#داستان_آموزنده
🔆على عليه السلام از عدالت مى گويد
يكى از خصوصيات حضرت على عليه السلام اين بود كه بيت المال را به طور مساوى ميان مردم تقسيم مى كرد و بين مسلمانان تبعيض قائل نمى شد؛ اين امر باعث شده بود، برخى از طرفداران تبعيض و انحصار طلبها به معاويه بپيوندند.
عده اى از دوستان على عليه السلام به حضور حضرت رسيدند و گفتند:
- چنانچه افراد سياس و انحصار طلبها را با پول راضى كنى ، براى پيشرفت امور شايسته تر است . امام على عليه السلام از اين پيشنهاد خشمگين شد فرمود:
- آيا نظرتان اين است به كسانى كه تحت حكومت من هستند ظلم كنم و حق آنان را به ديگران بدهم و با تضيع حقوق آنان يارانى دور خود جمع نمايم ؟ به خدا سوگند! تا دنيا وجود دارد و آفتاب مى تابد و ستارگان در آسمان مى درخشند، اين كار را نخواهم كرد. اگر مال ، از آن خودم بود آن را به طور مساوى تقسيم مى كردم ، چه رسد به اينكه مال ، مال خداست .
سپس فرمود:
- اى مردم ! كسى كه كار نيك را در جاى نادرست انجام داد، چند روزى نزد افراد نا اهل و تاريك دل مورد ستايش قرار مى گيرد و در دل ايشان محبت و دوستى مى آفريند؛ ولى اگر روز حادثه بدى براى وى پيش بيايد و به ياريشان نيازمند شود، آنان بدترين و سرزنش كننده ترين دوستان خواهند شد.
📚بحار، ج 41، ص 108 و 111؛ نقل از داستانهاى بحارالانوار ج 1 ص 37 و 38.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
#داستان_آموزنده
🔆جرقه نور بر قلب دو برادر
سعد و ابوالحتوف دو فرزند حارث بن سلمه انصارى ، دو نفر از افراد گمراه و از گروه ضاله خوارج بودند.
اين دو نفر از كوفه همراه سپاه عمر سعد براى جنگ با امام حسين (علیه السلام ) به كربلا آمده بودند.
در روز عاشورا، پس از شهادت اصحاب امام حسين (ع ) ناگهان شنيدند، امام استغاثه مى كند و مى فرمايد: هل من ناصر ينصرنى : آيا ياورى هست تا مرا يارى كند؟!.
گوئى اين ندا، جرقه نورى بود كه بر قلب سعد و ابوالحتوف تابيد و آنها را كه تا آن وقت (بعد از ظهر عاشورا) جزء سپاهيان عمر سعد بودند، عوض كرد، آنها به همديگر گفتند: ما معتقديم ، فرمانى جز فرمان خدا نيست و نبايد از كسى كه پيروى از خدا نمى كند، اطاعت كرد، و اين پسر پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) است كه ما فرداى قيامت چشم شفاعت به او داريم ، چگونه به نداى او پاسخ ندهيم و او را تنها در ميان جمعى از اهل و عيال بى سرپرست بگذاريم ....
آنها در همان لحظه با اراده آهنين ، راه بهشت را برگزيدند و از جهنم يزيدى فرار كرده و با سرعت به حضور امام حسين (علیه السلام ) شرفياب شدند، و در كنار آنحضرت با دشمن به جنگ پرداختند و پس از كشتن جمعى از دشمن ، با هم در يك مكان به شهادت رسيدند و اين چنين در طول حدود يك ساعت ، تصميم گرفتند و به سعادت ابدى پيوستند، و براستى جالب است كه انسان در لحظات آخر عمر ناگهان عاقبت به خير گردد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
#داستان_آموزنده
🔆شيوه كمك مالى امام حسين (علیه السلام )
شخصى از انصار (مسلمين مدينه ) به حضور امام حسين (علیه السلام ) براى درخواست كمك مالى آمد و تقاضاى كمك كرد.
