eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
230 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
آقا محسن، تحصیلاتش رو در رشته تکنولوژی کنترل تو مرکز آموزش علمی کاربردی علویجه ادامه داد و بعد از فارغ التحصیلی، تو دوره عقدش، رفت و از سال ۱۳۹۳، رسما رفت به لشکر زرهی ۸ نجف اشرف اصفهان و شد انقلاب اسلامی🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
❌ این بار مذهبی های در خطر هستند !!!!!! لطفاکامل مطالعه بفرمائید. ✅ تکرار سه زمان حضرت علی(عليه السلام) – در زمان ما .!!!؟ 1⃣ رنگی سهم خواهی- حبس خانگی – انحراف توسط فرزندان – ناکثین 2⃣ مذاکره با شیطان بزرگ زمانه - و فریب خوردن ابوموسی اشعری - قاسطين 3⃣ القای ناکارآمدی القای عدم عدالت- توسط مذهبی های احمق – یا 🔺در اول: یاران نزدیک پیامبر (طلحه و زبیر) که بعد از پیامبر خیلی ثروتمند شده بودند. - وقتی دیدند نمی توانند در حکومت حضرت علی (ع) سهم خواهی کنندو به پست و مال ومقام برسند با همراهی خانواده پیامبر (یعنی عایشه) علیه جانشین پیامبر (یعنی علی ع) شورش کردند– و خیلی ها در این وسط کشته شدند. – زبیر از اولین یاران پیامبر و علی (ع) بود – ولی پسرش او را منحرف کرد . و بعد از جنگ به شکل بدی کشته شد. - حضرت علی (ع) از کشته شدن دوست قدیمی اش (یعنی زبیر) در حال انحراف خیلی غمگین و ناراحت شد – این یک فتنه رنگی بود و به جَمل (یعنی شتر سرخ) شهرت یافت. - در آخر با اینکه عایشه موجب فتنه و قتل و کشتار خیلی ها شده بود . حضرت علی (ع) عایشه را به حبس خانگی محکوم کرد تا مسبب دیگری نشود و افراد بیشتری در این میان کشته نشوند. به نظر شما زمان ما چه کسی است؟؟ 🔺در دوم: حضرت علی(ع) با شیطان بزرگ زمان (یعنی معاویه) در جنگ بود و چون در حال شکست بود پیشنهاد داد – برخی یاران حضرت علی فریب خوردند و پیشنهاد را باور کردند – حضرت قبول نکرد و فرمود به آنها اعتماد نکنید – ولی مردم با سر کَردگی بعضی از و خائنین داخلی ، و مذهبیون بی بصیرت، با تبلیغات مسموم بین یاران ،، حضرت علی (ع) را تحت فشار گذاشته و مجبور کردند. – حضرت پذیرفت و شخصی را برای مذاکره فرستاد یعنی (مالک اشتر) –اما باز مردم و بعضی از مسئولین نظر ایشان را نپذیرفتند و گفتند ما مالک اشتر را نمی خواهیم او جنگ طلب است – ما فرد باسواد سیاستمدار و صلح طلب را میفرستیم (ابوموسی اشعری) که امنیت و آرامش به ارمغان بیاورد. – چند مدت طول کشید – تا اینکه ابوموسی اشعری فریب خورد و ابتدا شرایط را اجرا کرد و انگشتر را درآورد و حضرت علی را از خلافت و رهبری خلع کرد. – ولی و تعهدات را اجرا نکردند و معاویه شد ولی امر و .... – بعد از اینکه مردم دیدند در شکست خوردند به جای اینکه پشیمان شوند و از علی حمایت کنند. – گفتند ما اشتباه کردیم. چرا علی قبول کرد پس علی هم اشتباه کرده و باید توبه کند به نظر شما زمان ما چه کسی است؟ 