eitaa logo
🌷دایرةالمعارف شهدا🌷
227 دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
14 فایل
⭕این کانال حاوی مطالب مربوط به شهدای انقلاب ، شهدای جنگ تحمیلی ، شهدای ترور ، شهدای محور مقاومت و شهدای مدافع حرم می باشد. شامل زندگی نامه و ابعاد شخصیتی شهدا🌷 🆔 @shohada_tmersad313 ❤زندگی زیباست اما شهادت زیباتر❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💣🗞 🗞 . . | | . . بچہ ها خیلے روحیہ شون کسل بود؛ آتیش شدید دشمن هم مزید علت خستگے بچه ها شده بود. یہ دفعہ صداے شادے بچہ ها بلند شد. برگشتم، دیدم پوراحمد و امیر و چند نفر دیگہ اومدن خط براے سرکشے، بچه ها انقدر بہ اینا علاقه داشتن کہ روحیہ شون کلاً عوض شد. ۱۰ ، ۲۰ دقیقہ بیشتر نگذشتہ بود کہ یہ خمپاره پشت خاکریز خورد، گرد و خاک عجیبے بلند شده بود؛ همینکہ گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چہ خبره. رفتم جلوتر کہ این صحنه رو دیدم. دو تا عکس ازش گرفتم، یکے از تموم بدنش، یکے از صورتش (همون عکس معروف) یہ قطره خون رو لبش بود. دیدم امیر تو اون حالت تو حال خودش و داره زیر لب زمزمه اے مے کنہ. رفتم جلوتر ولے متوجہ حرفش نشدم. همون موقع بود کہ دیگہ شهید شد… . منبع: ابروباد . . 🌸| 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 .... 🌷قبل از شهادتش بارها و بارها به من گفته بود برای شهادت من دعا کن، ولی آن روزهای آخر خیلی جدی تر این حرف را می زد. من ناراحت می شدم، می گفتم: حرف دیگری پیدا نمی کنید بگویید؟ آخرین بار گفت: نه خانم، من می دانم همین روزها شهید می شوم. خواب دیده ام که یکی از دوستان شهیدم آمده و دست مرا گرفته که با خودش ببرد. من همه اش به تو نگاه می کردم، به بچه ها. شماها گریه می کردید و من نمی توانستم بروم. خانم، شما باید راضی باشید که من شهید بشوم. 🌷انگار داشتند جانم را از توی بدنم می کشیدند بیرون. مستأصل نگاهش کردم. گفت: خانم! شما را به خدا رضایت بدهید. ساکت بودم. گفت: خانم شما را به فاطمه زهرا (س) قسم، بگویید که راضی هستید. ساکت بودم. اشک تا پشت پلک هایم آمده بود، اما نمی ریخت. گفت: عفت؟ یکدفعه قلبم آرام شد. گفتم: باشد. من راضی ام. یک هفته بعد علی شهید شد.... 🌹خاطره ای به ياد شهيد سپهبد صياد شيرازى راوى: همسر شهید معزز 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 🌷هواپیمای سوخو را حاج احمد وارد نیروی هوایی سپاه کرد. مراسم افتتاحیه‌اش را همه انتظار داشتیم در تهران باشد، سردار ولی گفت: می‌خوام مراسم افتتاحیه توی مشهد باشه. پایگاه هوایی مشهد کوچک بود. کفاف چنین برنامه‌ای را نمی‌داد. بعضی‌ها همین را به سردار گفتند. سردار ولی اصرار داشت مراسم توی مشهد باشد. 🌷با برج مراقبت هماهنگی‌های لازم شده بود. خلبان، بر فراز آسمان، هواپیما را چند دور، دور حرم حضرت علی بن موسی الرضا (سلام الله علیه) طواف داد. این را سردار ازش خواسته بود. خیلی‌ها تازه دلیل اصرار سردار را فهمیده بودند. خدا رحمتش کند؛ همیشه می‌گفت: ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت، خصوصاً آقا امام رضا (علیه السلام) بی‌نیاز نیستیم. 🌹خاطره اى به ياد سردار شهید حاج احمد کاظمی 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 ! 🌷جمعه به جمعه با دوستاش مى رفت کوهنوردی. یه بار نشد که دست خالی برگرده. همیشه برام گلهای وحشی زیبا یا بوته های طلایی مى آورد. معلوم بود که از میون صد تا شاخه و بوته به زحمت چیده. 🌷بعد از شهادتش رفتم اتاق فرماندهی تا وسایلشو ببینم و جمع کنم. دیدم گوشه اتاقش یه بوته خار طلایی گذاشته که تازه بود. جریانش رو پرسیدم، گفتند: از ارتفاعات لولان عراق آورده بود. شک نداشتم که برای من آورده! 