بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَنِ ٱلرَّحِیمِ
مَن لَم یَشکُرِالمَخلوقَ، لَم یَشکُرِ الخالقَ
تلاش خدمتگزاران صدیق محبتی است از جنس نور و این نورانیت و معنویت دوچندان میشود وقتی توفیق خدمتگزاری به شهدای عزیز و والامقام فراهم میگردد. شهدا در جایگاهی هستند که جان خود را با خدای متعال معامله کردهاند؛ خدای متعال که جبار و جبران کننده است به یقین خلاء وجودی این عزیزان را با الطاف و عنایات خاصه خود برای خانواده گرانقدر شهدا به شایستگی جبران کرده و زندگی این عزیزان را کفایت میکند. خدمتگزاری به شهدا و ایثارگران مایه افتخار و سربلندی خادمان شهدا است. لذا بدین وسیله از زحمات همه خادمین شهدا دوستان عزیز راویان دفاع مقدس همکاران محترم برادران عزیزمرزبانی بخصوص سرگردنوری عزیزف گردان مرزبانی وبرادران عزیز بیمارستان نفت جناب آقای خظلی ومسلم پورعزیزومسئول محترم آبفاشهرستان شوش جناب مهندس احمدی وبرادرعزیزسیدمصطفی علوی وهمه کسانی که به هرنحوی کمک وحمایت کردند تشکر و قدردانی مینمائیم و از خداوند متعال برای همه دستاندرکاران و برگزارکنندگان این مراسم معنوی و نورانی راهیان نوردریادمان شهدای فکه، سلامتی، بهروزی و توفیق استمرار خدمتگزاری مسئلت داریم.
اجرتان با شهدای گمنام فکه خادم الشهداء احمدچشمه روشن
#طنز_جبهه✍
روزی در آسایشگاه نشسته بودیم که ناگهان چشمم به گیره ی پنجره افتاد که از جنس برنج بود. به طرف پنجره رفتم و گیره را شکستم و با آن یک حلقه انگشتر درست کردم که شباهت زیادی به حلقه طلا داشت و آن را برای یادگاری به انگشت کردم. نگهبان آسایشگاه که حلقه را در انگشتم دید، گفت آن را به او بدهم، اما به وی گفتم این حلقه نامزدی من است و نمی توانم آن را به کسی بدهم. او پیشنهاد کرد سه بسته سیگار به من بدهد، اما من گفتم یک بکس سیگار می گیرم و آن حلقه را می دهم. سرانجام موافقت کرد و یک بکس سیگار به من داد، من هم حلقه قلابی را به او دادم. اما وقتی به مرخصی رفت تا آن را بفروشد زرگر گفته بود که این یک فلز معمولی است و به هیچ دردی نمی خورد. سرباز عراقی بعد از پایان مرخصی به اردوگاه بازگشت و به من گفت: چرا حلقه قلابی به من دادی؟ من منکر شدم و گفتم: خیر، آن حلقه از طلای خالص بود. بحث و مشاجره ای طولانی در گرفت و در همین اثنا فرمانده پادگان جلو آمد و علت را جویا شد و وقتی نگهبان عراقی قضیه را برایش شرح داد، از من پرسید: چرا این کار را کردی؟ گفتم: من حلقه تقلبی به او ندادم بلکه حلقه نامزدیم را به او دادم و از این معامله هم هیچ راضی نبودم. فرمانده عراقی هم برگشت و محکم کوبید توی سر آن سرباز عراقی و به من هم گفت بروم. از آن موقع به بعد آن سرباز همیشه مرا چپ چپ نگاه می کرد و در فکر تلافی بود.
کتاب طنزدراسارت، صفحه:64📚
🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از شهید #محمد_حسین_میردوستی
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
#صبحتون_شهدایی📿
🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
4_5947249804705793178.mp3
4.13M
🌸طرح تلاوٺ قرآטּ صبحگاهے🌸
#تحدیر (تندخوانے) جزء اول قرآن کریم با صوت استاد معتز آقایے
زمان : 33دقیقہ
ڪلام حق امروز هدیه به روح🌸🍃
#شهید_عباس_ابیاری🌷
🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
|دلم خواهد که در سنگر بمیرم
محمود خادم سید الشهداء!
یک نام استثنایی برای یک آدم استثنائی...💎
سال ۴۰ به دنیا آمد؛ از همان یاران در گهواره حضرت امام رضوان الله تعالی علیه!
انقلاب که آمد و جهان را از عزا در آورد تازه کار این یاران آغاز شده بود!🌤🌱
محمود را روزی در کردستان برای مبارزه با ضد انقلاب میدیدی و روزی دیگر در جبهه جنوب مشغول عملیات چریکی؛
عمر و جوانی برای او ، سرمایه ای بود که اگر وقف اسلام و راه حضرت ارباب ارواحنافداه نشود به یک ریال هم نمیارزد!☝️✨
گفته بود دلش میخواهد در سنگر بمیرد، پس سنگر را رها نکرد حتی بعد از روزهای مجروحیت یا بعد از شهادت برادرش...❤️🩹
۲۱ اسفند سال ۶۳ بود، که آب های هور العظیم، ارواح با عظمتی همچون «شهید محمود خادم» و جمعی از همرزمانش را در آغوش گرفت و این شد شروعی متفاوت برای خدمتی متفاوت...🕊⭐️
به بلندای جاودانگی و به وسعت راه سید الشهداء علیهالسلام...
#آرمان_ما
#سالگرد_شهادت
#شهید_محمود_خادم_سیدالشهدا
🆔https://zil.ink/shohada_fakeh
📜بخشی از وصیتنامه
برادران و دوستان اسلحهام را زمين نگذاريد و راهم را ادامه دهيد و اين به دلم آگاه است كه ادامه خواهيد داد. آن رهبر بزرگ و پير سالخورده كه تمام ماها چشم اميدمان به آن است را تنها نگذاريد و تمام حرفها و پيامهاى او را با جان و دل گوش فرا دهيد...
احمد![برادر شهید]
روح من در انتظار فداكارى توست؛مانند يك مسلمان واقعى زندگيت را وقف خدمت به اسلام كن....
اگر باشد قرار آخر بميرم
نمىخواهم كه در بستر بميرم
دلم خواهد براى يارى دين
بسان بوذر و سلمان بميرم
دلم خواهد براى حفظ قرآن
بسان مالك اشتر بميرم
دلم خواهد به فرمان خمينى
همانند رئيس جمهور بميرم
نمىخواهم كه در ايام پيرى
درون خانه در بستر بميرم
من ژوليده دل گريم خدايا
دلم خواهد كه در سنگر بميرم
محمود خادم سيدالشهداء ۵۹/۰۷/۲۹