🔺اما سوم: برخی از حضرت علی(ع) (یعنی مذهبی های بی بصیرت و مدعی) با استدلال خود به این نتیجه رسیده بودند که حکومت حضرت علی ناکارآمد و ناعادلانه است – آنها در نتیجه جنگ های متعدد و تخلف و خیانت های برخی به این نتیجه رسیده بودند – آنها به حضرت علی(ع) اعتراض میکردند و قصد داشتند ایشان را به و مذاکره کنند – آنها خود را از رهبر و ولی امرشان حضرت علی (ع) عادل تر و دین شناس تر و فهمیده تر میدانستند - شروع به اعتراض کردند – سه خصوصیت عجیب این بود که 1- آنها همه را فاسد می دانستند و برای ولی امرمسلمین (یعنی علی ع) تعیین تکلیف میکردند 2– خود را طلب و دین دار واقعی می دانستند و جلوتر از امام حرکت میکردند 3 – و در آخر باقیمانده حضرت علی (ع) را به شهادت رساندند 📌📌📌خیلی مواظب باشیم این قصد القای ناکارآمدی و بی عدالت را دارد و همچنین ناامید کردن بچه های – توسط افراد به ظاهر و با رمز ✍ولی در تمام سخنرانی ها به مردم می دهند و تاکید میکنند خیلی از فاسد نیستند. داشته باشیم گونه یاور رهبرمان باشیم 🆔 @shohada_tmersad313
در مدرسه جز شاگردان ممتاز بودند و در دانشگاه هم جز نفرات برتر بودند ضریب هوشی بسیار بالایی داشتند هم تحصیل و هم تهذیب و هم ورزش میکردند ایشان فرمانده مخابرات گردان سیدالشهدا ع بودند و فرمانده توپ 23 بودند.... همیشه بازرسان تهران به ایشان تشویقی میدادند و از زحمات ایشان تشکر میکردند ...در کار خود یک فرد حرفه ایی و مهندس به تمام معنا بودند.. ایشان سال90 فوق دیپلم نرم افزار گرفتند و سال 94 لیسانس حسابداری مالی را کسب کردند. سال 87 وارد سپاه صاحب الامر استان قزوین شدن. به دلیل فعالیت های بسیج و داشتن بسیجی ویژه وارد سپاه شدند و تا سال 92 پاسدار قرار دادی بودند...در سال 92 بحمدالله عضو رسمی سپاه پاسداران گردیدند
وقتی به آقا روح الله اصرار میکردم که چرا توی شهر خودمون کار نمیکنی!! این طوری کمتر به ماموریت میری و رفت و آمد هم برات راحتره❗️ میگفت: خانم، من برای پشت میز نشستن وارد نشدم☝️ نباید به سپاه به عنوان یک شغل نگاه کرد، بلکه وظیفه و تکلیفی روی دوش ماست، سپاه یعنی ↩ آماده باش برای (عج)✨ نقل قول از همسر شهید روح الله صحرایی 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
🌷🌷🌷✨✨✨🌷🌷🌷 🌺 شهید ، متولد ۳ آذرماه سال ۱۳۵۹ از شهرستان ساری می باشد. 🦋🕊💫 ❣محمود رادمهر در ناحیه ساری و لشکر ۲۵ کربلا مشغول به کار شد ، ، رزمنده ، فرمانده و کارشناسی مسلط بر فنون نظامی ( دیدبانی ماهر ، و خلاق ) بود ؛ وی نیز در نبرد لشکر ۲۵ کربلا با تکفیری ها تلفات و خسارات سنگینی به دشمنان وارد کرد ، و سر انجام در عصر ۱۶ اردیبهشت ۹۵ در خان‌طومانِ سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. 📓کتابی با عنوان《 شهید عزیز 》 که حاوی مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم محمود رادمهر است که به کوشش مصیب معصومیان به چاپ رسیده است. 🌱 از این شهید بزرگوار دو فرزند پسر به نام های * محمد و علی * به یادگار مانده است. 🥀🌟 روحش شاد 🌟🥀 🆔 @shohada_tmersad313
🥀جگر‌گوشه‌هایمان، شدند😔 اگر برای لاشخور‌های وطن‌فروش بین و تفاوت وجود دارد، برای انقلابی‌ها هیچ فرقی بین این دو وجود ندارد، چون هردو به یک اندازه در امنیت و اقتدار این مرز و بوم تاثیر‌گذارند! 👈روحشان شاد و نامشان گرامی باد🌹 🆔 @shohada_tmersad313
✍️ 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده: 🆔 @shohada_tmersad313
آقازاده بود. پسرِ 😎 نه جایی می‌گفت که پدرش چه کاره است، نه از پدرش می‌خواست که برای ورود به کمکش کند. ۲ سال طول کشید تا از راه معمول وارد سپاه شد. روحیه‌اش در مقایسه با بعضی از های امروز عجیب و خاص بود. بله هنوز هم هستند کسانی که پیشه می‌کنند و می‌شوند محبوب خدا ... مانند مدافع حرم 🆔 @shohada_tmersad313
