eitaa logo
خادمین شهدا نجف شهر
175 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
735 ویدیو
7 فایل
💐امروز فضلیت زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهدا کمتر از شهادت نیست💐 ۞امام خامنه ای۞ ✬زندگے زیباست اما شهادت زیباتر✬ شعارمون #الله_اڪبر ماییم و نوای بی نوایی بسم الله اگر هم ره مایی ارتباط باما @ashegheali
مشاهده در ایتا
دانلود
💢کجای اومده؟ اگه فقط قرآن بگه قبول دارم! یه آیه هم در موردش نداریم!! 🔵گاهی اوقات برخی از مردم وقتی بحثی دینی می‌کنند و از متخصص امر دین طلب سند و مدرک می‌کنند می‌گویند برایم اثبات کن فلان مطلب را. من کاری به روایات ندارم. ✅در نقد این این طرز تفکر باید گفت:👇👇👇 1️⃣اولاً شیعه کتاب و سنت را هر دو به عنوان منبع دین دارد نه فقط قرآن. سنت یعنی روایات صادره از رسول‌الله(ص) و اهل‌البیت(ع) نیز به مانند قرآن جزء منبع دین است و حجت است. آن فرد دیگری بود که گفت 2️⃣ثانیاً خود قرآن دستور به رجوع به رسول‌الله(ص) و اهل‌البیت(ع) داده است. پس حتی اگر برای کسی فقط قرآن سند و مدرک باشد؛ طبق دستور خود همین قرآن باید به سنت نیز رجوع کند. 3️⃣ثالثاً آن افرادی که این انتظار را دارند که فقط از قرآن مطالب دینی برای‌شان اثبات شود؛ این انتظار هم دارند که تمامی مطالب به شکل کاملاً واضح و شفاف و صریح در قرآن آمده باشد به شکلی که هر بی‌سواد و باسوادی بتواند هر مطلبی می‌خواهد بی هیچ‌ زحمتی از قرآن استخراج کند. در صورتی که خود همین قرآن نیز خیلی مسائلی که بیان کرده است؛ به شکلی بیان نکرده که بی‌نیاز از هر گونه دقت و استدلال و استنباطی باشد و واضح و شفاف و صریح آمده باشد. در واقع برخی‌ها انتظارشان از قرآن کتاب است. در صورتی که اینگونه نیست. خیلی از مطالبی که فقط از خود همین قرآن قابل فهم و استخراج است نیز با استدلال و استنباط و بکارگیری دقت‌های لغوی و اصولی و ... امکان‌پذیر است که کار متخصص دین‌شناسی است نه هر فردی. 4️⃣رابعاً اگر قرار بود فقط قرآن باشد؛ پس اینهمه روایات ما به چه درد می‌خورد؟ آیا این روایات کشک است نعودبالله و هیچ کاربردی ندارد؟ یا مثلاً تنها کاربردش این است که بخوانیم و ثوابی ببریم؟ یا نه این روایات کاربرد دارد؟ 5⃣خامساً البته این نکته مطلب صحیحی است که تمامی روایات ما صحیح نیست و نمی‌توان آن را به عنوان روایتی که قطعاً از ائمه(ع) صادر شده است؛ پذیرفت. بلکه این کار متخصص امر است که با ابزارهایی مانند علم رجال و درایة حدیث معتبر و غیر معتبر را از هم تشخیص دهد. و سپس در هر موضوع و مطلب دینی تمامی آیات و روایات را کنار هم گذاشته و با هم ببیند و قواعد و ابزارهای تخصصی را بکار گیرد تا به حکم و نظر نهایی دین در آن زمینه برسد. @shohadaaaaa
💢زن کیست....؟! ✅اولین کسی که با عظیم فرعون دلیرانه به پا خواست...یک مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو آسیه) ✅اولین کسی که مکه و کعبه را آباد کرد مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو هاجر) ✅اولین کسی که از مبارکترین روی زمین زمزم نوشید مرد نبود بلکه یک زن بود...(هاجر خاتون) ✅اولین کسی که خونش برای اسلام ریخته شد و شهید شد یک مرد نبود بلکه یک زن بود....(بانو سمیه) اولین کسی که مالش را در راه اسلام داد یک مرد نبود بلکه زن بود....(بانو خدیجه) ✅اولین کسی در که خداوند از بالای هفت آسمان به حرفش گوش داد یک زن بود نه مرد...(سوره مجادله آیه 1) ✅اولین کسی که سعی صفا و مروه را انجام داد یک مرد نبود بلکه زن بود....(بانو هاجر) اولین زنی که با همه مخالفتها وارد معبد اورشلیم شد مریم بود ✅تنها کسی که به از شوهر و امامش میخ در به تنش فرو رفت و دم نزد و شفیع گنهکاران در روز قیامت است زهرا بود ✅ میلیونها باید حرکات آن زن را انجام دهند و گرنه حج آنها قبول نمی شود..... و اما کسی که یزید را به لرزه دراورد مرد نبود زینب بود @shohadaaaaa
