eitaa logo
چهارشنبه‌های‌شهدایی
730 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
139 ویدیو
26 فایل
#چهارشنبه_های_شهدایی تلاشیه واسه معرفی اسوه‌های این شهر •هر هفته مهمان قصه زندگی یک شهید •پای کار شهدا ایستاده ایم. جهت انتقاد، پیشنهاد و تعامل: @NoName133 •با کمک شما بهتر میشیم.
مشاهده در ایتا
دانلود
"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم" 🔖 📌 🇮🇷 📍۱۷۴ ✅ دیدار با خانواده شهید والامقام غلامحسین عیدیان 🗓️ چهارشنبه ۹ آذر ماه ۱۴۰۱ 🔰 محل تجمع : دزفول شهید آباد ، کنار مزار شهید حسین ولایتی فر 🕗 ساعت حرکت از سر مزار شهید پاسدار حسین ولایتی فر به سمت منزل شهید راس ساعت ۱۹:۴۵ می باشد . ✔️ این دیدار در منزل شهید والامقام برگزار می گردد 📌آدرس منزل شهید : دزفول خیابان بوعلی نبش لبخند شکوفه { برنامه با حضور خواهران و برادران می باشد } @mohebandez @shohada_mohebandez
🔰وصیت نامه شهید(۱)
🔰وصیت نامه شهید(۲)
💚 دختر زهرا(س) خوش آمدی..🌷 زینب کبری(س) خوش آمدی..🌹 بحر کرامت ؛ جان امامت خوش آمدی..🌺 دخت ولایت ؛ روح شهامت خوش آمدی..💐 ولادت حضرت زینب(س) مبارک باد..❤️
چند نکته در مورد برنامه امشب : 🔸این شهید زمان شهادت تنها ۱۷ سال سن داشته 🔸در عملیات طریق القدس وقتی نیروها توی میدون مین گیر می‌کنند، داوطلب میشه برای اينکه روی مین بره. وقتی پاش میره روی مین و زخمی میشه، ظاهرا هنوز جون داشته. بلند میشه و دوباره میره سمت میدون که .... 🔸شهید علی رغم سن کمی که داشتند اما به شدت اهل مطالعه بودن و با گروهک های که اوایل انقلاب کار فکری و اعتقادی می‌کردند درگیر بودند. وصیت کرده‌ بود بعد شهادتش کتابهاش رو وقف کنند، خانواده اش ۷۰۰ جلد کتابی که داشته هدیه می‌کنند به کتابخونه ای که عضو بوده. 🔸الحمدلله پدر و مادر این شهید در قید حیات هستند و امشب برامون صحبت می‌کنند. امشب مصادفه با ۴۱ مین سالگرد شهادت این شهید بزرگوار تاریخ شهادت ۹/۹/۱۳۶۰ 🔻عزیزانی که دزفول هستند اگر براشون مقدور هست حتما شرکت کنند. لطفا مارو در اطلاع رسانی این برنامه یاری کنید🌹 @shohada_mohebandez
🔸 در راستای بهبود برنامه های واحد شهدا اعم از چهارشنبه‌های‌شهدایی و سایر برنامه های شهدایی هیات محبان اباالفضل العباس علیه الاسلام انتقادات و پیشنهادات‌تون رو برای ما ارسال کنید. توجه داشته باشید که تعامل و همفکری شما خیلی میتونه به ما کمک کنه. ما هم تلاشمون رو می‌کنیم اونجوری باشیم که شما می‌پسندید. • ایده‌ها • پیشنهادات •انتقادات تون رو به آیدی زیر بفرستید: @ShahiideGomnam
هدایت شده از مجنون | علی‌علیان