امام حسين (علیه السلام ) فرمود: اى برادر انصارى آبرو و شخصيت خود را از سؤ ال رودررو، حفظ كن ، درخواست خود را در نامه اى بنويس ، كه من به خواست خدا آنچه را كه موجب شادى تو است انجام خواهم داد.
مرد انصارى در نامه اى نوشت : اى حسين (علیه السلام ) پانصد دينار به فلانى بدهكارم ، و اصرار مى كند كه طلبش را بپردازم ، با او صحبت كن تا وقتى كه پولدار شدم ، صبر كند.
وقتى امام حسين (علیه السلام ) نامه او را خواند، به منزل تشريف برد و كيسه اى حاوى هزار دينار آورد و به آن مرد انصارى داد و فرمود: با پانصد دينار، بدهى خود را بپرداز و با پانصد دينار ديگر، زندگى خود را سروسامان بده ، و حاجت خود را جز نزد سه نفر نگو 1- ديندار 2- جوانمرد 3- صاحب اصالت خانوادگى چرا كه در مورد آدم ديندار، دين ، نگهدار او است (و مانع آنست كه آبروى تو را ببرد) و در مورد جوانمرد، او بخاطر جوانمردى ، حيا و شرم مى كند، و در مورد كسى كه اصالت خانوادگى دارد، او بخاطر نيازت ، آبروى تو را نمى ريزد، بلكه شخصيت تو را حفظ مى كند و بدون برآوردن حاجتت ، رد نمى شود.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
🌹#داستان_آموزنده
شخصی به حکیمی گفت فلانی پشت سر تو تهمتی را به تو نسبت داد؛
حکیم گفت او به سمت من تیری انداخت که به من نرسید؛ تو آن تیر را برداشتی و در قلب من فرو کردی!
داستان دوم:
مردی نزد امام سجاد علیه السلام آمد و گفت:
«الان از مجلس "فلان" شخص می آیم. او درباره شما می گفت که (علی بن الحسین) شخصی گمراه و بدعت گذار است!».
امام سجاد در پاسخ فرمودند: «حرف هایی که در مجلس خصوصی زده می شوند، امانت هستند و تو رعایت (حقّ مجلس) آن مرد را نکردی. و حقّ مرا نیز مراعات نکردی زیرا از (برادرم) مطلبی را به من رساندی که از آن خبر نداشتم!»
(الاحتجاج طبرسی، ج ۲، ص۱۳۸).
داستان سوم:
شخصی امام علی علیه السلام آمد و از کس دیگری سمایت کرد آن حضرت فرمود: ای مرد! ما درباره ی این گفتار تحقیق می کنیم، اگر درست بود (به خاطر سخن چینی) مورد خشم ما هستی و اگر دروغ بود تو را مجازات می کنیم و اگر میل داری از سخن خویش صرف نظر کن، مرد با عذر خواهی حرف خود را پس گرفت.
(سفینة البحار،ج۴ص۵۶۷).
امام علی علیه السلام:
هر که حرف (و عیب) دیگران را پیش تو آورد، حرف (و عیب) تو را هم نزد ديگران خواهد برد.
(سفينة البحار،ج٥ص٥٦)
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
#داستان_آموزنده
🔆مشکل مهم
يك بنده خدائى مى گويد دو مرتبه مشكل مهمى براى من پيدا شد و با زيارت عاشورا بر طرف شد، توسل اول : براى حقير سه مشكل مهم پيدا شده بود كه سخت مرا نارحت كرده بود.
1 مبلغ دويست هزار تومان بابت خريد منزل بدهكار بودم كه نزديك نه سال طول كشيده شده بود و قدرت پرداخت آن را نداشتم .
2 گرفتارى سخت ديگرى كه از بيان آن معذورم .
3 از جهت امر معاش سخت در مضيقه بودم . اين سه گرفتارى عرصه را بر من تنگ كرده بود، بعد از توسل به بى بى فاطمه معصومه عليهاالسلام به خاطرم رسيد كه چهل روز زيارت عاشورا را بخوانم و ثوابش را به حضرت نرجس خاتون هديه نمايم كه آن حضرت نزد فرزندشان آقا امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه الشريف شفاعت نموده كه اين سه گرفتارى بر طرف شود.
