eitaa logo
🌺شــہدا رزمــنده ایــم🌺
138 دنبال‌کننده
5 عکس
0 ویدیو
0 فایل
"بسمــ ربــ🍃 الشـــهداء" خـ🌸ــادِمُ الشُـــــــهَدا یعــنے: دیـــدن آنچـه کــــہ دیــــــــــگران ندیـــــده اند!!!!! مـــــثلا… گوشـــه اے  از چـــ❤ــادر مــــادر را… در غـــــروب شَلــ🍃ـــمچه… ⛔️❌ #کپے ازپستــ ها (بدون ذﮐر منبع) #حرام استــ❌⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
⤴️⤴️⤴️ 🔸بعد از عملیات والفجر یک لشکر عاشورا به گیلانغرب و منطقه کاسه‌گران انتقال یافت. ما اولین نیروهایی بودیم که به لشکر اعزام شده بودیم و خبری از عملیات نبود. مشکلاتی برایمان پیش آمده بود. قرار شد مدتی برگردیم به اردبیل و بعداً اعزام شویم. 🔸با آقا کریم رفتیم ستاد لشکر. با رئیس ستاد که آن موقع مهدی پورحسینی بود صحبت کردیم؛ تسویه‌مان را گرفتیم و راه‌افتادیم به طرف چادرمان که فاصله‌اش حدود یک کیلومتر بود. ماشینی هم نیامد. 🔸آقا کریم به من گفت: زود برسیم به چادرمان؛ دارم از گرسنگی می‌افتم! 🔸رسیدیم به چادر و سفره را باز کردیم و با نان خورده‌های خشک و پنیر سفید آن زمان یک لقمه برداشتیم. کریم از خوردن دست کشید. گفتم: تو که داشتی می‌افتادی چرا دست کشیدی؟ 🔸تبسمی کرد و گفت: تو هم نخور اگر می‌توانی. فکر کردم شاید آثاری از موش و از این چیزها دیده. منم نخوردم. ساک‌هایمان را برداشتیم و راه افتادیم تا برویم به اسلام آباد و از آن‌جا هم به اردبیل. 🔸توی راه در پشت تویوتا و در پیچ‌های جاده اسلام آباد از آقاکریم پرسیدم: چرا نان نخوردی؟ 🔸باز تبسمی کرد و گفت: آقا یاور ما تا زمانی حق داشتیم از آن نان و پنیر بخوریم که رزمنده بودیم. الان که تسویه حساب گرفته‌ایم دیگر نمی‌توانیم از آن بخوریم. نگاهی کردم و به فکر فرو رفتم و سرم را پایین انداختم. 🔸شهید کریم فعال‌نظیری با نان حلال در خانه‌ای به ظاهر محقر ولی پاک، با پدری که کارش تعمیر کفش بود بزرگ شده بود. 🔸در عملیات خیبر شجاعانه جنگید و شهید شد. هرچه تلاش کردم نتوانستم جنازه‌اش را بیاورم و بعد از سال‌ها جنازه‌اش آمد. Joiŋ👉 @shohada_razmandeim