سلام دوستان
شب و روزتون امام زمانی😌🖐🏻
اومدم خدمتتون عرض کنم که امشب انشاءالله پارت هفدهم و هجدهم رمان #خاک_های_نرم_کوشک😍رو براتون میزاریم این کتاب حکایت زندگی #شهید_عبدالحسین_برونسی هست پیشنهاد میکنم همراهمون باشید😃
هرشب دوپارت(امشب پارت هفدهم و هجدهم) ساعت۲۳🕘
یادتون نره☕️
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید
آدرس پیچ :
https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8
#هیئت_تعطیلی_ندارد
#من_ماسک_میزنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان_دوست_دارم
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#هیئت_فرهنگی_مذهبی_شهداء
┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓
🆔@shohadaculturalboard
┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
#هیئت فرهنگی مذهبی شهدا(۳)
#_پارت_شانزدهم #خاک_های_نرم_کوشک✨ • می دانستم کاسه اي زیر نیم کاسه است. دوست داشتم از کارش سر در بی
#_پارت_هفدهم
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
سرمازده🥶
حجت الاسلام محمد رضا رضایی🖊___
پنجاه متر زمین داشتم تو کوي طلاب. سندش مشاع بود، ولی نمی گذاشتند بسازم. علناً می گفتند: « باید حق
حساب بدي تا کارت راه بیفته.»
تو دلم می گفتم: «هفتاد سال سیاه این کارو نمی کنم.»
حتما باید خانه را می ساختم و آنها هم نمی گذاشتند. سردي هوا و چله زمستان هم مشکلم را بیشتر می کرد.
بالاخره یک روز تصمیم گرفتم شبانه دور زمین را دیوار بکشم. رفتم پیش آقاي برونسی و جریان را بهش گفتم.
گفت: « یک بناي دیگه هم می گم بیاد، خودتم کمک می کنی ان شاءالله یک شبه کلکش رو می کنیم.»
فکر نمی کردم به این زودي قبول کند، آن هم تو هواي سرد زمستان. گفت:« فقط مصالح رو سریع باید جور کنیم.»
شب نشده بود، مصالح را ردیف کردیم. بعد از نماز مغرب و عشاء با یکی دیگر آمد . سه تایی دست به کار شدیم.
بهتر و محکم تر از همه او کار می کرد. خستگی انگار سرش نمی شد.🤥
به طرز کارش آشنا بودم. می دانستم براي معاش زن و بچه اش مثل مجاهد در راه خدا عرق می ریزد و زحمت می
کشد. تو گرمترین روزهاي تابستان هم بنایی اش تعطیل نمی شد.
شب از نیمه گذشته بود. من همینطور به اصطلاح «ملات» درست می کردم و می بردم. بخار سفید نفسهام تند و
تند از دهانم می آمد بیرون. انگشتهاي دست و پام انگار مال خودم نبود.گوشها و نوك بینی هم بدجوري یخ زده بود.
یک بار گرم کار، چشمم افتاد به آن بناي دیگر. به نظر آمد دارد تلو تلو می خورد. یکهو مثل کنده ي خشک درختی
که از زمین کنده شود، افتاد زمین! دویدم طرفش. عبدالحسین دست از کار کشید. آمد بالاسرش.
«چیزي نیست، یه کم سرما زده شده.»
شروع کرد به ماساژ بدنش، من هم کمکش.
چند دقیقه بعد به حال آمد. کم کم نشست روي زمین. وقتی به خودش آمد، بلند شد. ناراحت و عصبی گفت:« من
که دیگه نمی کشم. خداحافظ!»
رفت؛ پشت سرش را هم نگاه نکرد. نگاه نگرانم را دوختم به صورت عبدالحسین. اگر او هم کار را نیمه تمام ول می
کرد، من حسابی تو درد سر می افتادم. لبخندي زد. دست گذاشت روي شانه ام.
«ناراحت نباش، به امید خدا خودم کار اونم می کنم.»...
هر خانه اي که می ساخت، انگار براي خودش می ساخت. یعنی اصلاً این براش یک عقیده بود،عقیده اي که با همه وجود بهش عمل می کرد.کارش کار بود، خانه اي هم که می ساخت، واقعاً خانه بود. کمتر کارگري باهاش دوام می
آورد.همیشه می گفت:«نانی که می خورم باید حلال باشه!»