💢 چه کسانی با بودند؟ با یک شروع میکنم، برای آن عده ای که در سوالات زیادی در مورد و دوره وجود دارد ولی این روزها حال و رمق جدی تاریخ را ندارند و غالبا با اطلاعات دروغ و تخیلی در فضای مجازی مواجه میشوند. اما نقل خاطره؛ "آیت الله مهدوی کنی، یکی از دوره پهلوی که سالها در زندان بودند، تعریف میکردند که در زندان بندها و سلولهای مختلف همه طیفهای شاه حضور داشتند از روحانی و مذهبی نماز تا چپی و مارکسیستی که وجود و اعتقاد به را نفی میکردند. ایشان میگفتند هربار در زندان و یا مراسمات مذهبی مثل آن هم مخفیانه برپا میکردیم از سمت گروههای دیگر مورد قرار میگرفتیم. در زندان بود که پایان هفته یک گروه باید زندان و ظرفها را میشست، هفته ای که نوبت مارکسیستها میشد ما درخواست میکردیم که اجازه بدهید ما زندان را کنیم، علت این بود که طبق احکام اسلام ما مارکسیستها را و نجس میدانستیم و حاضر نبودیم از ظرفی که آنها شسته اند استفاده کنیم" ✅از این خاطره میتوان به سادگی عبور کرد اما اصل ماجرا برداشت مهم از این وضعیت است، این خاطره یعنی مخالفین شاه در این حد با هم اختلاف و داشتند که حتی حاضر نبودند از یک غذا بخورند، اما چیزی که آنها را متحد کرده بود و با آن زندانِ شاه و شکنجه را تحمل میکردند این بود که خاندان و سلطنت پهلوی باید از بین برود. این اشتباه و شدت استبداد شاه بود که با مدل و دیکتاتوری خود کاری کرد سرسخت ترین که باهم اختلافات جدی داشتند علیه او متحد شوند از نیروهای مذهبی تا توده ای، جبهه ملی، نهضت آزادی و مجاهدین و چریکیها، از معلم تا کارگر، روحانی استاد دانشگاه، روشنفکر و بازاری! "در صورت امکان این مطالب را در فضای مجازی به ویژه و تلگرام منتشر نمایید" 👇 @shohadaaaaa
یازهرا: ✍️ 💠 در انتظار آغاز عملیات ۱۵ روز گذشت و خبری جز خمپاره‌های نبود که هرازگاهی اطراف شهر را می‌کوبیدند. خانه و باغ عمو نزدیک به خطوط درگیری شمال شهر بود و رگبار گلوله‌های داعش را به‌وضوح می‌شنیدیم. دیگر حیدر هم کمتر تماس می‌گرفت که درگیر آموزش‌های نظامی برای مبارزه بود و من تنها با رؤیای شکستن و دیدار دوباره‌اش دلخوش بودم. 💠 تا اولین افطار چند دقیقه بیشتر نمانده بود و وقتی خواستم چای دم کنم دیدم دیگر آب زیادی در دبه کنار آشپزخانه نمانده است. تأسیسات آب در سلیمان‌بیک بود و از روزی که داعش این منطقه را اشغال کرد، در لوله‌ها نفت و روغن ریخت تا آب را به روی مردم آمرلی ببندد. در این چند روز همه ذخیره آب خانه همین چند دبه بود و حالا به اندازه یک لیوان آب باقی مانده بود که دلم نیامد برای چای استفاده کنم. 💠 شرایط سخت محاصره و جیره‌بندی آب و غذا، شیر حلیه را کم کرده و برای سیر کردن یوسف مجبور بود شیرخشک درست کند. باید برای به نان و شیره توت قناعت می‌کردیم و آب را برای طفل خانه نگه می‌داشتم که کتری را سر جایش گذاشتم و ساکت از آشپزخانه بیرون آمدم. اما با این آب هم نهایتاً می‌توانستیم امشب گریه‌های یوسف را ساکت کنیم و از فردا که دیگر شیر حلیه خشک می‌شد، باید چه می‌کردیم؟ 💠 زن‌عمو هم از ذخیره آب خانه خبر داشت و از نگاه غمگینم حرف دلم را خواند که ساکت سر به زیر انداخت. عمو می‌خواند و زیرچشمی حواسش به ما بود که امشب برای چیدن سفره افطار معطل مانده‌ایم و دیدم اشک از چشمانش روی صفحه قرآن چکید. در گرمای ۴۵ درجه تابستان، زینب از ضعف روزه‌داری و تشنگی دراز کشیده بود و زهرا با سینی بادش می‌زد که چند روزی می‌شد با انفجار دکل‌های برق، از کولر و پنکه هم خبری نبود. شارژ موبایلم هم رو به اتمام بود و اگر خاموش می‌شد دیگر از حال حیدرم هم بی‌خبر می‌ماندم. 💠 یوسف از شدت گرما بی‌تاب شده و حلیه نمی‌توانست آرامَش کند که خودش هم به گریه افتاد. خوب می‌فهمیدم گریه حلیه فقط از بی‌قراری یوسف نیست؛ چهار روز بود عباس به خانه نیامده و در شمالی شهر در برابر داعشی‌ها می‌جنگید و احتمالاً دلشوره عباس طاقتش را تمام کرده بود. زن‌عمو اشاره کرد یوسف را به او بدهد تا آرمَش کند و هنوز حلیه از جا بلنده نشده، خانه طوری لرزید که حلیه سر جایش کوبیده شد. 