پیاده گز میکنم سمت منزل شهید.یکی از رفقا قرار بود ده دقیقه به ۷ بیاید دنبالم و حالا ساعت از هفت هم گذشته. با آدمی که آن‌تایم نباشد مشکل دارم. طی الارض میکنم و پشت تلفنی که جواب نمی‌دهد فحش آبدار نثارش. "دندش نرم میخواست سر موقع بیاد یا حداقل تلفنش رو جواب بده." پنج دقیقه دم در خانه شهید راه می‌روم و می ایستم تا برسد. از همان دور که می‌آید شروع می‌کند به عذرخواهی‌. نگاهی به خانه شهید ميندازم. بالای سی میخورد بنظرم اما برای بعد از جنگ است. برایم مهم است بدانم شهید توی این خانه بوده یا نه. البت ميدانم که امشب حتما هست. در را که زدیم سه چهار دقیقه طول کشید تا پیرمرد صاحب خانه برسد. پسرش ۶۰ شهید شده و آن موقع هم ۱۷ سالش بوده،  لااقل باید ۸۰ سالی سن داشته باشد. قد و بالایش را نگاه میکنم و ماشاللهی بهش می‌گویم. داخل خانه که ميشويم سریع با هم گرم میگیریم. لب تاپ را در می‌آورم که فایل های شهید را سیو کنم. دستم را می‌گیرد، آرام بهم می‌گوید " چِ طُور گُوِمِت چِی بید اِیان. نَتَرم ولا." حال خاصی دارد. هم بغض تویش پیدا می‌شود هم افتخار. هم دلتنگی، هم غرور. بهش گفتم حاجی سنی که نداشت آن موقع. ۱۷ سالش بود. بهم می‌گوید اعجوبه‌ای بود برای خودش. از قبل انقلاب می‌گويد. از کارهایش، از درست کردن نارنجک دست‌ساز تا کوکتل مولوتوف. اسم کوکتل‌مولوتوف را که می‌برد خنده ام می‌گیرد. این‌روزها هم دوباره بازارش گرم است. می‌گوید خودش کلیشه امام درست می‌کرد. پروژکتور گرفته بود و نوارهای امام را پخش می‌کرد رویش. آنقدری مطالعه داشت که توی سن کمش هم جلوی گروهک‌ها کم نیاورد. درگیر بود با آنها. صوت شهید را پخش میکنم : "پیامی به مردم دارم اگر جنگ طولانی شده، اگر شرایط سخت شده، شعب ابی‌طالب را بیاد بیاورید. گردنه‌هایی که اسلام از آن عبور کرده و دست ما رسیده را مرور کنید." صحبت های شهید که تمام می‌شود، صوت را نگه می‌دارم. می‌گوید این را میزنی رو گوشی برایم. مات مانده‌ام نگاهش میکنم. سی ثانیه صوت از پسرش، تنها یادگاری که مانده برایش. زورم را میزنم، نمی‌شود. پسر بزرگش که دکتر صدایش می‌زنند می‌گوید بابا جان فردا سی‌دی را میبرم برایت درست میکنم. آرام و قرار ندارد پیرمرد. بلند می‌شود یک دقیقه بعد با چند تا برگه می‌آید. می‌گوید این پوستر ِ اولین مراسم سالگردش. این هم متن وصیت نامه اش که آن سالها چاپ کردیم. مال ۳۹ سال پیش‌است. این‌ها جایشان توی موزه است. اما یک نسخه‌اش را هدیه می‌دهد به من. ساعت ۸ شده و بچه‌ها یکی یکی میرسند. به راوی پیام میدهم مجلس شروع شد. پیرمرد با ورود هر نفر بلند میشود تمام قد می‌ایستد. آرام بهش می‌گویم عمو جان خودت را اذیت نکن. گوشش به این حرفها بدهکار نیست. نفر بعد که آمد هم جلویش پا می‌شود. نفر بعدی هم.. ۸:۱۰ مجلس را شروع می‌کنیم. وصیت خوانده می‌شود و حاج آقای طحان کمی از وصیت شهید را برایمان شرح می‌دهد. من