eitaa logo
#هیئت فرهنگی مذهبی شهدا(۳)
121 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
415 ویدیو
66 فایل
زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا کمتر از شهادت نیست... جلسه هفتگی هیئت شبهای دوشنبه... مُبَلغ جلسه ی اهل بیت باشیم... ارسال سوال های خود👇انتقادات و پیشنهادات @Khadem10
مشاهده در ایتا
دانلود
#هیئت فرهنگی مذهبی شهدا(۳)
#_پارت_بیستم #خاک_های_نرم_کوشک✨ • «زیاد سخت نگیر، حالا براي موقت اشکالی نداره.» تو همان زیرزمین تا
✨ • یکی، دو روز گذشت و ازش خبري نشد. بیشتر از این نمی شد معطل بمانم. دست به کار شدم. رساله ئ حضرت امام را بردم خانه برادرش.او یکی از موزائیکهاي تو حیاط را در آورد. زیرش را خالی کرد. رساله را گذاشت آنجا و روش را پوشاند ومثل اولش کرد. برگشتم خانه. مانده بودم نوارها و کتابها را چکار کنم. یاد یکی از همسایه ها افتادم. پسرش پیش عبدالحسین شاگردي می کرد. با خودم گفتم : « توکل بر خدا می برمشون همون جا، ان شاءالله که قبول می کنه.» به خلاف انتظارم با روي باز استقبال کردند. هر چه بود، گرفتند و گفتند: « ما اینا رو قایم می کنیم، خاطرت جمع باشه.» هفت، هشت روزي گذشت.باز هم خبري نشد.تو این مدت، تک وتوکی از آن به اصطلاح شاه دوستها ،حسابی اذیتمان می کردند وزجر می دادند.بعضی وقتها می آمدند و باخاطر جمعی می گفتند: «اعدامش کردن، جنازه اش رو هم دیگه نمی بینید، مگه کسی می تونه با شاه در بیفته؟!» بالاخره روز دهم یکی آمد در خانه.گفت: « اوستا عبدالحسین زنده است.» باورکردنش مشکل بود.با شک و دو دلی پرسیدم: « کجاست؟»😰 گفت: «تو زندان وکیل آباده، اگه می خواي آزاد بشه، یا باید صد هزار تومان پول ببري یا یک سند خونه.» چهره ام گرفته تر شد. نه آن قدر پول داشتیم و نه خانه سند داشت. مرد رفت. من ماندم و هزار جور فکر وخیال. خدا خدا می کردم راهی پیدا بشود، با خودم می گفتم: «پیش کی برم که این قدر پول به من بده یا یک سند خونه؟» رو هر کی انگشت می گذاشتم، آخرش فکرم می خورد به بن بست. تازه اگر کسی هم راضی می شد به اینکار، مشکل بود بیاید زندان.تله بودن، گیر افتادن و هزار فکر دیگر نمی گذاشت. تو این مخمصه، یکدفعه در زدند. چادرم را سر کشیدم. روم را محکم گرفتم ورفتم دم در. مرد غریبه اي بود.خودش را کشاند کنار ودستپاچه گفت: «سلام.» آهسته جوابش را دادم.گفت:«ببخشین خانم ،من غیاثی هستم ،اوستا عبدالحسین تو خونه ئ ما کار می کردن.» نفس راحتی کشیدم .ادامه داد:«می خواستم ببینم براي چی این چند روزه نیومدن سر کار؟» بغض گلوم راگرفت. از زور ناراحتی می خواست گریه ام بگیرد. جریان را دست و پا شکسته براش تعریف کردم. گفت: « شما هیچ ناراحت نباشین، خونه من سند داره.خودم امروز می رم به امید خدا آزادش می کنم.» خداحافظی کرد و زود رفت. از خوشحالی زیاد کم مانده بود سکته کنم. دعا می کردم هر چه زودتر، صحیح وسالم برگردد. نزدیک ظهر بود، سر وصدایی تو کوچه بلند شد. دختر کوچکم را بغل کردم و سریع رفتم بیرون. بقال سرکوچه، یک جعبه شیرینی، دستش گرفته بود. با خنده و خوشحالی داشت بین این و آن تقسیم می کرد. رفتم جلوتر. لابلاي جمعیت چشمم افتاد به عبدالحسین. بر جا خشکم زد! چندلحظه مات و مبهوت مانده بودم. •┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید آدرس پیچ : https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8 ┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓ 🆔@shohadaculturalboard ┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
#هیئت فرهنگی مذهبی شهدا(۳)
#_پارت_بیست_و_یکم #خاک_های_نرم_کوشک✨ • یکی، دو روز گذشت و ازش خبري نشد. بیشتر از این نمی شد معطل بم
✨ • گفتم: این همون عبدالحسین چند روز پیشه!» قیافه اش خیلی مسن تر از قبل نشان می داد. صورتش شکسته شده بود و دهانش انگار کوچکتر شده بود. همسایه ها پشت سر هم صلوات می فرستادند و خوشحالی می کردند. او ولی گرفته بود و لام تا کام حرف نمی زد. از بین مردم آهسته آهسته آمد و یکراست رفت خانه. پشت سرش رفتم تو. گفت: «در رو ببند.» در را بستم. آمدم روبرویش ایستادم. گویی به اندازه چند سال پیر شده بود. دهانش را باز کرد که حرف بزند،دیدم دندانهایش نیست! گفت: « چیه؟ خوشحال شدین که شیرینی می دین؟ » گفتم: « من شیرینی نگرفتم.» آهی از ته دل کشید. گفت: « اي کاش شهید می شدم!» گفت و رفت توي اتاق. چند تا از فامیل ها هم آمده بودند. با آنها فقط سلام و علیکی کرد و رفت حمام... . آن روز تا شب هر چی پرسیدم: چه بلایی سرت آوردن؛ چیزي نگفت. کم کم حالش بهتر شد. شب، باز رفقاي طلبه اش آمدند. آن طرف پرده با هم نشستند به صحبت. لابلاي حرفهاش، اسم یک سروان را برد و گفت:« اسلحه رو گذاشت پشت گردنم. دست و پام رو هم بسته بودن. یکی شون اومد جلوم. همه اش سیلی می زد و می گفت: «پدرسوخته بگو اونایی که باهات بودن، کجا هستن؟» می گفتم: « کسی با من نبوده.» رو کرد به همون سروان و گفت: « نگاه کن، پدر سوخته این همه کتک می خوره، رنگش هم عوض نمی شه.» آخرش هم کفرش در آمد.