💠 زن‌عمو نیم‌خیز شد و زهرا تا پشت پنجره دوید که فریاد عمو میخکوبش کرد :«نرو پشت پنجره! دارن با می‌زنن!» کلام عمو تمام نشده، مثل اینکه آسمان به زمین کوبیده شده باشد، همه جا سیاه شد و شیشه‌های در و پنجره در هم شکست. من همانجا در پاشنه در آشپزخانه زمین خوردم و عمو به سمت دخترها دوید که خرده‌های شیشه روی سر و صورت‌شان پاشیده بود. 💠 زن‌عمو سر جایش خشکش زده بود و حلیه را دیدم که روی یوسف خیمه زده تا آسیبی نبیند. زینب و زهرا از ترس به فرش چسبیده و عمو هر چه می‌کرد نمی‌توانست از پنجره دورشان کند. حلیه از ترس می‌لرزید، یوسف یک نفس جیغ می‌کشید و تا خواستم به کمک‌شان بروم غرّش بعدی، پرده گوشم را پاره کرد. خمپاره سوم درست در حیاط فرود آمد و از پنجره‌های بدون شیشه، طوفانی از خاک خانه را پُر کرد. 💠 در تاریکی لحظات نزدیک مغرب، چشمانم جز خاک و خاکستر چیزی نمی‌دید و تنها گریه‌های وحشتزده یوسف را می‌شنیدم. هر دو دستم را کف زمین عصا کردم و به سختی از جا بلند شدم، به چشمانم دست می‌کشیدم اما حتی با نشستن گرد و خاک در تاریکی اتاقی که چراغی روشن نبود، چیزی نمی‌دیدم که نجوای نگران عمو را شنیدم :«حالتون خوبه؟» 💠 به گمانم چشمان او هم چیزی نمی‌دید و با دلواپسی دنبال ما می‌گشت. روی کابینت دست کشیدم تا گوشی را پیدا کردم و همین که نور انداختم، دیدم زینب و زهرا همانجا پای پنجره در آغوش هم پنهان شده و هنوز از ترس می‌لرزند. پیش از آنکه نور را سمت زن‌عمو بگیرم، با لحنی لرزان زمزمه کرد :«من خوبم، ببین حلیه چطوره!» 💠 ضجه‌های یوسف و سکوت محض حلیه در این تاریکی همه را جان به لب کرده بود؛ می‌ترسیدم عباس از دست‌مان رفته باشد که حتی جرأت نمی‌کردم نور را سمتش بگیرم. عمو پشت سر هم صدایش می‌کرد و من در شعاع نور دنبالش می‌گشتم که خمپاره بعدی در کوچه منفجر شد. وحشت بی‌خبری از حال حلیه با این انفجار، در و دیوار دلم را در هم کوبید و شیشه جیغم در گلو شکست... ✍️نویسنده: @shohadaaaaa
یازهرا: ✍️ 💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود. دیگر گریه‌های یوسف هم بی‌رمق شده و به‌نظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمت‌شان دویدم. 💠 زن‌عمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه می‌رفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زن‌عمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید. چشمان حلیه بسته و نفس‌های یوسف به شماره افتاده بود و من نمی‌دانستم چه کنم. زن‌عمو میان گریه (سلام‌الله‌علیها) را صدا می‌زد و با بی‌قراری یوسف را تکان می‌داد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بی‌هوش بود که نفس من برنمی‌گشت. 💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب می‌ترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانه‌های حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش می‌کردم تا چشمانش را باز کند. صدای عمو می‌لرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری می‌داد :«نترس! یه مشت بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو شد و ناله زن‌عمو را به بلند کرد. 💠 در میان سرسام مسلسل‌ها و طوفان توپخانه‌ای که بی‌امان شهر را می‌کوبید، آوای مغرب در آسمان پیچید و اولین روزه‌مان را با خاک و خمپاره افطار کردیم. نمی‌دانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت. 💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بی‌تاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران می‌بارد و زیر لب به فدای یوسف می‌رود. عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج دور باشیم، اما آتش‌بازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپاره‌ها اضافه شد و تن‌مان را بیشتر می‌لرزاند. 