eitaa logo
یادمان شهدای فکه
1.2هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
792 ویدیو
35 فایل
🛤اینجا راهیست که به «کَرْبَلٰا» ختم میشود فکه‌ یعنی: رَمْل تشنگی عطش 🔻کپی از محتوای کانال = حلال✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
زرگری در اسارت در اردوگاه 18 بعقوبه، دارو و غذا کم بود. به همین دلیل بعضی از برادران آزاده اگر حلقه ی ازدواج داشتند، به نگهبانان می دادند و در عوض قرص، دوا یا غذای اضافی می گرفتند. یک بار به فکرم خطور کرد که برای گرفتن دارو از همین روش استفاده کنم؛ منتها با کمی تغییر، به این صورت که مهره های برنجی شیر آب را یواشکی درمی آوردم و با ساییدن آن ها، حلقه ی مردانه می ساختم و به وسیله ی خاک آجر آن را پرداخت می کردم و چنان جلا می گرفت که حتی حلقه ی طلا هم به آن درخشندگی نبود. با به کار بردن این رویّه توانستم چندین حلقه به سربازان و نگهبانان عراقی بدهم و مقادیر معتنابهی دارو که برای برادران مجروح بسیار لازم بود، تحویل بگیرم. پس از مدتی نگهبانان عراقی متوجه کلاهبرداری من شدند و آن چنان کتکم زدند که تا سه روز بی هوش بودم. کتاب طنزدراسارت، صفحه:111 🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ 🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
|میترا نه؛ زینب! بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه می‌خواهد اسمش را عوض کرد؛ می‌گفت:«من میترا نیستم. به من بگویید زینب. با اسم جدیدم صدایم کنید!»😇 ۱۴ سال بیشتر نداشت اما عشق به انقلاب و امام خمینی رضوان الله تعالی علیه تحولی عمیق را در وجود او رقم زده بود...🦋 زینب را میتوان از همان یاران در گهواره ای دانست که امام دهه ۴۰ وعده‌شان را داده بود! ۱۴ سال زندگی او، یک سبک زندگی جهادی کامل است...💚✨ چه قبل از انقلاب که به خاطره روسری سر کردن در مدرسه مسخره میشد اما همچنان ثابت قدم مانده بود و چه آن دورانی که برای فعالیت ها و مبارزات انقلابی سر از پا نمی‌شناخت. زینب رابطه انقلاب و خودسازی را به خوبی درک کرده بود... دو بال نورانی، که پر پرواز او برای رسیدن به قله بلندترین و زیباترین عاقبت شدند🕊⛰ سال ۶۱ روز اول عید، برای نماز مغرب و عشا به مسجد رفت و دیگر برنگشت... چند روز بعد منافقین خبر قتل او را دادند...🥺 وقتی پیکر بی جان زینب ۱۴ ساله را پیدا کردند که با چادرش خفه‌اش کرده بودند، دوباره روضه ها برایمان زنده شد...❤️‍🔥 زینب قبلا نوشته بود: «خانه ام را ساختم، اینجا جای من نیست. باید بروم باید بروم!» 🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
📜بخشی از وصیت‌نامه شهید: خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهره‌مان افتد و در این هنگامه جنگ، حسین را تنها گذاریم! اینها از یزدید بدترند و جایگاهشان اسفل السافلین است و بس... همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید؛ چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد . نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی امام‌مان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی (عج) باشید. ________________________ 📍پ.ن: عکس؛ «برنامه عملی خودسازی» شهیده زینب کمایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از یادمان شهدای فکه
🔻زیارت مجازی " کربلای ایران " پخش زنده مستقیم ( لایو )📱 ⏰ زمان : پنجشنبه و جمعه ( هرهفته ) / ساعت ۱۶ 🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
نوروز رسیده با بهار قرآن ؛ سالی که نکوست از بهارش پیداست
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 👤 شهید مهدی زین الدین: 🔸 هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کردید ، آنها شما را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد می کنند... ⬅️ هرکس خدا را در مسیر پر پیچ و خم دنیا فراموش کرده آدرس "یادمان شهدای فکه "را به او بدهید .. 🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
اللَّهُمَّ اقْضِ دَيْنَ كُلِّ مَدِينٍ‏ . دو نسخه فارسی | عربی . مخصوص انتشار در فضای مجازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید🌹 اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⬅️ هرکس خدا را در مسیر پر پیچ و خم دنیا فراموش کرده آدرس "یادمان شهدای فکه "را به او بدهید .. 🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
