eitaa logo
شـــهــــدای مسـجدسـلیمان
1.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1هزار ویدیو
15 فایل
شهدای مسجدسلیمان به حول و قوه الهی برای آشنایی با سبک زندگی شهدای مسجدسلیمان ارتباط با ما: @mandir_268 دعوت شهدا هستید 👇 به ما بپیوندید🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
❁﷽❁ شهدا_و_امام_زمان(عج) شهید مصطفی یوسفی حال دیگری داشت، زیر نخل نیم سوخته ای نشسته بود به تنه‌ی زخمی آن تکیه داده و زیر لب می خواند: اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه... 🕊 اشک مثل باران از چشم‌هایش سرازیر بود و روی کتابچه‌ی دعا می‌چکید.در همین حین خمپاره‌ ای زدند و او به سوی حضرت دوست ،پرواز کرد. 🌹هدیه به روح این شهید بزرگوار (عج)🌱 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
❁﷽❁ (عج) شهیدزمان محمودی با اینکه معمولاً کم حرف بود، ولی گاهی که به مرخصی می آمد، اگر توفیق دیدنش را داشتم تکه خاطراتی را از جبهه برای من، تعریف می کرد. یک بار گفت : شبی در سوسنگرد قرار بود، عملیات انجام دهیم و به خط دشمن حمله کنیم، نیروها را آماده کردم برای حمله به دشمن ،شدت آتش نیروهای دشمن که با انواع و اقسام سلاح به سمت ما شلیک می کردند بسیار شدید بود من که در کنار نیروها پشت خاک ریز بودم، وقتی دستور دادم به پیش ،نیروها همه پشت خاکریز خودی دراز کش سنگر گرفته بودند، به علت شدت تیر و ترکشهای فراوان سلاح های دشمن در آن تاریکی شب کسی جرئت بلند شدن نداشت و هیچ کس از جایش حرکت نکرد هر چه فرمان پیشروی دادم فایده ای نداشت و کسی از جایش تکان نخورد و به اصطلاح کپ کرده بودند، بلند شدم و با فریاد یا امام زمان و به تنهایی با حالت دویدن به سمت نیروهای دشمن با اسلحه ای که در دست داشتم حمله کردم ، نیروهای خودی هم وقتی این چنین دیدند، با عنایت امام زمان علیه السلام بلافاصله بلند شدند و پشت سر من به طرف دشمن یورش آوردند. ✍سیدحسین هاشمپور 🌹هدیه به روح این شهید بزرگوار (عج)🌱 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
ماجرای خواندنی که (عج) او را کفن کرد 🍃یکی از شهدا همیشه ذکرش این بود: یابن الزهرا گشته ام از فراق تو شیدا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن از بس این شهید به عجل الله تعالی فرجه الشریف علاقه داشت❤️ 🍃بعد به دوست روحانی خود وصیت کرد🍃: اگر من شدم، دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی☝️ آن روحانی می گوید: من از مشهد که برگشتم، عکس ایشون رو دیدم که شهید شده بود🕊 🍃رفتم پیش پدرش و گفتم: این شهید چنین وصیتی کرده است، طبق وصیتش باید توی مجلس ختم او کنم؟🎤 رفتم و بعد از ذکر خصوصیات شهید و عشقش به امام زمان عج، گفتم: ذکر همیشگی این شهید در ها خطاب به مولایش امام زمان عج این بوده است:💔 یا بن الزهرا گشته ام از فراق تو شیدا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن 🍃تا این مطلب را گفتم، یک نفر از میان مجلس بلند شد و گفت: من هستم، دیشب (به من گفتند یکی از شهدا فردا باید تشییع شود، و چون پشت جبهه شهید شده است باید او را غسل دهی) 🍃وقتی که می‌خواستم این شهید را کفن کنم، دیدم درب غسالخانه باز شد و شخص بزرگواری به داخل آمد و گفت: بروید بیرون، من خودم باید این را کنم🍂. من رفتم بیرون و وقتی برگشتم در فضا پیچیده بود. شهید هم کفن شده و آماده ی تشییع بود💔 📚منبع: کتاب روایت مقدس صفحه 100 به نقل از نگارنده کتاب میر مهر(حجه الاسلام سید مسعود پورآقایی) صفحه۱۱۷ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
