eitaa logo
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
10.2هزار ویدیو
26 فایل
ابرگروه( براهین )پاسخگویی به شبهات‌مذهبی وسیاسی روز در ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/925368339Ca1732dd521 کانال《 براهین 》👈 @barahin کانال همراه باشهدا تا آسمان @shohadabarahin_amar آیدی مدیران @Sotoudeh2 @Janemanoseyedali
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 همسر گرانقدر شهید مدافع حرم حسین بواس ( چالوس) : یک شب بدون اینکه شهید کوچک زاده را بشناسد، خوابش را دید، از فردا عضو کانال شهید و از این طریق ارادت خاصّی به او پیدا کرد. در عالم خواب شهید کوچک زاده به همسرم گفته بود به زودی به شهادت می‌رسی، روزی که با شهادت یکی از بزرگان ایران، مصادف است.عاشق صیاد شیرازی بود و دقیقا در روز شهادتش حسین هم شهید شد. 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🌷همراه باشهدا تا آسمان🌷
خاطرات شهید سید #مجتبی_علمدار قسمت دهم‌ #شهادت 🌷🌷شب یازده نیمه شعبان بود. جشن میلاد حضرت علی اکبر(
خاطرات شهید قسمت یازدهم 🌷یکی از رفقایم که از ساری برگشته بود. بهم گفت: «جلوی بیمارستان خیلی شلوغ بود. جانبازی به نام علمدار حالش بد شده بود و آورده بودنش بیمارستان.» تا گفت علمدار نفس تو سینه ام حبس شد. به خودم گفتم: «نه، سید که حالش خوبه. اما مصطفی، پسرعموی سید مجتبی جانباز قطع نخاع بود. حتما اون رو بردن بیمارستان.» همان موقع زنگ زدم محل کار سید، بهم گفتند سید مجتبی بیمارستان هست. با خودم گفتم حتما رفته دنبال کارهای سید مصطفی. روز بعد هم زنگ زدم اما کسی گوشی را برنداشت. 🌷شب آماده خواب شدم. خواب دیدم: «که در یک بیابان هستم. از دور گنبد امامزاده ابراهیم شهرستان بابلسر نمایان بود. وقتی به جلوی امامزاده رسیدم. با تعجب دیدم تعداد زیادی رزمنده را با لباس خاکی دیدم. هر رزمنده چفیه ای به گردن و پرچمی در دست داشت. آن رزمندگان از شهدای شهر بابلسر بودند. در میان آنها پدرم را دیدم که در سال 62 شهید شده بود. یک گل زیبا در دست پدرم بود. 🌷بعد از احوالپرسی به پدرم گفتم: «پدر منتظر کسی هستید.» گفت: «منتظر رفیقت سید مجتبی علمدار هستیم.» با ترس و ناراحتی گفتم: «یعنی چی؟ یعنی مجتبی هم پرید!» گفت: «بله، چند ساعتی هست که اومده این طرف. ما آمدیم اینجا برای استقبال سید. البته قبل از ما حضرات معصومین و حضرت زهرا(س) به استقبال او رفتند. الان هم اولیا خدا و بزرگان دین در کنار او هستند.» این جمله پدرم که تمام شد از خواب بیدار شدم. به منزل یکی از دوستان تماس گرفتم. گفتم چه خبر از سید. گفت سید موقع غروب پرید. کتاب علمدار، صفحه 193 الی 195 🥀 @shohadabarahin_amar