🌱🌸🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍂🌸🍂
🌸
شهید🌹حسین علی پورکناری
#عاشقانهای_به_سبک_شهدا💚
اول تابستون سال ۶۱ بود که به عقد هم دراومدیم و یه ماه بعد عروسیمون بود💍👑 وسه چهار روز بعد دوتایی رفتیم مشهد🕌
یادمه وقتی واسه زیارت مشرف شدیم حرم نگاهی بهم کرد و گفت :
طیبه خانوم میخوام یه دعا کنم 🙃
دوست دارم تو آمین بگی😍
با خنده گفتم :
تا چی باشه 😇
جواب داد :
تو کارت نباشه.
گفتم : باشه
هر چی شما بگین آقا😌❤️
ای کاش این حرفو نمیزدم🥺
چون تا این جمله رو گفتم رو کرد به گنبد طلایی امام رضا (علیه السلام) دستاشو بلند کرد و گفت :
🕊🤍خدا کند به دلت مهر این غلام افتد
به رنگ سرخ شهادت در آوری من را🤍🕊
أَلْلّهُمَّ أَرْزُقْنَا تُوفِيق َأَلْشَّهَادَةَ فِي سَبِيلِک💜🌱
دلم لرزید عرق سردی به تنم نشست😥
قطرات اشک بود که بی امون رو گونه هام سرازیر میشد😭
اما چه کنم که بهش قول آمین گفتن داده بودم با صدایی حزین و گرفته از بغض گفتم آمین...😭🤲
🌸
🍂🌸
🍃🍂🌸
🌱🍃🍂🌸
🌱🌸🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🍂🌸🍂
🌸
شهید🌹هادی شجاع
#عاشقانهای_به_سبک_شهدا💚
وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم...
میگفت:
" جااان دل هادی...؟😍
چیه فاطمه...؟❤"
چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب که خیلی دلم گرفته بود...💔
فقط اشک میریختم و ناله میزدم...😭
دلم داشت میترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن...
از دل تنگم گفتم...
از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش...
نوشتم "هادی...❤
فقط یه بار...
فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی..."😭
نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم...
بعد شهادتش بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم...😍
دیدمش…❤
با محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد...☺️
صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم...
"جاااان دل هادی...؟
چیه فاطمه…؟
چرا اینقده بیتابی میکنـی...؟
تو جات پیش خودمه شفاعت شده ای😍😭
🆔↳@Shohada27 🌹
🌸
🍂🌸🍂
🍃🍂🌸🍃🍂🌸
🌱🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