راه شهدا ادامه دارد
#طرح_کتاب_صوتی اولین کتاب صوتی ما کتاب محبوب 3 دقیقه در قیامت کتاب س
3 دقیقه در قیامت (6).mp3
10.95M
📘قسمت ششم از کتاب:
🔰 3 دقیقه در قیامت
🆔@shohada_zendehand🆔
🔆طبق فرمایش#امام_خامنه_ای
مبنی برادامه #کمک_های_مومنانه🤝
بر کسانی که قادر به این کار هستند
موج دوم مواسات در ماه مبارک رمضان آغاز گردید.👇🏻👇🏻👇🏻
🌙جهت واریز کمک های نقدی شمامردم کریم
6273811164287143بنام امیر مهدی کامرانی
🔸وجهت کمک های غیر نقدی از جمله
: برنج، روغن، ماکارونی، سویا، رب، نخود، عدس، لوبیا قرمز، لوبیا چیتی با شماره 09100132455هماهنگ بفرمایید.
امام صادق(علیه السلام): ⁉️
هیچ مسلمانی نیاز مسلمان دیگر را برنمی آورد، مگر اینکه خداوند متعال به او چنین خطاب می کند: پاداش تو بر من است و من به کمتر از رفتن تو به بهشت راضی نمی شوم.💞💞💞💞
#گروه_شهید_احمد_کاظمی
#یاعلی
💠آخوند ملا محمد کاشی
⚜️من یاغی نیستم، فقط همین....
روزی مرحوم کاشی مشغول وضو گرفتن بودند..
که شخصی با عجله آمد، وضو گرفت و به داخل اتاق رفت و به نماز ایستاد…
با توجه با این که مرحوم کاشی خیلی با دقت وضو می گرفت و همه آداب و ادعیه ی وضو را بجا می آورد؛ قبل از اینکه وضوی وی تمام شود، آن شخص نماز ظهر و عصر خود را هم خوانده بود…!
به هنگام خروج، با مرحوم کاشی رو به رو شد.
ایشان پرسیدند:
چه کار می کردی؟
گفت: هیچ.
فرمود: تو هیچ کار نمی کردی!؟
گفت: نه!
آقا : مگر تو نماز نمی خواندی!؟
گفت: نه!
آخوند : من خودم دیدم
داشتی نماز می خواندی…!
گفت: نه آقا اشتباه دیدید!
سؤال کردند: پس چه کار می کردی؟
گفت: فقط آمده بودم به خدا بگویم
من یاغی نیستم، همین!
این جمله در مرحوم خیلی تأثیر گذاشت…
تا مدت ها هر وقت از احوال وی می پرسیدند، ایشان با حال خاصی می فرمود:
من یاغی نیستم
خدایا ما خودمون هم می دونیم که عبادتی در حدخدایی تو نکردیم…
نماز و روزه مان اصلاً جایی دستش بند نیست.
فقط اومدیم بگیم که:
خدایا ما یاغی نیستیم….
بنده ایم….
اگه اشتباهی کردیم مال جهلمون بوده…..
لطفا همین جمله را از ما قبول کن...
🆔@shohada_zendehand🆔
🌸خوش آمد میگیم خدمت اعضای جدید🌸
و
🌺ممنونیم از همراهی تمام دوستانی که در کنار ما هستند🌺
#شهیدانه
شهیدی که سر بی تنش سخن گفت!!😨
💠شهید علی اکبر دهقان
شهید علی اکبر دهقان از رزمندگان دفاع مقدس بود بود که عشق به امام حسین(ع) کار او را به آنجا رساند که آرزویش شهادتی همچون مولایش سیدالشهدا بود.
حجه الاسلام صادقی سرایانی، از راویان دفاع مقدس نقل می کند :
که وقتی شهید دهقان و عدهای از برادران رزمنده در جاده بصره-شلمچه در حال حرکت بودند، در پی انفجار های پیاپی دشمن، شهید علی اکبر دهقان از پشت مورد اصابت ترک قرار گرفت، در همان لحظه همرزمانش که می خواستند به سرعت از منطقه دور شوند متوجه می شوند، در حالیکه بدن این بزرگوار بدون سر می دود، سرش چند دقیقه ای یا حسین گویان روی زمین می غلتید. تمام ده یا پانزده نفری که آنجا بودند دیگر یارای جمع آوری پیکر را نداشتند...
همه داشتند گریه میکردند…
به پیشنهاد یکی از رزمنده ها کوله پشتی اش را باز کردند و وصیت نامه ی این بزرگوار را گشودند.
