eitaa logo
🌷گنجینه شهدای دانشجوی یزد🌷
156 دنبال‌کننده
632 عکس
141 ویدیو
3 فایل
در این هیاهوی شهر ❤دلت را به شهدا بسپار... 👥ادمین کانال @khademin_daneshjo_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید آقا سید علی اندرز گو سال 42 که منزل امام در قم محاصره بود،😔 بازاری های تهران توسط اندرزگو برای امام فرستاده بودند. او به شکل یک درویش و با یک کشکول، «هو یا حق گویان» به سمت منزل امام رفت. یکی از مأمورین گفت: «اوهوی! کجا؟»😒 اما مأمور دیگر جواب داد: «چه کارش داری؟ شاید رفت و سید پنج ریال هم به او صدقه داد.»😁 با همین کلک ساده😁😁داخل بیت، خدمت امام رفت و بدون این که مأموران متوجه بشوند، کشکول را همان جا جلوی امام خالی کرد و از در دیگر، بیرون آمد.😁😁 امام پس از این که خبر ایشان را شنیدند، گفتند: «شهادتش سنگین است... اگر ده نفر مثل آسید علی داشتیم، را می توانستیم زیر سلطه ی اسلام ببریم.» یاد شهدا باصلوات🌺
😍 در جریان عملیات بیت‌المقدس، کاظمی در حالی که فرماندهی تیپ نجف اشرف را برعهده داشت، با عبور از رودخانه کارون، در نیمه‌های شب و با نفوذ به عمق ۲۰ کیلومتری از خط مقدم نیروهای عراقی، نیروهای خود را به جاده اهواز-خرمشهر رساند😊 و با استقرار لشکر تحت امرش در کنار جاده، نبردی تن به تن و خونین میان نیروهای ایرانی و ارتش عراق رخ داد، که در نهایت با تثبیت تیپ نجف در کنار جاده اهواز-خرمشهر، حملات بعدی خود را به سمت خرمشهر آغاز کرد🌹🌹 یاد شهدا با صلوات🌺 https://eitaa.com/joinchat/229376021C74d048c855
بارها تو موضوعات مختلف به ما میگفت:که ماباید طوری زندگی کنیم که زمینه ساز ظهور آقا امام زمان(عج)باشیم. زن و زندگیمون و مهمونیهامون. حتی لباس پوشیدنمون.. اصلا ورد زبانش بود که زمینه ساز ظهور باشیم. در همین راستا عروسی خودشو همزمان باسفر حجش برگزار کرد. جشن با ولیمه حج یکی شد..... آره حاج سعید ما همیشه دوست داشت جزء زمینه سازان ظهور باشه... این شد که علیرغم اینکه شغلش ستادی بود ،یکسال دوندگی و تلاش کرد تا اسمش رو واسه مدافعین حرم بنویسند. با همه سختگیریها موفق شد و به آرزوی خودش رسید... ای از پدر بزرگوار شهید مدافع حرم حاج سعید کمالی https://eitaa.com/joinchat/229376021C74d048c855
شهید حاج حسن دانش: دانش همواره دلایل موفقیت خود را والدین دلسوز و علاقه‌مند و در ادامه همسرش معرفی می‌کرد[ زندگی ما خیلی شیرین بود☺️ چون کاملاً از نظر و بسیاری از مسائل دیگر با هم مشترک بودیم☺️🌷 و تفاهم زیادی داشتیم. زمانی که همسرم می‌خواست برای تبلیغ عازم کشوری بشود هیچ وقت مخالفت نمی‌کردم و همیشه احساسم را با گفتن این جمله «چقدر بودن شما در زندگی‌ام مهم ست و با نبودنت خیلی دلتنگ می‌شوم»🌺 به وی بیان می‌کردم.   یاد شهید با صلوات🌹 🆔 @shohada_yazd
همیشه با دو سه نفر میرفت گلزار شهدا قدم به قدم که میرفت جلو، دلتنگ تر از قبل میشد، دلتنگ شهادت، دلتنگ رفقای شهیدش....💔 کنار قبور می ایستاد و رازهای مگویش را به یارانش میگفت. جنس نجواهای فرمانده را نشنیده هم میشد فهمید. نجواهایی از جنس دلتنگی، جاماندگی و دلواپسی. حاجی بین قبر ها راه میرفت مینشست و خلوت میکرد بعد رو میکرد به ما و میگفت: قرآن همراهتون هست؟ اگر بود که سوره حشر را میخواند و اگر هم نبود از توی موبایل برایش می آوردیم این عادت حاجی بود باید سوره حشر را سر مزار شهدا حتما میخواند.. یاد شهدا با صلوات🌹 🆔 @shohada_yazd
