⚘️#روایتگری
─═༅𖣔❁﷽❁𖣔༅═─
⚘️شهید حسین صادقی را می شناسم ⚘️
شهید صادقی جوانی رعنا خوش تیپ، خوش زبان و خوش مرام بود، از خانوادههای معروف و بنام صادقی در منطقه کلگه شهرستان مسجدسلیمان بودند.
وی که متولد ۱۳۴۸ شهرستان مسجدسلیمان و فرزند.عزت الله می باشد، دوران کودکی ونوجوانی خود را در منطقه کلگه ودر جوار بازار ومسجد صاحب الزمان سپری نمود، طولی نکشید که به عضویت پایگاه مقاومت حمزه سیدالشهدای مسجد صاحب الزمان کلگه در آمد، ایشان به مسجد وفعالیتهای فرهنگی علاقه خاصی داشت، و موتور سوار وارد و معروفی بود با موتور ۲سیلندری که داشت درخدمت پایگاه و مسجد بود و کارهای لازم را به انجام می رساند،, و به قول امروزیها کلاسش بالا بود. اما همواره فردی متواضع و انسان شریفی بود غرور و کبر نداشت با اینکه تک فرزند پسر خانواده بود راه خدمت به انقلاب و نظام را پیدا کرده و خدمت به مردم را در پیش گرفته بود و با عضویت در پایگاه مقاومت محل علاوه بر امور فرهنگی به حفاظت و حراست از مردم می پرداخت. حسین پس از مدتی پاسدار افتخاری وپس از آن طلبه حوزه علمیه المهدی شهرستان مسجدسلیمان گردید
این طلبه شهید، با اعزام به جبهههای نبرد حق علیه باطل قصد خدمت بیشتر و بیشتر را داشت و آماده جانفشانی در راه میهن و انقلاب اسلامی بود وی در خانواده متدین و مومن پرورش یافته بود پدر و مادری مسجدی و خانواده حزب اللهی داشت.
شهید حسین صادقی همراه سایر دوستانش اولین بار در سال ۱۳۶۳ به تنگ چذابه اعزام شدند ،که پس از طی دوره آموزشی در پادگان شهید مصطفی خمینی اندیمشک به تنگ چذابه رفته و حدود دو ماه در آن تنگه به دفاع از مواضع اصولی انقلابی و سرحدات مرزی ایران اسلامی مشغول بودیم، او به دفعات به جبهههای نبرد حق اعزام گردید و همواره دوستی مهربان و وفادار برای اکثریت همرزمانش بود،حسین قلبی مهربان ورعوف داشت و به همرزمان و راهی که درپیش گرفته بود عشق می ورزید، در آخرین اعزامش اواخر سال ۱۳۶۶ و اوایل سال ۱۳۶۷ همراه گردان سلمان به منطقه عملیاتی غرب کشور رفته بود پس از رشادتهای فراوان در عملیات کربلای ۱۰ در تپه های ریشن در تاریخ ۱۳۶۷/۱/۳ به خیل یاران شهیدش پیوست ، پیکر پاک و مطهر این شهید عزیز با حضور اکثریت مردم مسجدسلیمان تشییع وهمینک در قطعه شهدای کلگه آن شهرستان زیارتگاه عاشقان و دلدادگان بی شماری از این مرز و بوم میباشد
یادش جاودان و راهش پر رهرو باد.🌷
✍ صادق یزدی کارشناس ارشد مدیریت آموزشی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#طلبه_شهید_حسین_صادقی🕊
#سالگرد_شهادت #شهدا #امام_زمان(عج) ♡
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman
⚘️#خاطره
─═༅𖣔❁﷽❁𖣔༅═─
🌷خاطراتی از طلبه شهید حسین صادقی🌷