🖊 ألسلام علی الرأس المرفوع
🔹خدایا من شنیده ام که امام حسین(ع) با لب تشنه شهیدشده ، من هم دوست دارم این گونه شهید بشم…
🔸خدایاشنیده ام که سر امام حسین(ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم ازپشت بریده بشه…
♦️خدایا شنیده ام سر امام حسین(ع) بالای نیزه قرآن خونده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دونم که بتونم با اون انس بگیرم و بتونم بعد مرگم قرآن بخونم، ولی به امام حسین(ع) خیلی عشق دارم… دوست دارم وقتی شهید میشم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشه…
🆔@shohada_zendehand🆔
#شهیدانه
شهیدی که چشمانش را پيش از خاكسپاري باز کرد😮
💠شهید علی اکبر صادقی
⚜️نقل از مادر شهيد :
🔰زماني كه علي اكبر دربيمارستان بقية الله تهران بستري بود، چون تعداد عيادت كنندگان او زياد بود براي رعايت حال دوستان وعلاقه مندان او سعي مي كردم اكثرا از پشت شيشه اتاق، فرزندم را ببينم، گاهي هم دو سه دقيقه مختصر كنار او مي ايستادم و بر مي گشتم.
پس از آنكه علي اكبر در بيمارستان به شهادت رسيد و او را براي غسل به غسالخانه بردند باز هم وقتي براي ديدن او به غسالخانه رفتم، اين فرصت را در اختيار ديگران گذاشتم.
هنگامي كه در بهشت زهرا(ع) مي خواستند ايشان را به خاك بسپارند و داخل قبر بگذارند احساس كردم زمان وداع آخر با فرزند دلبندم فرا رسيده است. خيلي دلم شكست چون مي ديدم مدتهاست او را با چشم باز نديده ام.
من بالاي قبر ايستاده بودم، در همان لحظه به امام حسين(ع) متوسل شدم و گفتم يا اباعبداالله (ع) من در اين مصيبت فرزندم گريه و زاري و شيون نمي كنم. تو هم در كربلا به بالين فرزندت علي اكبر رفتي و مي داني كه چه حالي دارم و چه اشتياقي دارم كه يكبار ديگر روي فرزندم را ببينم و به چشمان او نگاه كنم.
امام حسين(ع) را قسم دادم كه به حق علي اكبر دوست دارم چشمان فرزندم را كه بسته است مانند زمان حياتش باز ببينم و به آن نگاه كنم.
و در همان لحظه مشاهده كردم چشمان فرزندم به مدت چند ثانيه باز شد و به من نگاه كرد و بعد هم چشمان خود را بست. اين معجزه خداوند و عنايت امام حسين(ع) را همه به چشم خودشان ديدند و خوشبختانه عكاسي كه در آنجا بود از اين حادثه باورنكردني چند عكس پشت سر هم گرفت.
🆔@shohada_zendehand🆔
3 دقیقه در قیامت (7).mp3
12.42M
📘قسمت هفتم (پایانی) از کتاب:
🔰 3 دقیقه در قیامت
🆔@shohada_zendehand🆔
⚜️توسل....
💠شهید محمود کاوه
🔰در قسمتی از ارتفاع، فقط یک راه برای عبور بود.
محمود کاوه را بردم همان جا، گفتم:" دیشب تیربار چی دشمن مسلسلش را روی همین نقطه قفل کرده بود،هیچ کس نتونست از این جا رد بشه".
گفت:" بریم جلوتر ببینیم چه کاری می تونیم انجام بدیم".
رفتیم تا نزدیک سنگر تیربارچی.
محمود دور و بر سنگر را خوب نگاه کرد.آهسته گفتم:" اول باید این تیربار را خفه کنیم، بعد نیروها را از دو طرف آرایش داده و بزنیم به خط".
جور خاصی پرسید:" دیگه چه کاری باید بکنیم!".
گفتم:"چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه".
گفت:" یک کار دیگه هم باید انجام داد".
گفتم:" چه کاری؟"
با حال عجیبی جواب داد:"توسل؛ اگه توسل نکنیم، به هیچ جا نمی رسیم".🆔@shohada_zendehand🆔
#طنز_جبهه
⚜️حسین کیه؟?!!
🔰یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک بعثی ها را درآورده بود.
با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط بعثی ها کمین کرده بود و شده بود عذاب بعثی ها.
چه می کرد؟
بار اول بلند شد و فریاد زد:« ماجِد کیه؟»
یکی از بعثی ها که اسمش ماجِد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت: «منم!»
💥💥ترق! 💥💥
ماجد کله پا شد و قل خورد آمد و قبض جناب عزراییل را امضا کرد!
دفعه بعد قناسه چی فریاد زد: «یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت!
چند بار این کار را کرد تا این که به رَگ غیرت یکی از بعثی ها به نام جاسِم برخورد.
فکری کرد و بعد با خوشحالی بشکن زد و سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد: «حسین اسم کیه؟» و نشانه رفت.
اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد.
با دلخوری از خاکریز سُرخورد پایین.
یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شد: «کی با حسین کار داشت؟»
جاسم با خوشحالی، هول و ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت: «من!»
💥💥ترق!💥💥
جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!
🆔@shohada_zendehand🆔
#تلنگرانه
سن عاشقی..!!
💠 جانباز سیدناصر حسینیپور
🔰رزمنده ۱۴ ساله ای را به اسارت گرفته بودند. فرماندهی عراقی وقتی او را دید و متوجه سنش شد، پرسید مگر سن سربازی ۱۸ سال نیست؟
خمینی سن سربازی را پایین آورده؟
رزمنده در جواب عراقی گفت نه، سن سربازی همان ۱۸ سال است، خمینی سن عاشقی را پایین آورده.
#ماه_مبارك_رمضان
🆔@shohada_zendehand🆔
#طنز_جبهه
🔰اسیر شده بود.
مأمور عراقی پرسید: اسمت چیه؟!
+ عباس
اهل کجایی؟!
+ بندر عباس
اسم پدرت چیه؟!
+ بهش میگن حاج عباس!
کجا اسیر شدی؟!
+ دشت عباس!
افسر عراقی که کم کم فهمیده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد
حرف بزند محکم به ساق پای او زد و گفت:
دروغ می گویی!
او که خود را به مظلومیت زده بود گفت:
+ نه به حضرت عباس (ع) !!
🆔@shohada_zendehand🆔
راه شهدا ادامه دارد
#طرح_کتاب_صوتی با ما همراه باشید در روز های فرد برای شنیدن ، کتاب های صوتی ، شنیدنی در طرح کتاب صوت
﷽
خوش آمد میگیم به اعضای جدید
و
ممنونیم از همراهی تمام دوستان که تا الان با ما بوده اند و انشاءالله با ما میمانند
حالا ما می خواهیم در طرح کتاب صوتی کانال بعد کتاب
« 3 دقیقه در قیامت »
به سراغ کتاب دیگر برویم که البته شما عزیزان باید اون کتاب رو در بین دو کتاب زیر انتخاب کنید.
کتاب: »آن بیت و سه نفر«
و . کتاب: »معلم فراری«
معرفی کوتاهی از کتاب آن بیست و سه نفر : کتاب آن بیست و سه نفر حاوی خاطرات بیست و سه نوجوانان است که توسط ارتش بعث، در عملیات بیت المقدس به اسارت درآمدند و دیکتاتور عراق سعی داشت از این نوجوانان برای ایجاد جنگ روانی علیه ایران استفاده کند.
معرفی کوتاهی از کتاب معلم فراری : کتاب معلم فراری زندگینامه داستانی شهید محمدابراهیم همت، فرمانده لشکر 27محمدرسول الله (ص) سپاه که پس از 28 سال زندگی الهی، در سال 1362 و در جزیره مجنون از جبهه های جنگ ایران و عراق به شهادت رسیده است.
لطفاً تمام اعضا شرکت کنند: https://EitaaBot.ir/poll/clwqpe
#تلنگرانه
💠شهید علی چیت سازان
⚜️فرمانده های عراقی به او لقب عقرب زرد را داده بودند و صدام برای سرش جایزه گذاشته بود.
🔰کسی میتواند شب عملیات از سیم های خاردار دشمن عبور کند که از
سیم های خاردار نفس خودگذشته باشد. 🆔@shohada_zendehand🆔
💠حضرت محمد(ص)
⚜️خداوند عزوجل در روز قیاممت اُمت مرا بر اثر وضو با چهره های زیبا و دست و پای سپیده محشور می کند.
🔹بحار الأنوار :80/237/11🔸
🆔@shohada_zendehand🆔
⚜️حسن آمریکایی!!!!!!!
💠حسن فاتحی
(معروف به حسن سرطلا یا حسن آمریکایی)
🔰چند سالی که از جنگ میگذشت که او با لشکر ۱۴ امام حسین (ع) راهی جبهه شد و به مدت یک سال در جبهه و گردان غواصی حضرت یونس لشکر ۱۴ امام حسین (ع) حضور داشت
حسن آقا به ظاهر خود خیلی توجه داشت؛ خوش تیپ و خوش لباس بود؛ چون موهای حسن طلایی بود، در جبهه به او میگفتند «حسن طلا». همین ظاهرش او را شاخص کرده بود و خیلیها به او لقب حسن آمریکایی داده بودند, چون بسیار از لحاظ رنگ مو و ترکیب صورت شبیه آمریکاییها بود.
🔹 حسن فاتحی در ۱۴ دی ۱۳۶۵ و در جریان عملیات «کربلای ۴» منطقه ام الرصاص به شهادت رسید و دوستان و همرزمانش به دلیل حجم آتش سنگین ارتش بعث نتوانستند پیکر حسن را به عقب بازگردانند.
