eitaa logo
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
973 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
6.8هزار ویدیو
17 فایل
ابرگروه( براهین )پاسخگویی به شبهات‌مذهبی وسیاسی روز در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/925368339Ca1732dd521 کانال《 براهین 》👈 @barahin کانال همراه باشهدا تا آسمان @shohadabarahin_amar آیدی مدیران @Sotoudeh2 @Janemanoseyedali
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️▪️🥀سردار رشید اسلام، سرتیپ پاسدار عباس نیلفروشان در حمله اسرائیل به بیروت در کنار شهید سیدحسن‌ نصرالله به شهادت رسید... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
bIS1dINwbYKaej62dH22d3mkdz6kc31wWYBuV30vAz0TAYqiKUJxUnGzbX2icnlmNkBmO1NmNkCMbHGjZYJmNkCEbHVmNkCUZX6obX6mKUJxLEFzPDlvcYBa=====.ts.mp3
19.59M
🏴إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ⚫️خبر چه سنگینه، خبر پر از پرازدرده 🏴🏴🏴🏴 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
سید تو سخنرانی آخرش گفته بود به مناسبت 7 اکتبر سخنرانی خواهد کرد سید تو که بد قول نبودی😭😭 بیا و به قولت عمل کن 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀🥀عکسی که سرانجام‌کامل شد😔 همه شهید شدند. مجاهدان فی سبیل الله 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀 هم‌اکنون؛ خیابان های ضاحیه جنوبی بيروت... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀فلسطین هرگز تنها نمی ماند ،این وعده مجاهدان راه خداست بکشید ما را؛ باز دست از قدس برنمی‌داریم.... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نعم الرفیق ثم طریق. ‌ چه رازیست حاج قاسم که هر کس با تو رفاقت کرد عکسی به یادگار گرفت به شما ملحق شد .... عندربهم یرزقون اند ... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🏴 سید هاشم صفی‌الدین پسرعموی مادر سید حسن نصرالله است. برادرش عبدالله صفی‌الدین به عنوان نماینده حزب‌الله در ایران در تهران زندگی می‌کند. ▪️پسر او، رضا صفی‌الدین همسر زینب سلیمانی و داماد شهید قاسم سلیمانی است. او از زمان تأسیس گروه حزب‌الله لبنان در سال ۱۹۸۲ عضو این گروه است. هاشم صفی‌الدین در ایران آموزش دیده و از سال ۱۹۹۲، ریاست شورای اجرایی این گروه را به دست گرفته‌است. هاشم صفی‌الدین یکی از هفت عضو شورای مشورتی تصمیم‌گیرنده حزب‌الله لبنان است و در شورای اجرایی نیز بخش‌های مهمی از فعالیت‌های این گروه را اداره می‌کند. گفته می‌شود حزب‌الله او را به عنوان جانشین انتخاب کرده‌ است. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🥀گزیده ای از ابتدای فعالیت سیدحسن نصرالله تا شهادت شهید نصرالله مقاومت لبنان را به کجا رساند؟ 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🌷شهادت سید مقاومت امروز که آسمان به‌یک‌باره گریست گفتم با خود که گریه‌اش عادی نیست آمد خبر شهادت نصرالله او رفت و مقاومت کماکان باقی است ✍️، ۱۴۰۳/۰۷/۰۷
قبله نما - حاج مهدی رسولی.mp3
8.62M
▪️🥀زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی.... مدد زغیر تو‌ ننگ است مددی ... 🎤 مهدی رسولی @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️🌴نماز را اول وقت بخوانیم مثل همه مردان خاص خدا .. در این لحظات ملکوتی اذان و مناجات برای آرامش دل رهبرمون و سلامتی و ظهور مولای غریبمون و پیروزی جبهه حق بر جبهه کفر و نفاق دعا کنیم . ▪️سید حسنی رفت اما سید حسینی باقیست ▪️تا که پرچم دار سید علیست مقاومت هم‌چنان باقیست . اللهم احفظ قائدناالامام الخامنه ای