تولد شهید حسین صادقی چیز خاصی بود اولا با آیات قرآن به دنیا آمد یعنی بالای سر من قرآن می خواندند که حسین به دنیا آمد و درست مقارن اذان ظهر و بانگ الله و اکبر حسین به دنیا آمد قبل از اینکه به سن بلوغ بر سد می رفت روی پشت بام منزل واذان می گفت روزی در ایام کوچکی حسین که همسرم بیکار بود و ما مواد غذایی در منزل نداشتیم و حسین خیلی بی تابی می کرد و ما پولی هم در منزل نداشتیم و حسین در اثر گرسنگی گریه میکرد من داشتم او را آرام می کردم که یک باره دیدم از در حیاط ما تا در اطاق سکه های پول ریخته شده است سکه های پنج ریالی دو تومانی و من تعجب کردم و آنها را برداشتم و رفتم برای حسین غذا تهیه کردم شوهرم هم با نان زحمت کشیدن و کارگری حسین و بچه هایم را بزرگ کرد وقتی از سر کار می آمد دست هایش آنقدر در اثر کار و زحمت ترک بر داشته بود که از دست هایش خون می آمد. پدرش به اتفاق عمویش مسجد صاحب الزمان محله کلگه را ساختند قبل از اینکه به شهادت برسد به حوزه علمیه المهدی مسجد سلیمان رفته بود و بعد از مدتی تحصیل در حوزه به عضویت سپاه پاسداران مسجد سلیمان در آمد هرچه بگویم کم گفته ام چون یک بچه انقلابی بود و مرتب میرفت مسجد . یک موقعی از جبهه آمده بود و رفت حمام و فقط یک پیراهن داشت و حاضر نشده بود برای خودش لباس دیگری به جز یک پیراهن بخرد چون ساده زیست بود او با شهید علی حسین پور و شهید مرتضی حسین پور خیلی دوست بود و آنها با هم شهید شدند. یک موقعی حسین از جبهه به منزل آمده بود و چند نفر از بستگان به منزل ما آمده بودند و به او گفتند حسین ما برای دیدن تو آمدیم به منزل شما بیا نزد ما بنشین گفت من نمی آیم نزد شما بنشینم چون اگر نزد شما آمدم شما به من علاقه مند می شوید و بعد اگر شهید شدم شما نا راحت می شوید و رفت به جبهه و همان آخرین رفتنش بود.
📌راوی: مرحوم خانم ملکی هلیلی مادر شهید حسین صادقی
منبع: کتاب چهارده مسافر ملکوت
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#طلبه_شهید_حسین_صادقی🕊
#سالگرد_شهادت #شهدا #امام_زمان(عج) ♡
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman
#خاطره
قبل از اینکه حسین به شهادت برسد خواب دیدم که یکی از بستگان ما که مدتی قبل از دنیا رفته به سراغ من آمد و گفت بیا به زیارت امام رضا(ع) برویم و در مسیر رفتن به زیارت در یک جایی نمیتوانم بالا روم که حضرت زینب (س) می آید و میگوید مادر
دستت را به من بده و دست من را گرفت و مرا به نزدیک حضرت زهرا (س) می برد حضرت زینب به حضرت فاطمه (س) میگوید مادر این خانم را میشناسی این مادر حسین است حضرت فاطمه میفرماید او را کاملا میشناسم همچنین امام خمینی (ره) را در عالم خواب دیدم که به من میگوید ما در به ما بپیوند مادر به ما بپیوند و در همان عالم خواب حسین منتظر من بود وقتی برگشتم دیدم که او نیست و من با این رویا فهمیدم که حسین به شهادت رسیده است و وقتی که جنازه حسین را آوردند من خیلی صبر و طاقت داشتم یعنی در همان عالم خواب به من صبر و طاقتی الهام شد و جنازه شهید را که دیدم لبخندی بر روی لبانش نقش بسته بود.
📌راوی: مرحوم خانم ملکی هلیلی مادر شهید حسین صادقی
منبع: کتاب چهارده مسافر ملکوت
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#طلبه_شهید_حسین_صادقی🕊
#سالگرد_شهادت #شهدا #امام_زمان(عج) ♡
شـــهــــ مسـجدسـلیمان ـــــدای
@shohada_masjedsoleiman