🍃🌺🍃🌺🍃 ☘شهید جواد تیموری متولد سال 1370 و از نیرو‌های پاسداران انقلاب اسلامی بود که مسئولیت از را به‌عهده داشت. ☘او سال 90 وارد شد. شهید تیموری اولین شهید مجلس است. برادرش «» سال 67 در عملیات به‌دست کوردلان به شهادت رسید و بعد از گذشت 29 سال از شهادت برادر بزرگش او نیز توسط عده‌ای دیگر از کوردل و های تکفیری در سن 26سالگی که سه سال از ازدواجش می‌گذشت و همزمان با سالروز مراسم با زبان در مجلس شورای اسلامی به شهادت رسید. ☘او از ناحیه چشم چپ و فک مورد اصابت گلوله تروریست‌ها قرار گرفت. 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
✍️ 💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با به مصطفی التماس می‌کردم :«تورو خدا پیداش کنید!» بی‌قراری‌هایم را تمام کرده و تماس‌هایش به جایی نمی‌رسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟» 💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمی‌خواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد. دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال می‌زد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟» 💠 از صدایم تنهایی می‌بارید و خبر رگ غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید :«من ، اما یه عمر همسایه سیده زینب بودم، نمی‌تونم اینجا بشینم تا بیفته دست اون کافرا!» در را گشود و دلش پیش اشک‌هایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند. نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت و با همان نگاه نگران سفارش این دختر را کرد :«مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه شیعه‌اس یا !» و می‌ترسید این اشک‌ها پای رفتنش را بلرزاند که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد. 💠 او رفت و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد و من می‌ترسیدم دیگر نه ابوالفضل نه او را ببینم که از همین فاصله دخیل ضریح (علیهاالسلام) شدم. تلوزیون فقط از نبرد حمص و حلب می‌گفت، ولی از و زینبیه حرفی نمی‌زد و از همین سکوت مطلق حس می‌کردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته که از ترس سقوط داریا تب کردم. 💠 اگر پای به داریا می‌رسید، من با این زن سالخورده در این تنهایی چه می‌کردم و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود که صدای تیراندازی هم به تنهایی‌مان اضافه شد. باورمان نمی‌شد به این سرعت به رسیده باشند و مادرش می‌دانست این خانه با تمام خانه‌های شهر تفاوت دارد که در و پنجره‌ها را از داخل قفل کرد. 💠 در این خانه دختری شیعه پنهان شده و امانت پسرش بودم که مرتب دور سرم می‌خواند و یک نفس نجوا می‌کرد :«فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِين.» و من هنوز نمی‌دانستم از ترس چه تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند که دوباره در این خانه پنهانم کرد. حالا نه ابوالفضل بود و نه مصطفی که از ترس اسارت به دست تروریست‌های جانم به لبم رسیده و با اشکم به دامن همه ائمه (علیهم‌السلام) چنگ می‌زدم تا معجزه‌ای شود که درِ خانه به رویمان گشوده شد. 