💠 در این دو هفته هرازگاهی صدای انفجاری را می‌شنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بی‌وقفه تمام شهر را می‌کوبیدند. بعد از یک روز آن‌هم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم. 💠 همین امروز زن‌عمو با آخرین ذخیره‌های آرد، نان پخته و افطار و سحری‌مان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی می‌کرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود. زن‌عمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمی‌دانستم آبی برای دارد یا امشب هم با لب خشک سپری می‌کند. 💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت بر سر شهر می‌پاشید، در خاکریزها چه‌خبر بود و می‌ترسیدم امشب با گلویش روزه را افطار کند! از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس می‌کردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد. 💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت هم‌صحبتی‌ام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت. حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زن‌ها هر یک گوشه‌ای کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کردیم. 💠 در تاریکی خانه‌ای که از خاک پر شده بود، تعداد راکت‌ها و خمپاره‌هایی که شهر را می‌لرزاند از دست‌مان رفته و نمی‌دانستیم بعدی در کوچه است یا روی سر ما! عمو با صدای بلند سوره‌های کوتاه را می‌خواند، زن‌عمو با هر انفجار (روحی‌فداه) را صدا می‌زد و به‌جای نغمه مناجات ، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک کردیم. 💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پرده‌های زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خرده‌های شیشه پوشیده شده بود. چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستون‌های دود از شهر بالا می‌رفت. 💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرم‌تر می‌شد و تنور داغ‌تر و ما نه وسیله‌ای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش. آتش داعشی‌ها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! می‌دانستم سدّ شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمی‌دانستم داغ عباس و ندیدن حیدر سخت‌تر است یا مصیبت ... ✍️نویسنده: @shohadaaaaa
اطلاعات عمومی درباره 🍃🍂🍁 ﷽ 🍁‌🍂🍃 ✅قران دارای ۱۱۴ سوره است ✅قران دارای ۳۰ جزء است ✅قران دارای ۱۲۰ حزب است ✅قران دارای ۶,۲۳۶ ایه است ✅قران دارای ۷۷,۷۰۱ کلمه است ✅قران دارای ۳۲۳,۶۷۱ حرف است ✅قران دارای ۹۳,۲۴۳ فتحه است ✅قران دارای ۳۹,۵۸۶ کسره است ✅قران دارای ۴,۸۰۸ ضمه است ✅قران دارای ۱۹,۲۵۳ تشدید است ✅قران دارای ۳,۲۷۲ همزه است ✅قران دارای ۱,۷۷۱ مد است ✅قران دارای ۱,۰۱۵,۰۳۰ نقطه است ✅قران دارای ۵,۰۹۸ وقف است ✅بهترین نوشیدنی که در قرآن ذکر شده ( شیر ) میباشد ✅بهترین خوردنی که در قرآن ذکر شده ( عسل ) میباشد ✅بزرگترین عدد در سوره صافات آیه ۱۴۷ آمده که صد هزار میباشد. ✅کمترین حرفی که در قرآن بکار رفته حرف ( ظاء) میباشد ✅بزرگترین سوره قرآن دارای ۲۵۵۰۰ حرف میباشد ✅تعداد کلمات سوره تکویر برابر با تعداد سوره های قران است ✅سوره اخلاص به نسب نامه خداوند معروف است ✅سوره حمد دوبار بر پیامبر نازل شده یکبار در مکه و یکبار در مدینه ✅در سوره نساء به قوانین ازدواج اشاره شده است ✅در آیه ۶ سوره مائده مراحل وضو بیان شده است ✅حضرت سلیمان نخستین شخصی بود که بسم الله الرحمن الرحیم نوشت. ✅حضرت موسی (ع) داماد حضرت شعیب (ع) بود ✅حضرت ادریس (ع) اولین شخصی بود که لباس دوخت و خط نوشت ✅پرنده ای که در دربار حضرت سلیمان (ع) خدمت می کرد (هدهد) نام داشت ✅به حیوانی که از طرف خدا وحی شد زنبور عسل بود (آیه ۶۸ سوره نحل) ✅قران در ۲۳ سال بر پیامبر نازل شد 🌱