(عج) 🔷عنایت امام زمان (عج) به نیروهای شهید علی هاشمی قرار بود عملیات شهید چمران را انجام بدیم، فرماندهان در مقر لشکر ۱۶ زرهی قزوین در اهواز برای جمع بندی نهایی جمع شده بودند. برخی از فرماندهان با ادعای اینکه شناسایی کامل نیست، با اصل عملیات مخالفت می کردند. حاجی گوشه ای آرام نشسته بود. علی ناصری بهش گفت: بچه ها خیلی زحمت کشیده اند و شناسایی ها کامل است. حاجی گفت: کاری نداشته باش. بگذار به موقعش. وقتی همه صحبت ها تمام شد، حاجی از جمع سه صلوات گرفت و شروع کرد به صحبت کردن. «ما اینجا نیامده ایم که درباره انجام شدن یا نشدن عملیات صحبت کنیم. از نظر ما انجام عملیات قطعی است. ما برای انجام آخرین هماهنگی ها گرد هم جمع شده ایم. اگر فرماندهانی آمادگی ندارند من خودم با نیروهایم عملیات را انجام می دهیم». و ادامه داد:«یکی از برادران مؤمن و مورد اعتماد، (عج) را در خواب دیده است. ایشان فرموده اند که این عملیات باید انجام بگیرد و از شما بیش از یک نفر شهید نخواهد شد». با صحبت های حاجی، جو عوض شد و فرماندهان با تکبیر موافقت خود را اعلام کردند. عملیات که انجام شد بسیار موفقیت آمیز بود و همان طور که حضرت فرموده بود، فقط “سید کریم مزرعه” به شهادت رسید. کتاب هوری؛ زندگی نامه و خاطرات ، نویسنده: گروه فرهنگی ، ناشر: انشارات شهید ابراهیم هادی، نوبت چاپ: چهارم- ۱۳۹۴؛ صفحه ۳۷-۳۸٫ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
بسم رب المهدی(عج)🌷 اطاعت از فرمانده وقتی فرماندهان بالادست خود را میدید علیرغم سن بالا، تواناییهای فراوان و فرماندهی لایق ، مثل یک رزمندهی ساده آماده می ایستاد و اعتقاد داشت اطاعت از فرمانده، اطاعت از امام خمینی (ره)، و اطاعت از امام خمینی (ره)، اطاعت از امام زمان (عج) است. میگفت باید از فرماندهان خود اطاعت کنیم؛ چرا که در رأس این سلسله مراتب فرماندهی فرماندهی امام زمان (عج) است. دستور فرمانده را که یک رده از خودش بالاتر بود، عین دستور امام میدانست و این انضباط معنوی بود که بر انضباط نظامی میچربید .ما حاضر بودیم همین که صدای شهید حاج حسین بصیر و فرمان او را میشنویم به روی مین برویم چون اعتقاد این بود که فرماندهی گردان به فرمانده ی گروهان و فرماندهی ،گروهان به فرماندهی بالاتر و ... و در نهایت وصل به ولی فقیه است که دستور او نیز دستور امام زمان (عج) است. الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج (عج) 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
(عج) طلبه شهید مدافع حرم محمد پورهنگ می گفت: «من بسیار درباره ی این موضوع فکر می کنم که سهم ما در ظهور امام مهدی (عج) چه می تواند باشد؟ و چگونه میتوان در این عرصه مؤثر بود؟ چه کارهایی می توان انجام داد؟ شاید حداقل کاری که می توان انجام داد این است که اگر نمی توانیم در تسریع و سرعت بخشیدن به ظهور مؤثر باشیم و کاری برای این مسئله نمی کنیم لااقل آن را به تأخیر هم نیندازیم. اینکه هر روز پرونده اعمال ما به محضر امام زمان (عج) عرضه می شود به هرحال احساس شرمی در انسان ایجاد می کند از این بابت که مرتکب گناهی شده و امامش از آن گناه مطلع گردیده و شاید آزرده خاطر شود. بنابراین در قدم اول تلاش کنیم که ظهور را با اعمالمان به تعویق نیندازیم دوم به گونه ای زندگی کنیم که اگر به عنوان مثال متوجه شویم همین حالا حضرت مهدی (عج) ظهور می کنند آنقدر تعلقات مادی و دنیایی نداشته باشیم که نتوانیم با حضرت (عج) همراه شویم. ✍به نقل از زینب پاشاپور همسر شهيد مدافع حرم حجة الإسلام محمد پورهنگ الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج (عج) 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