💠 مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود. خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم، حس کرد تا چه اندازه کردیم که نگاهش در هم شکست و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بی‌پاسخم آتشش زدم :«پیداش کردید؟» همچنان صدای تیراندازی شنیده می‌شد و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاری‌ام نداشت که با شرمندگی همین تیرها را بهانه کرد :«خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.» 💠 این بی‌خبری دیگر داشت جانم را می‌گرفت و ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که لحنش هم مثل نگاهش به زیر افتاد :«اگه براتون اتفاقی می‌افتاد نمی‌تونستم جواب برادرتون رو بدم!» مادرش با دلواپسی پرسید :«وارد داریا شدن؟» پایش پیش نمی‌رفت جلوتر بیاید و دلش پیش مانده بود که همانجا روی زمین نشست و یک کلمه پاسخ داد :«نه هنوز!» 💠 و حکایت به همینجا ختم نمی‌شد که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم :«خونه اطراف دمشق رو آتیش می‌زنن تا مجبور شن فرار کنن!» سپس سرش به سمتم چرخید و دیدم قلب نگاهش برایم به تپش افتاده که خودم دست دلش را گرفتم :«نمی‌ذارم کسی بفهمه من شیعه‌ام!» و او حرف دیگری روی دلش سنگینی می‌کرد و همین حرف حالش را زیر و رو کرده بود که کلماتش به هم پیچید :«شما ژنرال رو می‌شناسید؟» 💠 نام او را چند بار از ابوالفضل شنیده و می‌دانستم برای آموزش نیروهای سوری به دمشق آمده که تنها نگاهش کردم و او خبر تلخش را خلاصه کرد :«میگن تو انفجار دمشق شده!» قلبم طوری به قفسه سینه کوبیده شد که دلم از حال رفت. می‌دانستم از فرماندهان است و می‌ترسیدم شهادتش کار نیروهای ایرانی را یکسره کند که به نفس‌نفس افتادم :«بقیه ایرانی‌ها چی؟» و خبر مصطفی فقط همین بود که با ناامیدی سری تکان داد و ساکت شد... ✍️نویسنده: 🆔 @shohada_tmersad313
📸این عکسها مربوط به روزهای قبل از شهادت حاج احمد كاظمی هست. اون روز ٢ تایی رفتیم شلمچه و به من گفت : 👤حاج حسین، اینجا تا میتونی خدمات امکانات رفاهی درست کن، میخوام سید خراسانی كه یه روز میاد از اینجا رد بشه بره برای کمک ، مشکل امکانات و خدمات نداشته باشه❗️ 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
دیشب مردم ایران در آرامش‌ خواب بودند، ولی بچه‌های در مریوان با تروریست‌ها درگیر بودن که منجر به دو فرزند ایران شد جمال کرمی مسئول پایگاه بسیج هورامان و محمد کرمی دیشب شهید شدند تا امنیت کشور به خطر نیفتد... چند ماه دیگه که قاتلین این شهدا رو گرفتیم تعجیب نکنید اگه هشتگ اعدام نکنید زدند!! 🆔 @shohada_tmersad313
✨✨✨ یکی مرد جنگی بِه از صد هزار... ‌‌‌‌🆔️ @shohada_tmersa313
پوشیدن سپاه بود تا جایی که برای رسیدن به این سن شناسنامه‌ای خود را از سال به 45# تغییر داد تا بتواندوارد شود. سال با ورودش به با تشکیل گردان رزمی رزمندگان به نام سیدالشهدا🌷 مصادف شد. 🍃🌷🍃 در والفجر8 ایشان در دسته ویژه به عنوان اطلاعات و در کربلای4 به‌عنوان دسته ویژه به ا و رفت. 🍃🌷🍃 سال در منطقه چزابه بود که پدرش به رحمت خدا رفت 😔و خانواده در سن سالگی بر دوشش قرار گرفت. با این وجود فقط سه روز در کنار بود و مجدداً به برگشت. 🍃🌷🍃 در آن زمان یعنی 10 و گروهان الحدید و بعد از قطعنامه گروهان کماندویی لشکر7 شد و سپس ایشان آن را برعهده گرفت. 🍃🌷🍃 @shohada_tmersad313