🥀🥀هفتم مهرماه سالروز شهادت سرداران اسلام فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان آرا  وروزبزرگداشت فرماندهان دفاع مقدس را گرامی میداریم. 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
آه از آن رفتگان بی برگشت...💔 شهدای طریق القدس ... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️یاورم از دست رفت سنگرم از دست رفت جواهرم از دست رفت ....😔 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
💥 #سپر_سرخ💥 قسمت9⃣1⃣ ▫️کلامم به آخر نرسیده دیدم تمام وجودش در هم شکست؛چند لحظه فقط نگاهم کرد و
💥 💥 قسمت 0⃣2⃣ ▫️هوا گرم بود، تا چشم کار می‌کرد آب و گِل بود و تمام تشویش عالم انگار در دل من بود که نمی‌دانستم خاطرۀ این دختر تنها در آن شب وحشتناک، در خاطرش مانده است؟ ▪️دوباره به چادر برگشتم؛ نورالهدی به کودک سِرم زده و هنوز ذهنش درگیر حال من بود که تا وارد شدم، با دلپواسی پاپیچم شد:«حالت خوب نیس؟» ▫️شاید فشارم افتاده بود که دیگر نتوانستم سر پا بمانم و گوشۀ چادر روی صندلی نشستم. ▪️دلم می‌خواست به نورالهدی بگویم اما در طول این سال‌ها ردّ زخم زبان‌های عامر از دلم نرفته و هنوز می‌ترسیدم حرفی بزنم که با نفس‌هایی بریده بهانه چیدم:«چشمام سیاهی میره!» و نه تنها چشمانم که دنیا دور سرم می‌چرخید و آوار خاطره خانه‌خرابم کرده بود. ▫️نورالهدی دنبال دارویی برای بهتر کردن حالم بود و من نمی‌دانستم باید چه کنم که سه سال حسرت دیدارش به دلم مانده و حالا در آستانۀ آنچه رؤیایم بود، پشیمان شده بودم! ▪️سال‌ها پیش، یک شب آن هم برای یکی دو ساعت همراهش بودم و نمی‌فهمیدم چرا باید برای یک لحظه دیدنش، اینهمه دست و پای دلم را گم کنم؟ ▫️تنها چیزی که از او در خاطرم مانده بود لحن گرم و نگاه گیرا و حرارت حضورش بود که در آن شب وحشتناک آرامم می‌کرد و یعنی همین‌ها برای عاشق شدنم کافی بود؟ ▪️در این سال‌ها خیال می‌کردم به خاطر فداکاری‌اش فقط مدیون او هستم و حالا از ضربان قلبی که به شماره افتاده و نفسی که بند آمده بود، می‌فهمیدم بیمارش شده‌ام. ▫️از حال خودم حیران شده و چند لحظه مانده به آمدنش، می‌خواستم به داد دلم برسم که اینهمه احساس نسبت به یک مرد غریبۀ ایرانی، عاقلانه نبود. ▪️از شبی که از هم جدا شده بودیم، آرزو می‌کردم یکبار دیگر او را ببینم و حالا می‌دیدم هر بار دیدنش، عاشق‌ترم می‌کند که نیت کردم از همه چیز حتی از فکرش فرار کنم. ▫️بی‌توجه به نسخه‌ای که نورالهدی بی‌خبر از حال خرابم برای درمان سرگیجه‌ام می‌پیچید، از جا بلند شدم و همانطور که به سمت درِ چادر می‌رفتم، چند کلمۀ درهم گفتم: «یه آقایی میاد بچه رو ببره پیش مادرش.» ▪️با عجله چادر را کنار زدم تا پیش از آنکه برگردد از اینجا رفته باشم که گوشه چادر محکم به کسی خورد و من از آنچه دیدم، خشکم زد. ▫️مقابلم ایستاده بود، با همان صورت خیس از عرق و لباس غرق آب و گِل! چادر به صورتش برخورد کرده و شاید از نگاه خیره‌ام خجالت کشید که چشمانش به زیر افتاد و با لحنی محکم حرف زد: «اومدم بچه رو ببرم.» ▪️نورالهدی نمی‌دانست چه کسی پشت این چادر ایستاده و تنها حرفش را شنیده بود که صدا رساند: «الان بچه رو میارم!» ▫️از همان چشمان سربه‌زیرش، نجابت می‌چکید و من عهد کرده بودم از حضورش بگریزم که دلم جا ماند و جسمم از چادر فرار