می گفت: «روز قیامت، من باید از صاحبکار طلبکار باشم نه او از من.»
براي همین هم زودتر از همه می آمد سر کار، دیرتر از همه می رفت؛ حسابی هم از کارگرها کار می کشید.
آن شب تا نزدیک سحر بکوب کار کرد. چقدر هم قشنگ کار می کرد.دیگر رمقی نداشتم. عبدالحسین ولی مثل
کسی که سرحال باشد، داشت می خندید. از خنده اش، خنده ام گرفت. حالا دیگر خیالم راحت شده بود.
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید
آدرس پیچ :
https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8
#هیئت_تعطیلی_ندارد
#من_ماسک_میزنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان_دوست_دارم
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#هیئت_فرهنگی_مذهبی_شهداء
┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓
🆔@shohadaculturalboard
┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
#هیئت فرهنگی مذهبی شهدا(۳)
#_پارت_هفدهم #خاک_های_نرم_کوشک✨ • سرمازده🥶 حجت الاسلام محمد رضا رضایی🖊___ پنجاه متر زمین داشتم تو
#_پارت_هجدهم
#خاک_های_نرم_کوشک✨
•
آب دهان هد هد👀
سید کاظم حسینی🖊______
سه، چهار سالی مانده بود به انقلاب. آن وقتها یک مغازه داشتم. عبدالحسین از طریق رفت و آمد به همان جا، مرا با
انقلاب و انقلابی ها آشنا کرده بود، تو خیلی از کارها و برنامه ها دست ما را می گرفت و به قول معروف، ما هم به
فیضی می رسیدیم.
یک بار آمد گفت:«امروز می خوام درست و حسابی ازت کار بکشم، سید.»
فکر کردم شبیه همان کارهاي قبل است.با خنده گفتم:« ما که تا حالا پا بودیم، امروزش هم پا هستیم.»
لبخندي زد و گفت:«مشکل بتونی امروز بند بیاري »
مطمئن گفتم:« امتحانش مجانیه😎.»
دست گذاشت رو بدنه ئ ترازو. نیم تنه اش را کمی جلو کشید.گفت:«پس یکدست لباس کهنه بردار که راه
بیفتیم.»
«لباس کهنه براي چی؟»
«اگر پا هستی، دیگه چون و چرا نباید بکنی.»
کار خودش بنایی بود.حدس زدم مرا هم می خواد ببرد بنایی. به هر حال زیاد اهمیت ندادم. یکدست لباس کهنه
ردیف کردم. در مغازه را بستم و همراهش راه افتادم.
حدسم درست بود؛ کار بنایی تو خانه یکی از علماي معروف، از همانهایی که با رژیم درگیر بودند و رژیم هم
راحتشان نمی گذاشت. آستینهارا زدم بالا و پا به پاش مشغول شدم.
به قول خودش زیاد بند نیاوردم.همان اول کار بریدم. ولی به هر جان کندنی که بود، دو ، سه ساعتی کشیدم. بعدش
یکدفعه سرجام نشستم.
خسته و بی حال گفتم:« من که دیگه نمی تونم.»
خوب می دانست که من اهل بنایی و این طور کارهاي سنگین نبوده ام. شاید رو همین حساب زیاد سخت نگرفت.
حتی وقتی لباسها را عوض کردم و می خواستم بزنم بیرون، با خنده وبا خوشرویی بدرقه ام کرد.
فردا دوباره آمد سراغم و دوباره گفت: «لباس کارت رو بردار که بریم.»
یک آن ماندم چه بگویم😑ولی بعد به شوخی و جدي گفتم:«دستم به دامنت! راستش من بنیه ي این جور کارها را
ندارم.»😬
خندید، گفت: «بیا بریم، امروز زیاد بهت کارسخت نمی دم😂.»
یک ذره هم دوست نداشتم حرفش را رد کنم، ولی از عهده ي کار هم بر نمی آمدم.دنبال جفت و جور کردن بهانه
اي، شروع کردم به خاراندن سرم. گفت: « مُس مُس کردن و سر خاروندن فایده اي نداره، برو لباس بردار که بریم.»