سوم راهنمایی بود که به خاطر ترک تحصیل کرد. بعد از مجدد شروع به درس خواندن کرد و دیپلم گرفت.دوره‌های آموزشی و را با گذراند.ایشان ابتدا گردان توپخانه و سپس پشتیبانی و تیپ3 منصوب شد. 🍃🌷🍃 به و کالاهای ضروری زندگی آنان از خدماتش در این بود. در همین ایام بود که حمله گروهک تروریستی منافقین به پادگان کرخه و رسانه‌های بیگانه برای امن جلوه دادن خوزستان با و عمل ایشان ناکام ماند. 🍃🌷🍃 بود و به فرهنگی ورزشی جوان اهمیت می‌داد به همین خاطر سال ایشان هیأت فوتبال شهرستان را بر عهده گرفت و با مدرسه یادآوران دوکوهه توانست و مستعد اندیمشکی را به فوتبال کشور معرفی کند. 🍃🌷🍃 برای بار در سال اندیمشک ضمن در به کشوری نیز راه یافتند. فوتبالش #5 سال پیاپی به عنوان کشوری انتخاب شد. 🍃🌷🍃 @shohada_tmersad313
🇮🇷 سپاه پاسدار انقلاب است 🌹دوم اردیبهشت، سالروز تأسیس پاسداران انقلاب اسلامی را گرامی می‌داریم. 🆔 @shohada_tmersad313
🌹 : ما اَگه بِتونیم توی شَهرِ خودِمون خُدامونُ داشته‌باشیم هُنر کَردیم. 🌹 🆔 @shohada_tmersad313
⭕️بیانیه هیات خانواده شهدا و ایثارگران در پی اقدام اروپا علیه ؛ 🔸تمام قد پشت همه رزمندگان جان بر کف ایستاده ایم/ملت ایران فرزندان خود را در هیچ صحنه ای تنها نخواهند گذاشت 🔹هیأت خانواده شهدا و ایثارگران اقدام مغرضانه و نابخردانه اخیر پارلمان اروپا در تروریستی خواندن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را محکوم و آن را ؛ نشانه مسیر درست سپاه پاسداران و کینه ورزی دشمنان اسلام و انقلاب دانست. در این بیانیه آمده است این حرکت با هدف جبران شکست‌های مکرر و با خیال واهی افزایش فشار به ایران و قدرت چانه زنی در مذاکرات طراحی شده است ضمن آن که با منشور ملل متحد مغایرت دارد و نقض صریح این منشور تلقی می‌شود، می‌تواند اقدام متقابل ایران را در برداشته و منطقه خاورمیانه را برای این کشورها ناامن و با نظامیان کشورهای عضو اتحادیه اروپا به عنوان تروریست برخورد شود. امروز نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران مقتدرتر از همیشه در صحنه های دفاع از آرمان های انقلاب اسلامی قرار دارند و در برخورد با متخاصم ذره‌ای تعلل نخواهند کرد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ازمتن توده‌های مردم و میراث پایان ناپذیرامام‌خمینی(ره) است و هر گونه تصمیم غلط در مورد آن، مواجهه با ملت ایران تلقی شده وملت ایران نیز ثابت کردند فرزندان خود را در هیچ صحنه ای تنها نخواهند گذاشت. 🆔 @shohada_tmersad313
⭕️ پشت ماشین عروس نوشته شده: امنیت مراسم ما مدیون حاج قاسم و همرزمان اوست . . . 🆔 @shohada_tmersad313
🚩 گلبول‌های سفیدِ دوست‌ داشتنی!! از روز اول شدند دشمنش! از همان سال ۱۳۵۸ روزی نبوده که توطئه برایش نچینند و در حال اجرای نقشه‌ای برای ضربه به آن نباشند... اما ، یکی دیگر از آن ابتکارات خیلی عجیب و غریب امام بود!!! خمینی کبیر، برای کالبُد انقلاب اسلامی ایران، گلبول سفید و سیستم ایمنی‌ای خلق نمود که هر ویروس و تهدیدی، او را مقاوم‌تر و هر تلاشی برای از بین بردن، آن را قوی و قوی‌تر می‌کند... سپاه، هیچ بستگی و نیازی به خارج از این کالبد نداشته و ندارد! تا وقتی قلب ایران در خیابان جمهوری اسلامی تهران می‌تپد، این نیز، زنده و پاینده و قوی‌تر از پیش مجاهدت می‌کنند و تا وقتی مجاهدت می‌کند، هیچ بدخواهی دسترسی به قلب ایران نخواهد داشت!!👌 تحریم و تهدید از سمت مستکبران عالَم، عادی شده و چیز جدیدی نیست ۴۳ سال است که تفریح روزانه‌ی سپاه، شده است خندیدن به این دست و پا زدن‌ها و تلاش‌های مذبوحانه‌😎 🆔 @shohada_tmersad313