🌹خاطره اى به ياد شهيد سرلشكر حسن آبشناسان راوى: همسر شهيد معزز 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 !! 🌷یکی از افسران عراقی اسیر شده بود. به شدت احتیاج به خون داشت. چند تا بچه بسیجی آستین بالا زده بودن تا بهش خون اهدا کنن اما افسر عراقی قبول نمی کرد. می گفت: شما فارسید، شما نجس هستید. خون شما رو نمی خواهم. 🌷بچه ها ناامید شده بودن و آستین ها رو پایین می آورند. [شهيد] مهدی باکری وارد شد و با شنیدن ماجرا خندید و گفت: ما انسانیم! بهش خون تزریق کنین تا زنده بمونه. پزشک با زور به افسر عراقی خون تزریق کرد.... 🌹خاطره ای به ياد سردار شهید مهدی باکری 🆔 @shohada_tmersad313
🌷 . 🌷با خودش عهد کرده بود تا نیروى دشمن در خاک ایران است برنگردد تهران. نه مجلس مى رفت، نه شوراى عالى دفاع. یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود. گفت: «به دکتر بگو بیا تهران.» گفت: «عهد کرده با خودش، نمى آد.» گفت: «نه بیاد. امام دلش براى دکتر تنگ شده.» بهش گفتم. گفت: «چشم. همین فردا مى ریم.» 🌹خاطره اى به ياد فرمانده چريك شهيد مصطفى چمران 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺رهبر انقلاب:حیف بود صیاد شهید نشه 🔺سالروز عمایات غرور آفرین مرصاد و تار و مار کردن سازمان مجاهدین خلق گرامی باد 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصل جمهوری اسلامیست اصل نظام اسلامیت آدم ها می آیند و میروند... قاسم سلیمانی میرود، قاسم سلیمانی دیگری می آید... 🆔 @shohada_tmersad313
💠 روایت روزهای فتنه از زبان یک ♨️محمودرضا آرشيوى از كليپ هاى مربوط به اغتشاشات ٨٨ را ريخته بود روى يك ممورى و با خودش آورده بود تبريز. قرار شد محتوياتش را ببينم و بدون كپى كردن به او پس بدهم. ♨️فلش ممورى را كه مى داد گفت: فقط بعضى هايش قابل ديدن نيست زياد. گفتم: چطور؟ گفت: صحنه هاى دارد. ♨️گفتم: نمى بينم بيا بگير. گفت: چرا؟ گفتم: قبلا خودم چند تا ديده ام؛ اعصابم از ديدن گرى شان خورد مى شود. گفت: وحشى گرى نديده اى. ♨️بعد تعريف كرد: يكبار در سعادت آباد، يك دسته از اينها را كه راه انداخته بودند با بچه هاى بسيج از خيابان هدايت كرديم داخل يكى از كوچه ها، اما وقتى دنبالشان وارد كوچه شديم يكهو انگار شدند. ♨️وسط كوچه بوديم كه ديديم از بالاى يكى از ساختمانهاى نيمه كاره، سيمانى مى آيد روى سرمان. رفته بودند روى طبقات آن ساختمان و بلوك پرتاب مى كردند. ♨️وقتى ديدند ما ديديمشان يك عده شان آمدند پايين كه فرار كنند. يكى از بچه ها كه جلوتر از ما بود افتاد وسط اينها. تا بقيه بچه ها بجنبند و بروند ، با پشتش را از بالا تا پايين شكافتند. به روایت برادر شهید 🌷 🆔 @shohada_tmersad313
🌙*🌙*🌙*🌙*🌙 🌟خــدایـا هـمه را از سر باز کن ، تا مــن به ذکر تـو باشـم . . . 🌷 ❤️ 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣🌷❣🌷❣🌷 دستی تکان بده👋 به عشـــق سلامی دوباره ڪن لبخنــد بزن😍 قصه ای تازه در این صبحِ دل انگیز بساز 🌺 🆔 @shohada_tmersad313
: ✨ امروز وقتـی شما در قرار می گیریـد شهــدا شما را نگـاه می کنند، پس باید با وضـو باشید و ذکـر «ما رمیت اذ رمیت» بخوانید. شـما الان بالای دکل دیـده بانی قرار گرفتـه‌اید و بخواهیـد یا نه، وسط میـدان هستید. 🆔 @shohada_tmersad313
داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت✍. رفتن جلو دیدن؛ ، صدها بار نوشته؛ حسیـــن.... حسیـــن.... .... طوریکه انگشتش زخم شده💔 ! ازش پرسیدن: حاجی چکار میکنی ⁉️گفت: چون میسر نیست من را کام او، میکنم با .... 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدے‌ڪه‌حاج‌قاسم‌همیشه‌او‌را‌با نام‌ڪوچڪ‌حسین‌صدا‌میزد و میگفت:اگر دو نفر👥 در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛یڪے خانمم و دیگرے، "حسین" است.» ڪسیـڪه خـیلے وقـت‌ها به خـاطر مشغله‌ڪارے اش، قبل از اذان‌صبح‌ دم در خانه🏡 حاج قاسم منتظر مے‌ایستاد.. حتے یڪ ڪـارتن در ماشـین داشـت ڪه نماز صبحش را روے آن مـیخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتے مطـمئن میشد داخل خانه شده است به منزل‌خودش برمیگشت 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 موشن گرافی عملیات غرور آفرین مرصاد امروز پنجم مردادماه سالروز عملیات ؛ کبراهای هوانیروز، قاتل منافقین در تنگه چهار زِبَر ۶۷/۵/۵ 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. . درنبرد‌ سخت ‌باداعش‌ بودند اومد پیشش وگفت : فرمانده ، تانکر آب ‌به ‌سمت‌ داعشیا ‌میره اگه ‌منفجرش‌نکنیم داعش ‌نفس‌تازه ‌میکنه ‌و نبرد‌ ما سخت‌تر میشه در جواب‌ گفت : امام‌حسین ‌درکربلا ‌اسبان ‌سپاه عمر سعد هم ‌سیراب کرد.ما مرید اباعبداللہ‌ ایم و مردانہ میجنگیم. . . 🆔 @shohada_tmersad313
🔻 ۹۷ 👈این داستان⇦《 دنیای من 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎دنیای من فرق کرده بود ... از هیچ چیز و هیچ کس نمی‌ترسیدم ... اما کوچک‌ترین گمان ... به اینکه ممکنه این کارم خدا رو برنجونه ... یا حق الناسی به گردنم بشه ... من رو از خود بی خود می‌کرد ...😔 🔸و می‌بخشیدم ... راحت‌تر از هر چیزی ... هر بار که پدرم لهم می‌کرد ... یا سعید همه وجودم رو به آتش🔥 می‌کشید... چند دقیقه بعد آرام می‌شدم ... و بدون اینکه ذره‌ای پشیمان باشم ... 🍃✨خدایا ... بندگانت رو به خودت بخشیدم ... تو، هم من رو ببخش ... و آرامش وجودم رو فرا می‌گرفت ... تازه می‌فهمیدم معنای اون سخن عزیز رو ...✨👌 🍃- به بندگانم بگو ... اگر یک قدم به سمت من بردارید ... من ده قدم به سمت شما میام ... 🔹و من این قدم‌ها و نزدیک‌تر شدن‌ها رو به چشم می‌دیدم... رحمت ... برکت ... و لطف خدا ... به بنده‌ای که کوچک‌تر از بیکران بخشش خدا بود ...🍃 🔻حالا که دیگه حق سر کار رفتن هم نداشتم ... تمام وقتم رو گذاشتم روی مطالعه ... حرف‌هایی که از آقا محمدمهدی شنیده بودم ... و اینکه دلـــ❤️ــم می‌خواست خدا را با همه وجود ... و همون طور که دیده بودم به همه نشون بدم ... دلم می‌خواست همه مثل من ... این عشق و محبت رو درک کنن... و این همه زیبایی رو ببینن ...😍😍 🔹کمد من پر شده بود از کتاب 📚... در جستجوی سوال‌های مختلفی که ذهنم رو مشغول کرده بود ... چرا خدا از زندگی‌ها حذف شده؟ ... چه عواملی فاصله انداخته؟ ... چرا❓ ... چرا❓ ... 🔶من می‌خوندم و فکر می‌کردم ... و خدا هم راه رو برام باز می‌کرد ... درست و غلط رو بهم نشون می‌داد ... پدری که به همه چیز من گیر می‌داد ... حالا دیگه فقط در برابر کتاب خریدن هام غر می‌زد😵 ... و دایی محمد ... هر بار که می‌اومد دست پر بود ... هر بار یا چند جلد کتاب📚 می‌آورد ... یا پولش رو بهم می‌داد ... یا همراهم می‌اومد تا من کتاب بخرم ...😊 🔸بی‌جایی و سرگردانی کتاب‌هام رو هم که ... از این کارتون به اون کارتون دید ... دستم رو گرفت و برد ... پدرم که از در اومد تو ... با دیدن اون دو تا کتابخونه ... زبونش بند اومد ... دایی با خنده خاصی بهش نگاه کرد ...😁 حمید آقا ... خیلی پذیرایی تون شیک شد ها ... اول، می‌خواستیم ببریمشون توی اتاق ... سعید نگذاشت ...😳 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 🆔 @shohada_tmersad313
