علینژاد و بی بی سی و منوتو و ... جالب نیست ؟
@shohada15khordad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥از دیروز تا امروز.....
خط مشترک دشمنان علیه دین و مقدسات
تخریب و تحریف تاریخ و اعتقادات مردم ایران با چاشنی ویروس وبا و کرونا توسط شبکه های ضد انقلاب
"دکتر موسی حقانی"
@shohada15khordad
🔴 این استوری اینستاگرام محمود فرجامی
استند آپ کمدین ایرانی ساکن آلمانه
این حرف ما نیست؛
حرف یه ضدانقلاب خارج نشینه
اما ببینید چی نوشته:
توی این قضیه ی کرونا به عنوان یه بحران مشترک جهانی، مشخص شد که چقدر توی این سالها الکی خودتحقیری میکردید.
@shohada15khordad
🔻واکنش علی علیزاده به افشا شدن ارتباط تعدادی از سلبریتیها با مجری شبکه ضدانقلاب!
@shohada15khordad
شهیدی مثل پدر
تصویرگری نقاش بینالمللی و برگزیده جشنواره جهانی ضد ترامپ و نتانیاهو از سردار سلیمانی به مناسبت روز پدر
@shohada15khordad
افشاگری تکان دهنده شاهدخت #سعودی از جنایات خاندان #سلطنتی #آل_سعود!
#آمیرا؛ #شاهزاده سعودی در مصاحبه با روزنامه #لوموند فرانسه گفت: اعضای خاندان سلطنتی به #تجارت_کودکان کشورهایی چون سومالی، فیلیپین جیبوتی و.. می پردازند! آنها شهر #جده را به بازار برده فروشی تبدیل کرده و #دختران کوچک را در جشنهای #جنسی و مملو از الکل و مواد، مورد #تجاوز قرار می دهند!
بفرستید برای #آریایی های سعودی پرست👆
#خوانندگان_بدون_شرف #خواننده #مهرشاد_عقیلی #ابی #ساسی #داریوش #اندی #لیلا_فروهر #عربستان #ایران #خوانندگان_سعودی #ملیجکهای_سعودی #وطنفروش #جنایتکار #موسیقی #موسیقی_کثیف
@shohada15khordad
پاسخ محکم پورطباطبائی خبرنگار قمی به توییت بیادبانه حسین دهباشی، سازنده فیلم تبلیغاتی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۲
لطفأ دادستانی محترم استان قم پیگیر این گستاخیها و بیحرمتیها به شهر و مردم قم باشند تاکی باید امثال دهباشی اینگونه لجنپراکنی کنند؟
بدهکار ها طلبکار شدن!!اینگار این آدم معلومالحال، یادش رفته با دروغپردازی و جملهسازیهای کاذب و فریبنده او و امثال او حسن روحانی به ریاستجمهوری رسید!این تاریخِ واقعیست!
@shohada15khordad
کریس هیز مجری سرشناس تلویزیون ام اس ان بی سی آمریکا گزارش زیر را امروز نقل کرده. این گزارش ممکن است برای بسیاری، به ویژه آنها که شناختشان از آمریکا به واسطه رسانههای فارسی زبان دولتهای غربی است باورکردنی نباشد اما هر کسی حتی یک گزارش ده دقیقهای از سیستم زندانهای فدرال آمریکا دیده باشد میداند این گزارش دقیق است.
گزارشی به نقل از صفحه توییتر کریس هیز: «امروز رفتم زندان ایالتی بروکلین (در نیویورک). باورم نمیشود که هیچ ضدعفونی کنندهی دستی وجود نداشت و توالتها که هیچ وقت صابون توشون پیدا نمیشه همچنان بدون صابون بودند. جرات کردم و رفتم پیش نگهبان زندان و شکایت کردم. بهم نگاه کرد و گفت: «لطفا برو بیرون و کمکمون کن. مدتهاست به اداره زندانها برای ضدعفونی کننده دست التماس میکنیم و بهمون نمیدهند.»
بهش فکر کنید: یک زندانی دارید که جمعیتی توش هستند که متهم اند و هنوز محکوم نشدند و هر روز از محیط بیرون براشون ملاقاتی میاد. زندانی که ویروس میتونه در عرض چند روز توش منفجر بشود. نگهبانان زندانی که خانواده دارند. و حتی یک مثقال ضدعفونی کننده دست یا حتی صابون توش پیدا نمیشه. ما چقدر غیرآماده هستیم.»
علی علیزاده
@shohada15khordad
🔴آقای دهباشی کمتر دروغ بگویید
🔸اولا که کرونا از سایر کشورها وارد ایران شده و هیچ منطقی قبول نمی کنه که ورود این ویروس به کشورمون از طریق قم بوده چون که شهر قم نه شهر مرزی ست و نه فرودگاه داره بلکه فقط اولین مورد شناسایی در شهر قم بوده.
🔸دوما از ابتدا مراجع عظام تقلید و علمای قم نظرشان این بود که کاملا طبق قوانین و ضوابط وزارت بهداشت عمل شود و هیچ مشکلی با قرنطینه قم نداشتند اما نظر وزارت بهداست این بود که قرنطینه در شهر ووهان چین هم جواب نداده و از نظر علمی قائل به قرنطینه شهر نیستند.
🔸سوما چند روزی ست به دلیل اینکه شهر قم نماد روحانیت، انقلاب و اسلام است و به بهانه ویروس کرونا #قم_هراسی به همراه دروغ پردازی و تخریب به پروژه اصلی شبکه های ماهواره ای معاند خارجی و منافقین داخلی تبدیل شده است و شما آقای دهباشی به عنوان یکی از عوامل این پروژه در حال فعالیت هستید.
@shohada15khordad
پاسخ محکم پورطباطبائی خبرنگار قمی به توییت بیادبانه حسین دهباشی، سازنده فیلم تبلیغاتی حسن روحانی در انتخابات سال ۹۲
لطفأ دادستانی محترم استان قم پیگیر این گستاخیها و بیحرمتیها به شهر و مردم قم باشند تاکی باید امثال دهباشی اینگونه لجنپراکنی کنند؟
بدهکار ها طلبکار شدن!!اینگار این آدم معلومالحال، یادش رفته با دروغپردازی و جملهسازیهای کاذب و فریبنده او و امثال او حسن روحانی به ریاستجمهوری رسید!این تاریخِ واقعیست!
@shohada15khordad