کرد. ▪️طوری شتابزده از چادر بیرون رفتم که به‌سرعت خودش را کنار کشید تا برخوردی بین شانه‌هایمان نباشد و در همان لحظات آخر دیدم از اینهمه دستپاچگی‌ام حیرت کرده است. ▫️با قدم‌هایی که از پریشانی به هم می‌پیچید از چادر فاصله می‌گرفتم و به خدا التماس می‌کردم کمکم کند که نمی‌خواستم اسیر کسی باشم که حتی لحظه‌ای فکرش پیش من نیست. ▪️در فاصله‌ای دور از چادر، پشت ماشینی پناه گرفته و دلم دست خودم نبود که بی‌اراده نگاهم تا چادر می‌دوید و دیدم کودک را در آغوشش گرفته و به سمت محل اسکان خانواده‌ها می‌رود. ▫️صبر کردم تا از عرصۀ چشمانم بیرون رفت و دیگر او را نمی‌دیدم که از پناهگاهم بیرون آمدم و با قدم‌های بی‌رمقم به سمت چادر برگشتم. ▪️نورالهدی در حیرت رفتار من، بیرون چادر منتظرم ایستاده بود و تا نزدیکش رسیدم، با نگرانی بازخواستم کرد: «یدفعه کجا رفتی؟» ▫️خودم نمی‌دیدم اما انگار رنگ صورتم پریده بود که دستم را گرفت و دقیقاً به هدف زد: «از چیزی ترسیدی؟» ▪️طوری با محبت پرسید که نشد در برابر حجم حرف مانده در سینه‌ام مقاومت کنم و یک جمله بی‌هوا از دلم پرید: «خودش بود!» ▫️نفهمید چه می‌گویم و پیش از آنکه بپرسد، معصومانه اعتراف کردم: «این آقایی که الان اومد.» ▪️لحظاتی نگاهم کرد و انگار منظورم را فهمیده بود که ناباورانه پرسید: «مهدی؟» و همین واژه، ویرانم کرده بود که آیینه چشمانم در هم شکست و خرده شیشه‌های عشق روی لحنم نشست: «کمکم کن نورالهدی! قسمت میدم کمکم کن فراموشش کنم!» ▫️از درماندگی‌ام دلش به درد آمده بود؛دستم را گرفت تا وارد چادر شدم، کمکم کرد روی صندلی بنشینم و خودش مقابل پایم روی زمین نشست: «دوسش داری؟» ▪️سرم را میان دستانم گرفتم و برای گفتن هر کلمه جان می‌کَندم: «نمی‌دونم.. فکر میکردم فقط چون کمکم کرده...اما حالا که دوباره دیدمش..» ▫️همانطور که مقابلم نشسته بود،هر دو دستم را گرفت و پاسخ دلشوره‌ام را به شیرینی داد: «می‌خوای به ابوزینب بگم پیداش کنه؟»... 📖 ادامه دارد... نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد
🍁شهادت سرنوشت همه مقلدان خمینی است . 🥀 او هم بعد از سالها مجاهدت خالصانه به جمع همرزمان شهیدش پیوست و داغ فراقی سخت را بر دلهای ما گذاشت 😔 🌷سید مقاوم ما کاریزمای بی‌نظیری داشت . اقتدار در کلام ،نافذ در چهره و زبان بدن ،در سیاستها‌ و کیاست در طراحی نقشه ها و عملیاتها ،در انسجام و وحدت بخشیدن به گروه‌های مقاومت در منطقه ،در ایجاد انگیزه مبارزه با دسیسه های جبهه کفر و الحاد و یک آینه تمام معنای رهبری دلسوز و همیشه در میدان . اسرائیل باید بداند، مکتب ما قائل به فرد نیست. اگر رهبران مقاومت را شهید و مردم بی‌گناه را قتل عام کنید، این فرهنگ و مکتبی که مقلدانش به تاسی از اباعبدالله پادر مسیر آن میگذارند رویشی وصف ناپذیر در همه دوران خواهد داشت عمرتان رو به پایان است و قطعاً نابود خواهید شد. سربازان مهدی پرچم را دست به دست می‌کنند تا به دست صاحب اصلی آن برسد انشاء الله . امید که تداوم بخش راه این مردان مخلص خدا و تبیین گر درست افکار و روحیه مقاومت آنان باشیم . 🏴🌷عاقبتتون‌ختم به شهادت🌷🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام مهدی جانم💔 سربلندیم! اگر تکیه‌ به‌ دنیا نکنیم... آنچه‌‌داریم،‌زِ‌ بیگانه‌ تمنا نکنیم... غرقِ‌ زخمیم،‌ولی‌ قامتمان‌ خم‌ نشده... سایه‌ی‌ چادرِ‌ او،از سرمان‌ کم‌ نشده... بنویسید: امیدِ دلِ‌ زهرا(س)، مهدیست... چاره‌ی‌ کارِ‌ همه‌ مردمِ‌ دنیا، مهدیست...