🚨 توجـــــــــه ، توجـــــــــه 🚨
💠 تشکـــر و تقدیــر از «برنامه معروفی نـــو» جهت دعوت استاد تقوی 💠
🔊 این مطالبه را حمایت کرده و منتشر نمایید تا ان شاءﷲ شاهد پایان برنامه های رفع شبهات در صداوسیمـــا نباشیم 💬
https://www.farsnews.ir/my/c/87769
منتظــــــــــر حمایــــــت های پرشــــور از طــــرف شمـــا هستیــــم 🌷
『شُھداۍِدهههشتـٰادۍ』
🚨 توجـــــــــه ، توجـــــــــه 🚨 💠 تشکـــر و تقدیــر از «برنامه معروفی نـــو» جهت دعوت استاد تقوی
دهه هشتادیای بزرگوار حمایت از برنامه معروفی نو که حاصل زحمات ۱۰ ساله استاد تقوی در باب احیای امر بمعروف و نهی از منکر است وظیفه تک تک ماست ...
زمینه ظهور را فراهم کنیم با یک رای...
『شُھداۍِدهههشتـٰادۍ』
#قسمتسیونهم #مینویسمتابماند🌿🌸 از جمله خنده وسط صحن یاد سخن های حاج اقا پناهیان افتادم که میگ
#قسمتچهلم
#مینویسمتابماند🌿🌸
و من سرم را خم کردم به طرف راهرو اقای یکرنگی باشه ای گفت و تکه های نان را در دستش جا داد و به طرفمان آمد... و نان ها را بین اعضای باقی مانده تقسیم کرد...
محدثه ظرف غذایش را بر داشت و کنار خاله خدیجه که درست روی صندلی های کناری ما بود نشست.
بعد از حدود ۳یا چهار ساعت به مرز رسیدیم چمدان ها با اینکه سنگین بودند با هر باد گرمی که میوزید جهت حرکت خود را تغییر میدادند
عقیله جلو تر از ما قدم بر میداشت و با چادرش و چمدان در دستش درگیر بود
دایی جان متوجه اش شد و چمدان را از دستش برداشت .به زور خودم را در این هوا کنترل میکردم که زیر پای کسی نروم و تندی باد مرا روی زمین نیندازد خوب بود فقط کیف روی دوشم و پایه در دستم بود وگر نه اگر چیز دیگری همراهم بود ده باری در این راه زمین مرا به طرف خود کشیده بود...
بلاخره به خیر گذشت و به سالن رسیدیم از آنجا هم بعد از مراحل طی شده به بیرون رفتیم و سوار اتوبوس شدیم خاله سمیه و مامان ماشینی، خاله معصومه و مامان خاله سمیه روی صندلی های ردیف اخر
دو تا صندلی سمت راست من و عقیله
دو تا صندلی سمت چپ خاله خدیجه و حسنا
بعدش دوباره بعد ما صندلی مامان معصومه و آن طرفش بشرا و مادرش بودند.
محدثه و مامانش هم صندلی بعد از بشرا اینا نشسته بودند...
اقای یکرنگی وسط راهرو ایستاد و گفت: برای شام چی میخورین؟!
کسی چیز به خصوصی نگفت: که رنگ رنگی ادامه داد جوجه یا قورمه سبزی؟!
بعضی ها اولی و بعضی ها دومی را ترجیح دادند که من جزو دسته ی دوم یعنی قورمه سبزی بودم...
شب دوازدهم مرداد بود و سالگرد ازدواج حضرت علی (ع)و حضرت فاطمه زهرا(س)
با پیشنهاد بقیه که میگفتند شب را مولود بخوانیم موافقت کردیم.
با محدثه و عقیله گفتیم که به عنوان پذیرایی هم اگر شد چیزی تهیه میکنیم که از شانس ما مغازه ها دم اذانی بسته بود...
اتوبوس برای اقامه نماز ایستاد اونجا هم با یه دنگ و فنگی نماز رو وسط یه عالمه آدم تو نماز خونه خوندیم و به راه افتادیم...
در سکوت اتوبوس هر کس کار خودش را انجام میداد ، عقیله استوری ها را نگاه میکرد..
تبلت را باز کردم و وارد آهنگ ها شدم...
آهنگ حامد زمانی را که مخصوص چنین روز یا شبی بود از بین مداحی ها پلی کرده و هندزفری را وارد گوشم کردم..
چه صاف و ساده شروع شد،چه عاشقونه و زیبا،حکایت دو تا عاشق ،حکایت دو تا دریا
میباره نقل و ستاره،از آسمون شبستون
فرشته ریسه میبنده،تو کوچه و تو خیابون
صبوی سبز جحازش،پر از شرب طهوراست
بلور شاخه نباتش،هزارتا شاخه طوباست
شب کرامت ماهه،شب سخاوت خورشید
عروس خونه مولالباس عروسش رو بخشید
برکت این زندگی تا ابد. موندگاره آیه آیه محبت تو سفره میباره آسمون خونه امشب عجب نوری داره بارون بارونِ ستاره
...
فکری به سرعت وارد ذهنم شد و برنامه کلیپ ساز را باز کردم و کلیپی ساختم و استوری کردم
تبلتو خاموش کردم رو به عقیله گفتم:
-من سنت رو نمیدونم🙄😅چند سالته؟!
+متولد ۸۴
-واقعا؟!چند ِ۸۴؟!
+ ۲۳ابان تو چی؟!
-منم ۸۴ ام از نوع شهریورش روز ۱۱
+پس میشه دو ماه فاصله سنی درسته؟!
-اره فک کنم
+پس چرا تو امسال نهم میری؟!
-نیمه اولیم اگه مهر به بعد بودم همکلاس میشدیم...
+اها
-بله
گوشیش رو طرفم گرفت و گفت اینو ببین 😂
نگاهی به صفحه انداختم که پیام رو دیدم...
نکنه دختر سرهنگ سلامتیه
رو بهش گفتم برا اولین بار وقتی کسی میشنوه فامیلمو همین فکرو میکنه...
سری تکون داد و گفت: راستی کلیپ درست میکردی تموم شد؟!
با سر تایید کردم و گفتم اره و همزمان تبلت رو طرفش گرفتم...
برداشت و گفت:
+پس جواب خواهرمو بده بی جواب نمونه ...
-چی بگم بهش؟!
+هر چی دوست داری
منم از بین استیکر ها یکی رو انتخاب کردم و فرستادم و اونم همینطور ...
بعد گفت چ خبر کی میرسید به سلامتی؟!
طبق گفته ی اقای یکرنگی قرار بود فردا ظهر تو میناب باشیم همینو براش تایپ کردم که بعد از تایید گفت همه خوبن خودت خوبی؟!
نگاهی به عقیله انداختم که با لبخند به صفحه تبلت زل زده بود نوشتم الحمد الله هستیم شما چطورین و به یاد حرف عقیله افتادم که شوهرش حاج اقاست برای همین در ادامش نوشتم خودت چطوری حاج اقا چطوره؟!
که چند تا استیکر فرستاد و اخرین بازدیدش در زیر اسمش نمایان شد...
گوشی را به سمت عقیله گرفتم و سرم را به صندلی تکیه دادم ...
با هم مولودی بر لب فرشته های اسمونی زمزمست رو میخوندیم که رنگ رنگی اومد و گفت:مسافرای جلویی شاکین اگه میشه یواش تر و رفت، دوباره دایی جان اومد و گفت: هنوز وفات تموم نشده...بزارین واسه اخر شب الان هنوز وفاته خاله سمیه گفت: اذان مغرب که تموم شده و وفات هم شکسته... ولی دایی جان گفت نمیشه فعلا دست نگه دارین...
با عقیله و مامان ماشینی حسنا و خاله معصومه و خاله سمیه دور میز نشستیم و بعد از لحظاتی قورمه ها را جلویمان گذاشتند. عقیله بعد از دو لقمه یا شایدم هیچ سرش را روی میز گذاشت...
ادامه دارد...
#هر_روز_با_قران
صفحه 237
ʝơıŋ➘
|❥ @shohadae80
《🥀شهدای دهه هشتادی🥀》
#سخنبزرگان☔️
بقولحاجآقاقرائتی🌻
هرمعتادحداقلسالییکنفررو
با خودش همراه میکنه..!🚬
شماکهمسلمونمسجدی↓
سالیچندنفررو
مسلمونِمسجدیمیکنی..؟🤔
#اندکیتفکرجایزاست
🌱|Shohadae80
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
روزهشتمچلہزیارتعاشـورا
بـہنیابتازشھید:ابومهدۍالمهندس
داشتم با خودم میگفتم ڪہ چقدر تنهام
و ڪسۍ رو ندارم باهاش حرف بزنم
چشمامو چرخوندم رو تلویزیون داشت
بین الحرمین رو نشون میداد (!
•.
- ڪدومرفیقیمثلشماسنگتموممیذاره؟👀♥️
🌱|Shohadae80
خیلیازشهدام !
رزقشهادتشونوتوماهمحرمگرفتن(:"
خیلیازشهدام❝
توماهمحرم#شهیدشدن...💔
ولیمن ..!
حتینمیدونمهنوزبخشیدهشدمیانه😞✋
خوشبهحالاوناییکههمونشباولی
بخشیدهشدن...💔
خوشبهحالاوناییکههموناول
شهادتشونوگرفتن...(:"
ولی من!
اعترافمیکنممثلیهعاشقبرات
عذادارنبودم(:°
درستحسابیعاشقینکردم😭
درستحسابیبراتگریهنکردم
من#مقتلشنیدموبرایتدقنکردم💔
『شُھداۍِدهههشتـٰادۍ』
ولی من! اعترافمیکنممثلیهعاشقبرات عذادارنبودم(:° درستحسابیعاشقینکردم😭 درستحسابیبراتگریه
ولۍبآزمدلمبہهمینمحفلآخوشہ
میگمشآیدشد❝
شایددلمزیروروشد💔
شایدیهروزی{ش ه ی د}شدم
امشببریمدرخونهاربابموناباعبدالله💔
میدونیرفیق !؟
#روحانسان
میتونهفرسنگهاازجسمشفاصله
بگیرهوبهجاییكهمیخوادبره !
چشمامونوببندیم . . .
بریماونجاییکهدلمونمیخواد
بریم#كربلا . . .
واردبینالحرمینمیشی💔
یهنگاهمیندازیبهحرمحضرتابولفضلعلیهسلام !
یهنگاهبهحرماباعبدالله(:
#کدومطرفبرم . . .؟
هیمیریسمتحرمحضرتعباسعلیهسلام
هیمیریسمتحرمارباببیکفن
#خدایامنخجالتمیکشمبرمحرمآخه💔
همونوسطمیشنی(؛°
هیاشکمیریزی !
هیاشکمیریزی !
رویرفتنندارمآخه
برمچیبگم ؟!💔
#میخوایچیبگیبهاربابت؟!😭
میدونیاینجاهاچیمیشهرفیق؟!
خوداربابمیانمیگنچیهچرااینجانشستی؟!
بیاداخل(:°
خجالتنکشیادتکهنرفتهمن#حسینم💔
پامیشی
ازحضرتسقااذنورودبهحرمبردارومیگیری(:
بااشکهایروانمیریسمتحرم#حضرتعشق😭