شروع کرد به مشت زدن. یعنی می زد به قصد اینکه دندونهام رو بشکنه.» عبدالحسین می خندید و از وحشیگري ساواك حرف می زد. من آرام گریه می کردم. تمام دندانهاش را شکسته بودند.شکنجه هاي بدتر از این هم کرده بودنش؛روحیه اش ولی قویتر شده بود، مصمم تر از قبل می خواست به مبارزه اش ادامه بدهد. آن روز باز تظاهرات شده بود. می گفتند: « مردم حسابی جلوي مامورهاي شاه در اومدن.» عبدالحسین هم تو تظاهرات بود. ظهر شد نیامد. تا شب هم خبري نشد. دیگر زیاد حرص و جوش نداشتم، حتی زندان رفتننش برام طبیعی شده بود. شب، همان طلبه ها آمدند خانه. خاطر جمع شدم که باز گرفتنش. یکی شان پرسید:« تو خانه سیمان دارین؟» گفتم: «آره.» جاش را نشان دادم. یک کیسه سیمان آوردند. اعلامیه هاي جدید امام را که تو خانه ما بود، با رساله گذاشتند زیر پله ها. روش را هم با دقت سیمان کردند. کارشان که تمام شد، بهم گفتند: «نوارها و اون چند تاکتاب هم با شما، ببرین پیش همون همسایه تون که اون دفعه برده بودین.» صبح زود، همه را ریختم تو یک ساك. رفتم دم خانه شان. به زنش گفتم: « آقاي برونسی رو دوباره گرفتن.» جور خاصی گفت: «خوب؟» 🍃ادامه دارد.... •┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید آدرس پیچ : https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8 ┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓ 🆔@shohadaculturalboard ┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۱۴ فروردین ۱۴۰۰ میلادی: Saturday - 03 April 2021 قمری: السبت، 20 شعبان 1442 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️11 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️20 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️25 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️28 روز تا اولین شب قدر ▪️29 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام •┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید آدرس پیچ : https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8 ┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓ 🆔@shohadaculturalboard ┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~🕊 🍃 خــــدایا، از جــمع یــارانم جــدایم مڪــن ودر مــــقابل شــهدا شرمنــده ام مــساز. زیــرا بــه عشــق بــه در خانــه اتــــــ مے آیــم. 🌷 •┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید آدرس پیچ : https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8 ┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓ 🆔@shohadaculturalboard ┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا..! میدانم که تو مشتریِ جان و خونِ کسانی هستی که از ماݪ و فرزند و لذت‌هایِ دنیوی می‌گذرند و به سوی تو می‌آیند... 🌷 •┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید آدرس پیچ : https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8 ┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓ 🆔@shohadaculturalboard ┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
جلسه هفتگی هیئت فرهنگی مذهبی شهداء سخنرانی کوتاه اخلاقی: حجة الاسلام والمسلمین مصطفی فلاح زمان: یکشنبه ۱۵ فروردین ماه ۱۴۰۰ همزمان با نماز مغرب و عشا (اولین جلسه هیئت در سال ۱۴۰۰) مکان: خیابان مجاهد جنوبی_مسجد شهداء 🌺🌺🌷قدم به دیده منت🌷🌺🌺 •┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید آدرس پیچ : https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8 ┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓ 🆔@shohadaculturalboard ┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۱۵ فروردین ۱۴۰۰ میلادی: Sunday - 04 April 2021 قمری: الأحد، 21 شعبان 1442 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️10 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️19 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️24 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️27 روز تا اولین شب قدر ▪️28 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام •┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید آدرس پیچ : https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8 ┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓ 🆔@shohadaculturalboard ┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 (ع) دوسټ هر ڪسے، عقل اوسټ و دشمن هر ڪس نادانے ‏اوسټ صَديقُ كُلِّ امرِئٍ عَقلُهُ، وعَدُوُّهُ جَهلُهُ •┈┈•••✾•🍃🌸🍃•✾•••┈┈• مارا در اینستاگرام هم دنبال کنید آدرس پیچ : https://instagram.com/shohadaculturalboard?igshid=14jxrie9cn0c8 ┏════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┓ 🆔@shohadaculturalboard ┗════⊰✼🍃🌹🍃✼⊱════┛