راز دفترچه پزشک شهید 🆔 @shohada_yazd پایگاه خادمین شهدای دانشجو
چه خوش روزی بودی! همرزمانت برایت دو پرچم آورده بودند. یکی از پرچم‌ها متبرک حرم بود با ذکر«لبیک یا زینب» همه می‌گفتند« محمدرضا خوش روزی بوده که دو پرچم نصیبش شده» می‌گفتند« پرچم یه نشونه از حضرت زینب بود که میخواست به شما بگه هدیه تون رو پذیرفته» پدر و مادرت چه هدیه ای بهتر از تو داشتند برای تقدیم کردن؟ و چه دلیل و حجتی بهتر از این پرچم متبرک برای قبولی نذر و هدیه؟ پرچم چه به موقع رسیده بود. قلب مادرت با دیدنش آرام شد. یک ربع تمام فقط به پرچم نگاه می‌کرد. پرچم را روی قلبش می‌گذاشت و عطرش را به مشام می‌کشید. وقتی پرچم را روی پیکرت می‌کشیدند، فرماندهات گفت: «صاف و مرتب بکشید. مثل خودش باسلیقه باشید» شهید محمدرضا دهقان امیری🌹 یاد شهید با صلوات🌸 🇮🇷 @shohada_yazd
اذان به وقت حلب بعد از دو هفته از شهادتش، ساکش به دستمان رسید وسایل داخل ساک را یک به یک دیدم و ساک را کنار اتاق گذاشتم. در نیمه‌های شب ناگاه صدای اذان را شنیدم و از خواب پریدم. ساعت را نگاه کردم. دیدم نیم ساعت به اذان شرعی مانده؛ هیجان تمام وجودم را گرفته بود؛ دویدم در حیاط خانه که ببینم صدای اذان از مناره مسجد است یا نه! متوجه شدم صدای اذان از داخل خانه است؛ وقتی خوب دقیق شدم؛ دیدم اذان از ساک کنار اتاق است. سراسیمه به سمتش رفتم و گوشی تلفن عباس در ساک بود؛ گرفتم، نگاهم به آن خیره شد... روی صفحه نوشته بود: «اذان به وقت حلب» یاد شهدا با صلوات🌹 🇮🇷 @shohada_yazd
شهید حاج قاسم سلیمانی شهادت شهید حاج حسین همدانی آنجا با خنده به من گفت «بیا باهم یک عکسی بگیریم، شاید این آخرین عکس من و تو باشد.» او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلاً عکسی بگیرد؛ چه خودش، چه با کسی. وقتی این حرف را زد من تکان خوردم. خواستم بگویم شما نروید، چون از همان جایی که او می‌خواست برود، من داشتم برمی‌گشتم؛ ولی یک حسی به من گفت، چیزی نیست خبری نیست، لذا چیزی به او نگفتم. وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد: چون رهد از دست خود دستی زند/   چون جهد از نفس خود رقصی کند من این دست رقص را، این حالت پرواز را، این حالت اشتیاق را، این حالت عروج را در او دیدم. یاد شهدا با صلوات🌹 🇮🇷 @shohada_yazd
هر سال فاطمیه ده شب روضه داشت. بیشتر کارها با خودش بود، از جارو کشیدن تا چای دادن به منبری و روضه خوان.. سفارش میکرد شب اول و آخر روضه حضرت عباس (ع) باشد. مداح رسیده بود به اوج روضه.. به جایی که امام حسین(ع) آمده بود بالای سر حضرت عباس.. بدن پر از تیر ، بدون دست و فرق شکاف خورده برادر را دیده بود. با سوز میخواند... تا اینکه گفت: وقتی ابی‌عبدالله برگشت خیمه ، اولین کسی که اومد جلو سکینه خاتون بود. گفت:《بابا این عمی العباس..》ناله حاجی بلند شد !《آقا تو رو خدا دیگه نخون》دل نازک روضه بود.. بی تاب میشد و بلند بلند گریه میکرد. خیلی وقت ها کار به جایی میرسید که بچه ها بلند میشدند و میکروفن را از مداح میگرفتند.. میترسیدند حاجی از دست برود با ناله ها و هق هقی که میکرد.. ✨ شهادت بانوی دو عالم حضرت زهرا(س) تسلیت باد 🇮🇷 @shohada_yazd