🔸حاج مهدی مظاهری می گوید:
حسن شب قبل از حرکتمان به من گفت: اوستا میشه من یه خواهشی از شما بکنم؟ گفت: «من واقعیتش این است که مشکلی دارم. قبل از آمدن به جبهه، زیاد دنبال لباس و تیپ و ... و جلوی آینه بودم برای ظاهرم. خواهشم این است که اگر من شهید شدم، شما مقداری از خون من را به بدنم بمالید. چون احساس میکنم که با این قیافه خودنمایی کردهام، باید کفارهای بدهم!» حسن گفت: «من از شما میخواهم از این خونم به موهایم بمال که من روز قیامت، خوب محشور بشم.»
♦️مادر حسن می گوید :
که بعد از اینکه خبر دادند او جاویدنشان است، مزار خالی در گلستان شهدای اصفهان دادند؛ وقتی دلم میگرفت سر مزارش میرفتم؛ پدر شهید هم بعد از چند سال بیخبری از حسن به رحمت خدا رفت و بالاخره چهل روز بعد از فوت همسرم، استخوانهای پسرم را آوردند.
🆔@shohada_zendehand🆔
#تلنگرانه
⚜️مرد حق ...
💠 شهید احمد کشوری
🔰پایان زندگی هر کسی به مرگ اوست
جز مرد حق که مرگش آغاز دفتر اوست.
🆔@shohada_zendehand🆔
شهيد همت:
🔹از طرف من به جوانان بگوييد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپا خيزيد و اسلام خود را دريابيد.
🔸انسان يک تذکر در هر 4 ساعت به خودش بدهد، بد نيست.
🆔@shohada_zendehand🆔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚜️با دیدن این کلیپ حال دلاتون رو خوب کنید.
#پدر
#رهبر_عزیز
#حضرت_عشق
#امام_خامنه_ای
🌺اقای من خنده تو امیدی است در دل مظلومان.پس بخند که از خنده ات غنچه ها گل میشوند.🥀🥀
🆔@shohada_zendehand🆔
⚜️اذان در دل میدان جنگ
🔰نزدیک اذان صبح بود.توی جلسه هر طرحی برای تصرف تپه می دادیم به نتیجه نمی رسید.
ابراهیم رفت نزدیک تپه، رو به قبله ایستاد
و با صدای بلند اذان گفت.✨🗣
هر چه گفتیم:"نگو! می زننت!"
فایده ای نداشت.آخرای اذان بود که تیر به گلویش خورد و او را مجروح کرد.💥
هوا که روشن شد هیجده عراقی به سمت ما آمدند و تسلیم شدند.💪
فرمانده آن ها هم بود؛ در حین بازجویی گفت:" آن هایی را که نمی خواستند تسلیم شوند، فرستادم عقب؛ پشت تپه هیچ کس نیست".🍃
پرسیدم:چرا؟🤔
گفت:" به ما گفته بودند شما مجوس و آتش پرستید و برای حفظ اسلام باید به ایران حمله کنیم.باور کنیم ما هم مثل شما شیعه هستیم؛ وقتی می دیدیم فرماندهان عراقی مشروب می خورند و اهل نماز نیستند؛ در جنگیدن با شما تردید می کردیم.اما امروز صبح وقتی صدای اذان رزمنده شما رو شنیدم که با صدای بلند نام امیرالمومنین _علیه السلام_ رو آورد، با خودم گفتم:داری با برادرای خودت می جنگی؛نکنه مثل ماجرای کربلا...".😓
دیگه گریه امان صحبت به او نداد .😭
دقایقی بعد ادامه داد:"برای همین تصمیم گرفتم تسلیم بشم و بار گناهم رو سنگین تر نکنم، حالا خواهش می کنم بگو موذن زنده است یا نه؟"
گفتم:"آره زنده است".
تمام هیجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم رو بوسیدند.🙌
🆔@shohada_zendehand🆔
#طنز_جبهه
⚜️امدادگر
🔰بار اولم بود که مجروح میشدم و زیاد بیتابی میکردم
یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت:«چیه، چه خبره؟»تو که چیزیت نشده بابا!🚑 🏥
تو الان باید به بچههای دیگر هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه میکنی؟!😭
تو فقط یک پایت قطع شده!🦶
ببین بغل دستی است سر نداره هیچی هم نمیگه😱😶
این را که گفت بیاختیار برگشتم و چشمم افتاد به بنده خدایی که شهید شده بود!
بعد توی همان حال که درد مجال نفسکشیدن هم نمیداد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقههایی هستند این امدادگرا.😂😂
🆔@shohada_zendehand🆔