توسل را به اين طريق شروع كردم : بعد از نماز صبح هر روز زيارت امين اللّه به قصد زيارت اميرالمؤ منين علیه السلام و سپس زيارت عاشورا با صد لعن و صد سلام و سجده و دو ركعت نماز و بعد از آن دعاى معروف علقمه ، روز بيست و هفتم ، گرفتارى دوم به گونه اى خارق العاده بر طرف شد، روز سى و هشتم شخصى از دوستان كه اجمالا از بدهكارى بنده خبر داشت پس از احوال پرسى ، بدون مقدمه مبلغ دويست هزار تومان كه مطابق با بدهكارى حقير بود به اينجانب داد و گفت : اين پول مال شما است بابت بدهكارى منزل ، بعد از اتمام چهل روز امر معاش به اندازه كفايت به گونه اى كه در مضيقه نباشم حل شد و الحمد للّه تا اين ساعت به مشكلى از جهت معاش برخورد نكردم .
📚كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
#داستان_آموزنده
🔆رضا به رضاى الهى
يكى از شاگردان امام صادق (علیه السلام ) به نام قتيبه مى گويد: يكى از پسران امام صادق (علیه السلام ) بيمار شد براى عيادت و احوالپرسى او به سوى خانه او حركت كردم ، هنگامى كه در خانه آنحضرت رسيدم ، ديدم آنحضرت در كنار در، ايستاده و غمگين است ، گفتم : فدايت گردم ، حال كودك چگونه است ؟
فرمود: همانگونه است و بسترى مى باشد.
سپس آنحضرت وارد خانه شد و پس از ساعتى بيرون آمد، ديدم خوشحال به نظر مى رسد و آثار غم در چهره آنحضرت نيست ، با خود گفتم كه حتما كودك ، خوب شده و سلامتى خود را باز يافته است ، به آنحضرت عرض كردم : فدايت شوم حال كودك چگونه است ؟
فرمود: از دنيا رفت .
عرض كردم : آن هنگام كه كودك زنده بود، غمگين بودى ، ولى اكنون كه مرده ، نشانه غم را در چهره تو نمى نگرم .
فرمود: ما اهل بيت ، قبل از مصيبت مرگ ، غمگين مى شويم ، ولى هنگامى كه قضاى الهى فرا رسيد، به آن راضى هستيم و تسليم مقدّرات الهى مى باشيم .
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
#داستان_آموزنده
🔆وحيه عالى عمّه پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم )
پس از آنكه حضرت حمزه عموى پيامبر اسلام (صل الله علیه وآله و سلم ) در جنگ احد به شهادت رسيد، دشمن بدن او را مثله كرد، يعنى مقدارى از گوش و بينى و سر انگشتان او را بريد و شكمش را دريد و جگرش را بيرون آورد...
پيامبر (ص ) كنار جنازه پاره پاره حمزه بود، ناگاه از دور ديد كه صفيّه خواهر حمزه (ع ) مى آيد، پيامبر (ص ) به پسر او زبيربن عوام فرمود: برو و صفيه را نگذار به اينجا بيايد، او را برگردان تا پيكر برادرش را با اين وضع ننگرد كه بسيار طاقت فرسا است .
زبير نزد مادرش صفيه رفت و با او ملاقات كرد و پيام رسول خدا (ص ) را به او رسانيد و از او خواست باز گردد.
صفيه گفت : چرا مرا بر مى گردانيد، درست است كه به من خبر رسيده برادرم را مثله كرده اند و به اين خاطر مى خواهيد من پيكر برادرم را نبينم ولى : وذلك فى اللّه قليل ...: اين حادثه در راه خدا، ناچيز و اندك است ، آنچه رخ داده خشنود هستيم و به حساب خدا مى گذاريم و صبر مى كنيم .
وقتى كه پيامبر (ص ) روحيه او را چنين ديد، به زبير فرمود: خلّ سبيلها: او را آزاد بگذار بيايد.
📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم