eitaa logo
『‌شُھداۍِدهه‌هشتـٰادۍ』
1.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
34 فایل
در ایــن کـانـــال یاد میگیریم کـــ چگونھ #شہیدانــھ زندگے کنیم ٵندَکے شࢪٵیِــِطٓ @sharaete80
مشاهده در ایتا
دانلود
‹🌿🔗› - تا‌حالا‌چند‌بار‌توبه‌کردی ولی‌بازم‌سراغ‌گناه‌رفتی.نه؟ می‌دونی‌چرا؟ چون‌برنامه‌ای‌برای‌زندگی‌بعد‌از‌ترک‌گناه‌نداری...! 🌱|Shohadae80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ بچه هاتون رو اثرگذار بار بیارید ، نه اثر پذیر ‼️ ✅ فعال و کنشی ، نه منفعل و اثرپذیر‼️ درآیه ۱۷ سوره مبارکه ببینید لقمان چطور فرزندش روتربیت میکنه.... به نهضت ما بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/1655439360C3ac9fe7eda این کلیپ را همه جا منتشر کنید...
🚶🏻‍♂ درسته‌هرگلی‌یه‌بویی‌داره ولی‌شمادیگه‌همه‌گل‌هارو‌امتحان‌نکن !! ؟ 🌱|Shohadae80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
، برای مومنین👇👇 📣 📣 📣 📣 برای هزار نفر اول که ثبت نام کنند،اپلیکیشن و محتوا خواهد بود😃👏👏👏 ✅ دین ✅ ✅صدور ✅با حمایت‌ ✅بدون سنی و جغرافیایی ✍ثبت نام با ارسال کلمه "معروف" به: 💚🍃بله ble.ir/vajeb123 💚🍃سروش sapp.ir/vajeb123 💚🍃ایتا eitaa.com/vajeb123 💚🍃روبیکا rubika.ir/vajeb123 💚🍃گپ Gap.im/vajeb123 💚🍃آی گپ iGap.net/vajeb123 📆 طول دوره مقدماتی: ۲۵ روز ✅ آشنایی با مرکز: http://b2n.ir/Moarefi 💎مرکز تخصصی آموزش و احیای واجب فراموش شده... به کانال آمرین بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/1655439360C3ac9fe7eda این پیام را منتشر کنید...
محمدرضا به دو چیز خیلـے حساس بود موهاش موتورش قبل از رفتن به سوریه هم موهاش رو تراشید هم موتورش رو داد به رفیقش بدون هیچ وابستگی رفت.. 🌱|Shohadae80
- شھیدآوینی : زندگی‌زیباست؛ اماشَھادٺ‌ازآن‌زیباتراست"^^🖐🏻 سلامت‌ِتن‌زیباست، اماپرنده‌یِ‌عشق،🌱 تن‌را قفسی‌می‌بیندکه‌درباغ‌نھاده‌باشند :) - 🌱|Shohadae80
『‌شُھداۍِدهه‌هشتـٰادۍ』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『‌شُھداۍِدهه‌هشتـٰادۍ』
#قسمت‌چهل‌و‌سوم #مینویسم‌تا‌بماند🌿🌸 گفت: خب بدون من اومدین هاع محدثه حق به جانب گفت:چقدر صبر کردیم
🌿🌸 با صدای خاله صغرا از اعماق خاطرات بیرون پریدم و به خاله سوالی نگاه کردم که گفت نوبت توعه بخون .بسم اللهی گفتم و شروع کردم به خواندن صفحه ای از قرآن ... رمضان بود وبا این وضع کرونا و بسته بودن ماتم و مساجد با رعایت پروتکل بهداشتی همراه جمعی از دوستان و خانواده قرآن خوانی را از اول ماه مبارک آغاز کرده و هر شب در جمع حاضر میشدیم... با نشستن کسی در نزدیکی ام لحظه ایی سرمو بالا اوردم که دیدم محدثه کنارم نشسته با خنده ای که با تمام قدرت کنترلش میکردم چند خط آخر را خواندم و صدق اﷲ العلی العظیم را زمزمه کردم... رو به محدثه کردم که چندی پیش کنارم جا خشک کرده بود و گفتم: - سلام مردم ناپیدا.. +ما که پیداییم شما نیستین -اهووع ، تو چند روزه نمیای +حالا که اومدم.. -خوش اومدی..، صفا اوردی ، قدم رنجه فرمودین... +میدونم -خوبه... +خبری از عقیله داری؟! -چند روزه پیام میدم و زنگ زدم جواب نمیده بستش شاید تموم شده ... سابقه دیر اینترنت گرفتن رو نداشت... البته دیروز زنگ زده بود ولی تا رفتم جواب بدم یا قطع میشد یا نبودم جواب بدم شارژمم ته کشیده بود.. خندید و گفت: +ای بیچاره، گوشیش خراب شده به من زنگ زد گفت بهت بگم اومدم پیغامشو بهت برسونم...