eitaa logo
زیر سایه شهدا🇮🇷
98 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
81 فایل
خدا بخواهد اینجاخیمہ‌گاهـ‌شہداست🌷 باصلوات‌واردشوید شهید حمید رضا رفیعی می گفت : راه ما راه【 حسین 】است و باید آماده و همراه【حسین】 باشیم و【 حسین 】گونه بودن را بدانیم. " به وقت/ ۱۹/ بهمن/ ۱۳۹۹ "
مشاهده در ایتا
دانلود
💍 میدونے چے دیدم؟ من جداییمون رو دیدم زدم بہ شوخے کہ تو مثل سوسول‌ها حرف مے زنے برگشت گفت : نہ تو تاریخ بخون خدا نخواسته اونایے کہ خیلے بہ هم دلبستہ‌ن، خیلے کنار هم بمونن :)💔 شهید محمدابراهیم همت 🌿✾ • • • • • ╔═════════🌸🕊══╗ •●❥@shohada_1400 ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ ╚══🌸🕊═════════╝
《🌸🍀》 💔🌱 همسرشون مےگُفتند: بعضے از روزهاے جمعہ تلفنِ همراهش خاموش بود📲 وقتے دلیلش رو مے‌پرسیدم مےگفت: ارتباطم رو با دنیآ کمتر میکُنم تا امروز کہ متعلق بہ امام‌زمانم -عج- هست بیشتر با امام‌زمان باشم بیشتر بہ یاد امام‌زمان باشم.. :)💕
ﺷﺎﻳـﺪ بهترین لحظہ هایے ﻛہ با ﻫـﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻴمـ🍃 نمازاے دو نفره مون بود... ﺍﻳݧ کہ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑهش ﺍقتدا ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ ﺍﮔہ ﺩﻭﺗﺎیے² کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﺍﻣﻜﺎن ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮنیم ✨ منطقـه کـہ میرفت ... تحمـل خونہ💒° بدون حمید واسم سخت بود 😕💔 "وقتے تو نباشے چہ امیدے به بقایمـ این خانہ‌ے بےنام و نشان سهم کلنگ استـ 🏚" . . ☁ُ•
شب آخر بہ همسرم گفتم: گرچہ نمیدونم زمان عملیات چہ شبی است، اما بشین تا برایت حنـا ببندم❤️ روے مبل، ڪنار بوفه نشست و موها،محاسن و پاهایش را حنـا بستم ... مسواڪش را ڪہ دیگر لازم نداشت بیرون انداخت و مسواڪ دیگرے برداشت! اما من مسواڪ قبلی اش را برداشتم و گفتم مے خواهم یادگارے بماند..😌🌼 گاهے انگار برخے احساسات خبر از وقوع اتفاقات مهمی میدهد😢 تا صبح خوابم نمے برد و به همسرم ڪہ خوابیده بود نگاه مےڪردم تا ببینم نفس مے ڪشد ساعٺ چهار بامداد صبحانه آماده ڪردم و وقٺ رفتن سہ بار در ڪوچہ ب پشت سرش نگاه ڪرد چہره خندانش🙂☺️ را هیچ وقت فراموش نمےڪنم💔 گر بیاید به میدان حرفی زِ اولاد علے(ع) خود تو را آماده و راهی میدان مے ڪنم...
از طرف سپاه رفته بود مشهد برای گذراندن دوره‌‌ی عقیدتی؛ همانجا درصحن انقلاب نذر کرده بود چهل‌ بار زیـارت عاشـورا بخواند و ثوابش را هدیه کند به حضرت زهرا 'س' تا یک همراه خوب نصیبش شود . چهلمین زیارت عاشورا را که خوانـده بود ، شوهرخاله‌ام مرابه علیرضا معرفی کرده بود . روز خواستگاری پلاک سپاه گردنـش بود . رو به من کرد و گفت : من مُهر و پلاک سپاه هستم ، قبل از عقد باشما با سپاه عقد کردم ، ان‌شاالله زندگیم ختـم بشه به شهادت :] من قبل از اینکه همسر بخوام ، همراه میخوام . اگربا شرایط من موافق هستید برم سراغ حرفای بعدی! عاشق شهـدا بودم ، آن روزها در کنگره‌ی شهدا کار میـکردم ، خودم هم یک هفتـه میشد متوسل به شهدا شده بودم تایکی مثل خودشان را نصیبم کنند . حالا چه میخواستم بهتر از این؟ بـله را شب تولد حضـرت معصومه 'س' گفتـم و همراهش شـدم❤️‍🩹 : ) - همسر شهیـد علیرضا نوري .
برای عروسش یک حلقه خریده بود و دو تا قواره چادری ، یک چادر مشکی ، یک چادر نماز . یک قواره پیراهنی هم برای خودش خرید ، ولی حلقه نگرفت . شب عروسی تا صدای اذان پیچید همه‌ی مهمان‌ها را بلند کرد برای نماز . یکی را فرستاد جلو ، بقیه هم پشت سرش . از بس به نماز جماعت اهمیت میداد . - شهیـد دکتر محمد علـي رهنمـون 🎀 .
🫐 خانہ ما و آنها روبروی هم بود . یک روز ناهار آنجا مـی‌خوردیـم و یک روز اینجا ؛ آن روز نوبـت خانہ ما بود ، موقع ناهـار دیدم خانـمش تنها آمده همیشہ با هـم مـی‌آمدند. پرسیـدم : چـی شـده ؟ چیـزی نگفت فهمیدیم که حتما بایوسف حرفش شده است بعد دیدم در مـی‌زنند در را باز کـردم، یوسـف بود . روی یک کاغـذ بـزرگ نوشتہ بودمن پشیمانـم وگرفتہ بود جلوی سینه‌اش ؛ همہ تا اورا دیدند زدند زیرخنده خانـمش هم خندیـد و جو خانہ عوض شـد :) [ کتاب هاله‌ای از نور شهید یوسف کلاهدوز ]