🔸شرط عجیب روزی به شهید محمدرضا تورجی زاده :گفتم باید معاون گردان شوی، قبول نمی کرد. با اصرار گفت: به شرطی که سه شنبه تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی! با تعجب گفتم !چطور؟ با خنده گفت جان آقای مسجدی، نپرس قبول کردم و محمد معاون گردان شد مدیریت محمد خیلی خوب بود مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم باید مسئول گردان شوی رفت و یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم اگر مسئولیت نگیری باید از گردان بروی کمی فکر کرد و گفت قبول میکنم اما با همان شرط قبلی گفتم صبر کن ببینم یعنی چی که تو باید شرط بگذاری؟ اصلاً بگو ببینم بعضی هفته ها که نیستی کجا می روی؟ اصرار کرد که نگوید من هم اصرار کردم که باید بگویی کجا میروی؟ بالأخره :گفت حاجی تا زنده هستم به کسی نگو من سه شنبهها از اینجا به جمکران میروم و تا عصر چهارشنبه برمی گردم با تعجب نگاهش کردم و چیزی نگفتم بعدها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری دارخوئین تا جمکران را میرود و بعد از انجام اعمال مسجد و خواندن نماز امام زمان (عج) برمی گردد یک بار همراهش رفتم نیمههای شب برای خوردن آب، بلند شدم، مشغول خواندن نافله بود قطرات اشک از چشمانش جاری شده بود در مسیر برگشت با او مشغول صحبت شدم گفت یک بار ۱۴ ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم بعد هم سریع نمازخواندم و برگشتم. 📌نقل از سردار علی مسجدیان (عج) شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای 🆔@shohada_masjedsoleiman
❁﷽❁ (عج) شهیدزمان محمودی با اینکه معمولاً کم حرف بود، ولی گاهی که به مرخصی می آمد، اگر توفیق دیدنش را داشتم تکه خاطراتی را از جبهه برای من، تعریف می کرد. یک بار گفت : شبی در سوسنگرد قرار بود، عملیات انجام دهیم و به خط دشمن حمله کنیم، نیروها را آماده کردم برای حمله به دشمن ،شدت آتش نیروهای دشمن که با انواع و اقسام سلاح به سمت ما شلیک می کردند بسیار شدید بود من که در کنار نیروها پشت خاک ریز بودم، وقتی دستور دادم به پیش ،نیروها همه پشت خاکریز خودی دراز کش سنگر گرفته بودند، به علت شدت تیر و ترکشهای فراوان سلاح های دشمن در آن تاریکی شب کسی جرئت بلند شدن نداشت و هیچ کس از جایش حرکت نکرد هر چه فرمان پیشروی دادم فایده ای نداشت و کسی از جایش تکان نخورد و به اصطلاح کپ کرده بودند، بلند شدم و با فریاد یا امام زمان و به تنهایی با حالت دویدن به سمت نیروهای دشمن با اسلحه ای که در دست داشتم حمله کردم ، نیروهای خودی هم وقتی این چنین دیدند، با عنایت امام زمان علیه السلام بلافاصله بلند شدند و پشت سر من به طرف دشمن یورش آوردند. ✍سیدحسین هاشمپور 🌹هدیه به روح این شهید بزرگوار (عج)🌱 🌐گروه فرهنگی 🆔 @shohada_masjedsoleiman
🔸شرط عجیب روزی به شهید محمدرضا تورجی زاده :گفتم باید معاون گردان شوی، قبول نمی کرد. با اصرار گفت: به شرطی که سه شنبه تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی! با تعجب گفتم !چطور؟ با خنده گفت جان آقای مسجدی، نپرس قبول کردم و محمد معاون گردان شد مدیریت محمد خیلی خوب بود مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم باید مسئول گردان شوی رفت و یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم اگر مسئولیت نگیری باید از گردان بروی کمی فکر کرد و گفت قبول میکنم اما با همان شرط قبلی گفتم صبر کن ببینم یعنی چی که تو باید شرط بگذاری؟ اصلاً بگو ببینم بعضی هفته ها که نیستی کجا می روی؟ اصرار کرد که نگوید من هم اصرار کردم که باید بگویی کجا میروی؟ بالأخره :گفت حاجی تا زنده هستم به کسی نگو من سه شنبهها از اینجا به جمکران میروم و تا عصر چهارشنبه برمی گردم با تعجب نگاهش کردم و چیزی نگفتم بعدها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری دارخوئین تا جمکران را میرود و بعد از انجام اعمال مسجد و خواندن نماز امام زمان (عج) برمی گردد یک بار همراهش رفتم نیمههای شب برای خوردن آب، بلند شدم، مشغول خواندن نافله بود قطرات اشک از چشمانش جاری شده بود در مسیر برگشت با او مشغول صحبت شدم گفت یک بار ۱۴ ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم بعد هم سریع نمازخواندم و برگشتم. 📌نقل از سردار علی مسجدیان (عج) شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای 🆔@shohada_masjedsoleiman