راستی گفت فاطمه رو جای من بزن🤤👌🏻 😐- +چیه؟! من قول دادم و پای قولم هستم.. و بلافاصله دو بار دستشو کوبید رو پام که نذاشتم سومین بار بزنه و پامو به طور خشن به پاش زدم و گفت باشه الاع یکم با مهربونی برخورد کنی چیزی نمیشه هااع... و ادامه داد.. حالا هر چیم باشه نوبت قسمت دوم از قولمه و بهم نزدیک شد نقششو از ذهنش خوندمو خودمو کشیدم عقب و گفتم فاصله بگیر فاصله بگیر گفت: +من قول دادم میگم.. برو بابایی نصیبش کردم و گفتم: - آرام باش ، کروناست بلند شد و گفت: حالا که همه دارن میرم یهو میبینی ولم کردن بهتره برم.. ولی یادم میمونه و سر قولم به عقیله هستم... خنده ای کردم و گفتم به سلامت نبینمت دیگه..😂 خندید و از اتاق خارج شد...خاله سمیه رو کرد بهم و گفت: عجب مرموزی بود هاااع چطور نفهمیدم کار کار خودشه.. به یاد اوردم چند روز پیش رو شماره ای ناشناس پیام داد: سلام خوبی میشناسی منو؟! جواب دادم .. سلام! ممنون نه شما؟! پیام اومد: معلومه نمیشناسی دیگه دوستای جدید پیدا کردی و سراغی از ما نمیگیری... گفتم: صلاح نمیدونم با کسی که نمیشناسم همکلام بشم... بعد از دقایقی گفت:من تو رو میشناسم هم اسمتو میدونم هم بابا مامانتو میشناسم هم دو تا داداشات یکی از خودت کوچیکتر و یکی هم چهار سال بزرگتره... جواب ندادم و به عقیله پیام دادم چنین شماره ای رو میشناسی؟!بعد تقریبا نیم ساعت جواب داد... اتفاقا همین شماره به منم پیام داده ... گفتم: چی میگه؟! شات گرفت فرستاد... و گفت:به کل سمیه گفتم که میشناسی که گفت به اونم پیام داده.. نمیدونم چی میخواد فقط هم به خودمون سه تا پیام داده این طور که معلومه... گفتم: نمیدونم من که بلاکش میکنم الان... همین که رفتم تو پیویش نوشت: از آدمایی که پیام بزارم و جوابمو ندن خیلی بدم میاد.. براش تایپ کردم منم از آدمایی که حرفی بزنن و خودشونو معرفی نکنن متنفرم شکلکی چنین فرستاد😒 بلاکش کردم و به عقیله پیام دادم این گفت من بدم میاد از... منم گفتم از .. متنفرم پیام داد: بلاکش کردی ؟! گفتم: اره گفت: بازش کن میگه همسفر کربلام... تا ببینیم کیه؟! گفتم: بزار یکم بمونه بعد ببینم چی میشه... بلاکشو که باز کردم براش نوشتم گفتی که همسفر کربلایی جواب داد: کی بهت رسوند! گفتم:مهمه؟! چیزی نگفت فرداش یه عکس از کاروانمون که در حال رفتن به مسجد کوفه بودن رو فرستاد و نوشت..سلام خوبی پیام نمیدی چه خبر... پیامی که نوشته بودم از کسایی که خودشونو معرفی نکنن متنفرم رو ریپ زدم و دوباره فرستادم که بعد از چند دقیقه گفت:دختر مغرور با خنده به عقیله نوشتم این داره میگه مغرور من کجام به مغرور ها میخوره؟! با عقیله همسفرایی که ممکنه بیکارباشن رو مرور کردیم که به غیر از من و خودش به بیکار دیگه ای پی نبردیم... قدم اول پس امکان اینکه خود عقیله باشه هست ولی شات گرفته بود که به اونم پیام داده... شب که رفتیم خونه مامانی آمنه خاله سمیه گفت تا نفهمم کیه دست بر دار نیستم همین امشب از زیر زبونش میکشم بیرون... وقتی بر گشتم عقیله تو وات نبود.. پیاما رو از اونجایی که درباره شماره ناشناس حرف زده بودیم یه بار دیگه با دقت خوندم بعضی جاها که از موضوعش بیرون میومدیم عقیله دوباره یادآوریش میکرد و این یعنی براش مهم هست..! دوباره اون مکالماتی که شات گرفته بود رو نگاه کردم... خیلی عجیب بود بالای صفحه دو تا علامت واتساپ قرار داشت . در حالی که وقتی پیام میاد فقط یه علامت بالا خود نمایی میکنه . ولی یه حدس دیگه میشه زد... ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا