#یڪروایتعاشقانہ💍
میدونے چے دیدم؟
من جداییمون رو دیدم
زدم بہ شوخے کہ تو مثل سوسولها
حرف مے زنے
برگشت گفت : نہ تو تاریخ بخون
خدا نخواسته اونایے کہ خیلے بہ هم
دلبستہن، خیلے کنار هم بمونن :)💔
شهید محمدابراهیم همت
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥@shohada_1400
╚══🌸🕊═════════╝
《🌸🍀》
#یڪروایتعاشقانہ💔🌱
همسرشون مےگُفتند:
بعضے از روزهاے جمعہ
تلفنِ همراهش خاموش بود📲
وقتے دلیلش رو مےپرسیدم
مےگفت:
ارتباطم رو با دنیآ کمتر میکُنم
تا امروز کہ متعلق
بہ امامزمانم -عج- هست
بیشتر با امامزمان باشم
بیشتر بہ یاد امامزمان باشم.. :)💕
#شهید_محسن_حججی
#یاد_شھید_باصلوات
#یڪروایتعاشقانہ
ﺷﺎﻳـﺪ بهترین لحظہ هایے
ﻛہ با ﻫـﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻴمـ🍃
نمازاے دو نفره مون بود...
ﺍﻳݧ کہ ﻧﻤﺎﺯاﻣﻮ ﺑهش ﺍقتدا ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ
ﺍﮔہ ﺩﻭﺗﺎیے² کنار ﻫﻢ ﺑﻮﺩﻳﻢ
ﺍﻣﻜﺎن ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻧﻤﺎﺯﺍﻣﻮنو ﺟﺪﺍ ﺑﺨﻮنیم ✨
منطقـه کـہ میرفت ...
تحمـل خونہ💒°
بدون حمید واسم سخت بود 😕💔
"وقتے تو نباشے چہ امیدے به بقایمـ
این خانہے بےنام و نشان سهم کلنگ استـ 🏚"
.
.
☁ُ• #شهیدحمیدباکری
#یڪروایتعاشقانہ
شب آخر بہ همسرم گفتم:
گرچہ نمیدونم زمان عملیات چہ شبی است،
اما
بشین تا برایت حنـا ببندم❤️
روے مبل،
ڪنار بوفه نشست
و موها،محاسن و پاهایش را حنـا بستم ...
مسواڪش را ڪہ دیگر لازم نداشت بیرون انداخت و مسواڪ دیگرے برداشت!
اما
من مسواڪ قبلی اش را برداشتم و گفتم مے خواهم یادگارے بماند..😌🌼
گاهے انگار برخے احساسات خبر از وقوع اتفاقات مهمی میدهد😢
تا صبح خوابم نمے برد
و به همسرم ڪہ خوابیده بود نگاه مےڪردم تا ببینم نفس مے ڪشد
ساعٺ چهار بامداد
صبحانه آماده ڪردم و وقٺ رفتن
سہ بار در ڪوچہ ب پشت سرش نگاه ڪرد
چہره خندانش🙂☺️
را هیچ وقت فراموش نمےڪنم💔
گر بیاید به میدان حرفی زِ اولاد علے(ع)
خود تو را آماده و راهی میدان مے ڪنم...
#همسرشهید
#حمیدسیاهکلیمرادی
#یڪروایتعاشقانہ
از طرف سپاه رفته بود مشهد برای گذراندن
دورهی عقیدتی؛ همانجا درصحن انقلاب نذر
کرده بود چهل بار زیـارت عاشـورا بخواند و
ثوابش را هدیه کند به حضرت زهرا 'س' تا
یک همراه خوب نصیبش شود .
چهلمین زیارت عاشورا را که خوانـده بود ،
شوهرخالهام مرابه علیرضا معرفی کرده بود .
روز خواستگاری پلاک سپاه گردنـش بود .
رو به من کرد و گفت : من مُهر و پلاک سپاه
هستم ، قبل از عقد باشما با سپاه عقد کردم ،
انشاالله زندگیم ختـم بشه به شهادت :]
من قبل از اینکه همسر بخوام ، همراه میخوام .
اگربا شرایط من موافق هستید برم سراغ حرفای
بعدی! عاشق شهـدا بودم ، آن روزها در کنگرهی
شهدا کار میـکردم ، خودم هم یک هفتـه میشد
متوسل به شهدا شده بودم تایکی مثل خودشان
را نصیبم کنند . حالا چه میخواستم بهتر از این؟
بـله را شب تولد حضـرت معصومه 'س' گفتـم و همراهش شـدم❤️🩹 : )
- همسر شهیـد علیرضا نوري .
#یڪروایتعاشقانہ
برای عروسش یک حلقه خریده بود و دو تا
قواره چادری ، یک چادر مشکی ، یک چادر نماز .
یک قواره پیراهنی هم برای خودش خرید ،
ولی حلقه نگرفت . شب عروسی تا صدای اذان
پیچید همهی مهمانها را بلند کرد برای نماز .
یکی را فرستاد جلو ، بقیه هم پشت سرش .
از بس به نماز جماعت اهمیت میداد .
- شهیـد دکتر محمد علـي رهنمـون 🎀 .
#یڪروایتعاشقانہ 🫐
خانہ ما و آنها روبروی هم بود . یک روز
ناهار آنجا مـیخوردیـم و یک روز اینجا ؛
آن روز نوبـت خانہ ما بود ، موقع ناهـار
دیدم خانـمش تنها آمده همیشہ با هـم
مـیآمدند. پرسیـدم : چـی شـده ؟ چیـزی
نگفت فهمیدیم که حتما بایوسف حرفش
شده است بعد دیدم در مـیزنند در را باز
کـردم، یوسـف بود . روی یک کاغـذ بـزرگ
نوشتہ بودمن پشیمانـم وگرفتہ بود جلوی
سینهاش ؛ همہ تا اورا دیدند زدند زیرخنده
خانـمش هم خندیـد و جو خانہ عوض شـد :)
[ کتاب هالهای از نور شهید یوسف کلاهدوز ]