|توصیه مشترک از همان روزی که لباس مقدس نیروی انتظامی را به تن کرد باید می‌دانست که اگر خوشبخت باشد اینچنین سرنوشتی نصیبش خواهد شد!🌱 حوالی ساعت ۱۱:۲۰ دقیقه جمعه دوم فروردین ۱۳۹۸، در نقطه ای از سیستان در عالم خبری بود...🕊✨ قرار بود «حسن دلاور» از این بعد «شهید حسن دلاور» باشد. قرار بود جور دیگری برای دو فرزندش_که یکی‌شان هم به تازگی به دنیا آمده بود_ پدری کند... قرار بود با خونش این درخت تنومند را آبیاری کند تا همچنان محکم و مقاوم بماند..🇮🇷✌️ قرار بود دوباره کربلا تکرار شود و مردی از تبار حسین به آغوش اربابش برگردد...❤️‍🔥 حسن شهید شد آن‌هم به‌دست قاچاقچیان سوخت و در راه و درست در روز رحلت حضرت زینب سلام الله علیها؛🥺 او رفت و ما ماندیم و مسئولیت سنگین مان... از فروردین ۹۸ تا به امروز اتفاقات زیادی بر این سرزمین و مردمانش گذشته است، امتحان‌ها، ریزش ها ، رویش ها... رمز به سلامت طی کردن ادامه مسیر تا قله ، رها نکردن راه شهداست؛ مخصوصا همان توصیه معروف مشترکشان...💎 🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👤 سید مرتضی آوینی خطاب به رزمندگان: برادر آرزوی شما چیه؟ ◀️ و اما جواب رزمنده ها!!! ⬅️ هرکس خدا را در مسیر پر پیچ و خم دنیا فراموش کرده آدرس "یادمان شهدای فکه "را به او بدهید .. 🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
اللَّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّيْنَ وَ أَغْنِنَا مِنَ الْفَقْرِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ . دو نسخه فارسی | عربی . مخصوص انتشار در فضای مجازی
سرباز مست عید فرا رسیده بود؛ اما جوّی افسرده بر اردوگاه و بچّه ها حاکم شده بود. باید فکر می کردیم، از این رو عده ای از بچّه ها جمع شدیم و ترتیب یک تئاتر طنز را دادیم؛ بدین شکل که یکی از اسرا به نام صادق از بچّه های اصفهان در قالب یک روستایی و به عنوان کدخدا در جلوی بچّه ها حاضر شود و با لهجه ی روستایی به بیان قضایایی بپردازد و الاغی نیز درست کنیم که مش صادق با آن وارد شود. از این رو دست به کار شدیم و با درآوردن عرقگیر و کشیدن آن روی بالش، زمینه ی سفیدی درست کردیم. از آستین ها با گذاشتن پارچه، گوش درست کردیم و از یقه ی آن به عنوان دهان استفاده کردیم و با نقاشی چشم و بینی باقی اجزا را پرداختیم. یکی از بچّه ها این بالش را روی سر کشید و دیگری که خودم باشم، با گرفتن کمر او خم شدم و بچّه ها پتویی را روی ما انداختند و مش صادق روی کمر من نشست. نگهبان آسایشگاه هم تعیین شد و پس از راحت شدن از این بابت برنامه را شروع کردیم. با حضور مش صادق بر روی سن ( گوشه ی آسایشگاه ) بچّه ها همه به وجد آمدند و شروع به خنده کردند و با صحبت های صادق، ولُوم خنده بچّه ها بالاتر رفت و با شدت گرفتن سر و صدا، حضور نگهبان عراقی طبیعی بود. با آمدن نگهبان عراقی، نگهبان آسایشگاه شروع کرد به گفتن رمزمان که دنبه بود یعنی نگهبان عراقی آمد؛ اما شدت سر و صدا نگذاشت ما متوجه شویم. در نتیجه وقتی به خود آمدیم که نگهبان عراقی پشت پنجره بود و متحیّر از دیدن الاغ درون آسایشگاه. چیزهایی می گفت. چاره ای نبود. به سرعت وسایل را جمع کردیم و تمام چیزهایی را که ساخته بودیم، به طور طبیعی از بین بردیم. نگهبان عراقی موضوع را گزارش داد و متعاقباً افسر عراقی به درون آمد و گفت: آن الاغ را از کجا آوردید و به کجا بردید ؟ شما توطئه کرده اید و وقتی ما انکار کردیم، گفت: سرباز من با چشم خودش دیده. زود بیاوردیدش و الّا ... وقتی از این صحبت ها طرفی نبست، ما شروع به صحبت کردیم که: جناب سرهنگ این سربازتان می خواهد هم ما و هم شما را اذیت کند و شاید هم چیزی خورده. خودتان قضاوت کنید وقتی دراردوگاه اصلاً از این حیوانات نداریم و تازه هیچ راهی برای آوردن این چیزها وجود ندارد؛ چگونه می شود الاغی را بیاوریم؟ شما حتی سوراخ کلیه درها را جوش داده اید. حالا خودتان که عاقل و فهمیده هستید، قضاوت کنید. افسر عراقی با شنیدن این سخنان دستور داد سربازان از آسایشگاه بیرون بروند و همین که آنها رفتند، صدای سیلی محکمی به صورت سرباز عراقی نواخته شد در محوّطه طنین افند. کتاب طنز در اسارت، صفحه:25 🆔https://zil.ink/shohada_fakeh