که هیچ از صحبت هایش نفهمیدم. ظاهرا خانواده شهید را از قبل می‌شناخته. یکجا به قاب عکس پشت سرش اشاره می‌کند و می‌گوید این تمثال شهید را فلان جا دادند ما هم آنجا بودیم. پیرمرد بلند می‌گوید نه حاج آقا این مال سال فلان است، که مسجد فلان مراسم گرفته بود. شما هم آنجا بودید. خوب مانده یادش پیرمرد. مطمئنم برنامه امشب هم یادش نمی‌رود. نحوه شهادت شهید را می‌گوید. آنجا که نیروها به میدان مین می‌خورند. اول دستی که بلند میشود. دست حسین ۱۷ ساله است. عاشق شهادت همچو تشنه‌ایست که آب می‌جوید و در کوه و صحرا به دنبال شهادت می‌گردد. مَنِ الرَّائِحُ الى الله كالظَّمآنِ يَرِدُ الماء. میکروفون را می‌دهیم به پدر شهید، هم‌زمان راوی هم که از دوستان شهید بوده پیام می‌فرستد که نمی‌تواند برسد. میروم بیرون بهش زنگ میزنم. می‌گوید مهمان آمده. آه سردی میکشم. مهمان همیشه هم حبیب خدا نیست. خاطرات خوبی داشت، حیف شد. پدر شهید صحبت می‌کند. با همان سادگی کلامش. همان حرفهایی که به من گفته بود قبل دیدار. حس و حال دیداری که پدر و مادر شهید باشند عجیب به دل میشنید. حتی اگر راوی هم نباشد. میکروفون را می‌دهند مادر شهید. خیر مقدمی می‌گوید. همزمان با مادر شهید پدرش هم صحبت میکند. می‌گوید سواد نداشت. حسین برایش قرآن بزرگی گرفته بود بهش قرآن یاد داد. حالا جلسه ای نیست که قرآن باشد و او نباشد. خنده‌ام می‌گیرد گلایه بود یا تمجید. نمیدانم. مادر شهید با سلامی بر حضرت آقا و حاج قاسم شروع می‌کند. هر جا می‌رفت با خودش کتاب می‌آورد. به هرکسی میخواست هدیه بدهد کتاب هدیه می‌داد. خواب و خوراک نداشت. یا پای کتاب بود یا بیرون داشت کاری می‌کرد. نشناختیمش. اینجای صحبتش دیگر خطاب به خانم هایست که کنارش نشسته اند. می‌گوید من خودم شهدا را دوست داشتم، سر مزارشان میرفتم. همیشه میگفتم ای کاش من هم کربلا بودم و حضرت زینب را یاری میکردم. حسین میگفت مادر تاریخ دوباره تکرار شده و ایران امروز، همان کربلاست...
بسم رب الشهدا 🎙️ 📌دیدار شماره ۱۷۴ 🔰دیدار با خانواده‌ شهید والامقام غلامحسین عیدیان 🗓️چهارشنبه ۹ آذر ماه ۱۴۰۱ @shohada_mohebandez @shahidvelayati @mohebandez @jahadi_mohebandez
InShot_۲۰۲۲۱۱۱۷_۲۰۵۵۰۳۸۵۲.mp3
1.37M
🔰پخش صوت مقام معظم رهبری در ارتباط با شهدا و دفاع مقدس
30 Nov, 20.17​.mp3
5.41M
🔰قرائت وصیت نامه شهید
30 Nov, 20.24​.mp3
16.13M
🔰سخنرانی حاج آقا ظاهر طحان
30 Nov, 20.52​.mp3
537.6K
🔰پخش صوتی کوتاه از شهید
30 Nov, 20.53​.mp3
4.23M
🔰خاطره گویی مادر شهید
بسم رب الشهدا 📸 📌دیدار شماره ۱۷۴ 🔰دیدار با خانواده‌ شهید والامقام غلامحسین عیدیان 🗓️چهارشنبه ۹ آذر ماه ۱۴۰۱ @shohada_mohebandez @shahidvelayati @mohebandez @jahadi_mohebandez