🔻 ۹۸ 👈این داستان⇦《 خفه ‌شو روانی 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎زمان ثبت نام مدارس بود ... و اون سال تحصیلی به یکی از خاص‌ترین سال‌های عمرم تبدیل شد ...😍 🔻من، سوم دبیرستان ... سعید، اول ... اما حاضر نشد اسمش رو توی دبیرستانی که من می‌رفتم بنویسن ... برام چندان هم عجیب نبود ... پا گذاشته بود جای پای پدر ... و اون هم حسابی تشویقش می‌کرد و بهش پر و بال می‌داد ... تا جایی که حاضر نشد به من برای رفتن به کلاس زبان پول بده... اما سعید رو توی یه دوره خصوصی ثبت نام کرد ... اون زمان ... ترم ۳ ماهه ... ۴۰۰ هزار تومن ... با سعید، فقط ۶ نفر سر کلاس بودن ...✨ 🔸یه دبیرستان غیرانتفاعی ... با شهریه‌ی چند میلیونی 🔸... همه همکلاسی‌هاش بچه های پولداری بودن که تفریحشون اسکی کردن🏂 بود ... و با کوچک‌ترین تعطیلات چند روزه ای ... پرواز مستقیم اروپا ...✈️ 🔸سعی می‌کرد پا به پای اونها خرج کنه ... تا از ژست و کلاس اونها کم نیاره ... اما شدید احساس تحقیر و کمبود می‌کرد ... هر بار که برمی‌گشت ...سعی می‌کرد به هر طریقی که شده ... فشار روحی ای رو که روش بود رو تخلیه کنه ... الهام که جرات نزدیک شدن بهش رو نداشت ... و من... همچنان هم اتاقیش بودم ...😐 💠شاید مطالعاتم توی زمینه های روانشناسی و علوم اجتماعی ... تخصصی و حرفه‌ای نبود ... اما تشخیص حس خلأ و فشار درونی ای رو که تحمل می‌کرد ... و داشت تبدیل به عقده می‌شد ... چیزی نبود که فهمیدنش سخت باشه ... بیشتر از اینکه رفتارهاش ... و خالی کردن فشار روحیش سر من ... اذیتم کنه و ناراحت بشم ... دلم از این می‌سوخت که کاری از دستم براش بر نمی‌اومد ...😔😔 هر چند پدرم حاضر نشده بود ... من رو کلاس زبان ثبت نام کنه ... اما من، آدمی نبودم که شرایط سخت ... مانع از رسیدنم به هدف بشه ...✌️ این بار که دایی ازم پرسید کتاب چی می‌خوای؟ ... یه لیست کتاب انگلیسی در آوردم📕 ... با یه دیکشنری ... و از معلم زبان مون هم خواستم خوندن تلفظ ها رو از توی دیکشنری بهم یاد بده ... کتاب ها زودتر از چیزی که فکر می‌کردم تموم شد ... اما منتظر تماس بعدی دایی نشدم ... رفتم یه روزنامه به زبان انگلیسی خریدم ... 🔹از هر جمله ۱۰ کلمه‌ایش ... شیش‌تاش رو بلد نبودم ... پر از لغات سخت ... با جمله بندی‌های سخت‌تر از اون ... پیدا کردن تک تک کلمات ... خوندن و فهمیدن یک صفحه‌اش ... یک ماه و نیم طول کشید ... پوستم کنده شده بود ... ناخودآگاه از شدت خوشحالی پریدم بالا و داد زدم ...😲 جانم ... بالاخره تموم شد ...👌 خوشحالی‌ای که حتی با شنیدن ... خفه شو روانی ... هم خراب نشد ...😍😂 ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨 پیام_شهید🔻🔻 🍃می رویم به پیشواز گلوله هایی که سینه هایمان را سرد میکند از داغ هایتان... و شما می مانید و دو چیز . اولی : خون ما و پیروی از دومی ؛ دنیا و هوای نفستان یادتان باشد؛ باید در چشمان تک تک زل بزنید و جواب بدهید.. 🌹🕊 شهید مدافع حرم عارف کاید خورده 🆔 @shohada_tmersad313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🌿 🌿 . . • • . . حاج رضا فرمانده قرارگاه مشترک راهیان نور بود یک روز جواد تاجیک یہ کاروان راوے براے آموزش روایت گرے میخواست ببره یادمان بلفت دوپازا چون حاج رضا تو اون عملیات شرکت کرده بود میخواست بره عملیات رو براے راوے ها توضیح بده از قضا اونروز روز شهادت امام صادق بود شب زنگ زد بہ من گفت مرتضے امشب شب شهادت امام صادق بود کسے نبود برام روضہ بخونہ فردا ساعت 5صبح بیا یادمان منم میام اونجا برام روضہ بخون جاتون خالے چہ روضہ اے هم شد اون روزا حاج آقا واقعا نورانے شده بود میگن آدما دم دم هاے شهادت نور بالا میزنن حاج رضا هم اینجورے بود. . . منبع:↓ پروانہ هاے شهر دمشق🦋 . . [ ] 🆔 @shohada_tmersad313