جدي و محکم حرف می زد.من هم تصمیم گرفتم حرف دلم را رك وراست بگویم. گفتم:«آقاي برونسی، من اگر بیام کار کنم، این طوري،هم براي خودم زیاد فایده و اجري نداره، هم اینکه دست و پاي تو رو هم تنگ می کنم.»
خنده از لبش رفت.اخمهاش را کشید بهم😠 و برام مثال آن هد هد را زد که آب دهانش را ریخت رو آتش نمرود،
همان آتش که با کوهی از هیزم، براي حضرت ابراهیم (علیه السلام) درست کرده بودند. خیلی قشنگ ومنطقی، این
موضوع را به انقلاب ربط داد و گفت: « تو هم هرچی که بتونی به این علما و روحانیون مبارز خدمت کنی، جا داره.»
ساکت شد.من سراپا گوش شده بودم و داشتم مثل همیشه از حرفهاش لذت می بردم.باز پی حرف را گرفت.
«در واقع علما الآن دارن به اسلام و به زنده کردن اسلام خدمت می کنن، و خدمت و کار ما براي اونها، خدمت و
کار براي رضاي خدا و براي اسلام هست.
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید
آدرس پیچ :
https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8
#هیئت_تعطیلی_ندارد
#من_ماسک_میزنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان_دوست_دارم
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#هیئت_فرهنگی_مذهبی_شهداء
┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓
🆔@shohadaculturalboard
┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۱۳ فروردین ۱۴۰۰
میلادی: Friday - 02 April 2021
قمری: الجمعة، 19 شعبان 1442
💠 اذکار روز:
- اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹غزوه بنی مصطلق، 5_6ه-ق
📆 روزشمار:
▪️12 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان
▪️21 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام
▪️26 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
▪️29 روز تا اولین شب قدر
▪️30 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام
#تقویم_روز
#جمعه
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید
آدرس پیچ :
https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8
#هیئت_تعطیلی_ندارد
#من_ماسک_میزنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان_دوست_دارم
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#هیئت_فرهنگی_مذهبی_شهداء
┏━⊰✾✿✾⊱━═━═━═━═━═━┓
🌹@shohadaculturalboard🌷
┗━═━═━═━⊰✾✿✾⊱━━━━━┛
🌿شهید آسید مرتضی آوینی میفرمایند:
🍃اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد هر کجا که باشی و در هر زمان تو را با شهادت برمیگزیند...🖇
#مرتضی_آوینی 🌷
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید
آدرس پیچ :
https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8
#هیئت_تعطیلی_ندارد
#من_ماسک_میزنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان_دوست_دارم
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#هیئت_فرهنگی_مذهبی_شهداء
┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓
🆔@shohadaculturalboard
┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
○•🌱
#یاامیرالمومنین_ع❤️🍃
سبزه ام را مےسپارم دسٺ آقاے نجف
طالِعم دسٺِ علے باشد برایم بهترسٺ
اِعتقاد هر ڪسے باشد برایش محترم
سیزده را دوسٺ دارم زادروزِ حیدرسٺ
#یا_اسدالله_الغالب🌺
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید
آدرس پیچ :
https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8
#هیئت_تعطیلی_ندارد
#من_ماسک_میزنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان_دوست_دارم
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#هیئت_فرهنگی_مذهبی_شهداء
┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓
🆔@shohadaculturalboard
┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
سلام دوستان
شب و روزتون امام زمانی😌🖐🏻
اومدم خدمتتون عرض کنم که امروز انشاءالله چهار پارت از رمان #خاک_های_نرم_کوشک😍رو براتون میزاریم این کتاب حکایت زندگی #شهید_عبدالحسین_برونسی هست پیشنهاد میکنم همراهمون باشید😃
امروز چهار پارت( پارت نوزدهم و بیستم و بیست و یکم و بیست و دوم)
پارت نوزدهم و بیستم ساعت ۱۵🕘
پارت بیست و یکم و بیست و دوم ساعت ۲۱🕘
یادتون نره☕️
•┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈•
مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید
آدرس پیچ :
https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8
#هیئت_تعطیلی_ندارد
#من_ماسک_میزنم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان_دوست_دارم
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#هیئت_فرهنگی_مذهبی_شهداء
┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓
🆔@shohadaculturalboard
┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