اگر در یک جمله کوتاه از من بپرسند که شما از جوان چه میخواهید،
خواهم گفت تحصیل، تهذیب و ورزش
من فکر میکنم که جوانان باید این سه خصوصیت را دنبال کنند
-رهبر معظم انقلاب
@shohadae80
یهجوریمیگن
کپیحراموپیگردقانونیوالهیداردوروزقیامتو ...
کهمنحسمیکنم
یکیاز
مراجعتقلیدهستنومانمیشناسیم|:
🌱|Shohadae80
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
روزدوازدهمچلہزیارتعاشـورا
بـہنیابتازشھید:احمدمشلب
بهنیابتازروزتولدشون...🕊
در راهِ خدا؛
باید هرکدام از شما
عنصر فعالی باشید
تا پایان زندگیاش شهادت باشد🕊️"
- شهید احمد مشلب 🤍
•••
[ تولدت مبارك غریب طوس 🌙 ]
🌱|@Shohadae80
『شُھداۍِدهههشتـٰادۍ』
#قسمتچهلوچهارم #مینویسمتابماند🌿🌸 با صدای خاله صغرا از اعماق خاطرات بیرون پریدم و به خاله سوالی
#قسمتچهلوپنجم
#مینویسمتابماند🌿🌸
که توی وات داخل پیوی کسی یا توی گروهی چیزی یه وویس یا کلا چیز صوتی گذاشته و داره گوش میده.. ولی اینم غیر ممکنه چون وقتی از پیوی شخصی میری پیوی یه شخص دیگه صداعه قطع میشه و علامت هم ناپدید. پس گذینه اول درست بود و مال پیام بود...
حالا باید بفهم چطور دو تا علامت وات با هم.. اصلا جور در نمی اومد ..
یهو دوباره از شخص بی نام پیام دریافت کردم که در جوابش نوشتم میدونم بزرگتری..برا همین احترامت واجبه و چیزی نمیگم ولی بهتره هر چ زود تر خودتو معرفی کنی که حرمتت شکسته نشه..
عقیله پیام فرستاد . چیکار میکنی..؟!
گفتم دارم سعی میکنم بفهمم کیه این
که گفت سعیتو کن ولی فکر نکنم به این زودی خودشو معرفی کنه..
شک کردم و گفتم اونوقت تو از کجا میفهمی؟!
که گفت:
+ وقتی به خاله سمیه ات که بزرگ تره نمیگه دیگه به تو میگه...
-نمیدونم اصلا ولش کن...
ولی ذهنم در گیر بود و باید میفهمیدم
صدای گوشی مامانی بلند شد که از کنارم برداشتم و نگاهی به صفحه کردم ببینم کیه؟!
ولی چیزی فکرمو در گیر کرد...
بالای صفحه گوشی مامانی هم دو تا وات نقش بسته بود :
صدای مامانی رو شنیدم:
گلی گوشی رو بیار مامان ..
باشه ای گفتم و تلفن رو به دست مامانی رسوندم و وایسادم تا مکالمش تموم شه
همین که قطع کرد از دستش گرفتم و وارد صفحه اصلی شدم بین برنامه ها رو نگاه کردم و فقط به یک واتساپ مواجه شدم...
ناامیدانه اومدم گوشی رو ببندم که متوجه شدم یه وات دیگه توی پوشه ی صفحه ی بعد هست که مطمئنن کار مصطفی داداش کوچکترم بود که بازی کرده و سر خود برنامه ها رو پوشه پوشه گذاشته
وارد که شدم وات دومی هم پاک شد از بالای صفحه ینی میشه که دو تا وات داشته باشی؟!
ساعت تقریبا۳شب میشد که خاله سمیه پیام داد...و گفت فردی که پیام داده عقیله ست با شماره ای که تازه گرفته
نوشتم حدس میزدم...
گفت:فعلا بهش چیزی نگو
گفتم من طاقت ندارم ک😂
فرستاد:پس بهش بگو ولی نگو که من بهت گفتم..
تایپ کردم: میگم خودم فهمیدم.. به موقعش بهش میگم
به پیوی عقیله رفتم که ربع ساعت پیش پیام داده بود نفهمیدی کی بود؟!
نوشتم یه حدسایی زدم ولی شک دارم..
گفت کی؟!
اول دلیلایی که یک روزه پیدا کرده بودم رو از جملاتی که قبلا گفته بود و شاتی که برام فرستاده بود رو براش گفتم
گفت اینا به چ دردی میخوره تو فقط بگو فهمیدی یا ن؟!
نوشتم :
- تو
+من؟!
-اره! غیر از اینه؟!
+من که برات شات فرستادم و گفتم برا منم پیام میده.
-دو سه روز کامل سر گرم شدی ها
+از چی حرف میزنی
-از اونی که میدونی و الان داری میخندی:)
+😂از کجا فهمیدی؟!
-از دلیل هایی که بالا گفتم؛
+خانم مارپل شدی واسه ما
...
از فکر چند روز پیش بیرون اومدم و گفتم :حالا هم با بلایی که سرمون اورد گوشیش خراب شده😂
سعی کردم آخرین باری که دیده بودمش را به خاطر بیارم.
حسنا رو به خاله معصومه با بهت گفت: واقعا مالک برادرته؟!
خاله معصومه گفت :
- اره چند بار بگم باور نداری از خودش بپرس..
+پس چرا من نمیفهمیدم تازه شبیه هم نیستین
-حالا دیگه
حسنا تو شوک بود و همینطور با خاله معصومه حرف میزد ...
پرده رو کشیدم کنار، محله احمد آباد رسیده بودیم...
همه وسایلشون رو جمع و جور کرده و فقط منتظر ایستادن اتوبوس بودند...
ماشین وارد کوچه شد و جلوی دفتر زیارتی ایستاد...
جمعیت زیادی توی کوچه ایستاده بودند چه زود گذشت...
کاش تمام نمیشد آن روزی که پا به کربلا گذاشتم .. کاش آن روز بیشتر در حرم عباس برای رقیه اش زار میزدم... کاش قرآن را بیشتر در آن حال به خودم نزدیک میکردم
ای کاش ...
ولی خداراشکر حسین جان
راستی من دلم برای تو بهانه میگرفت...؟!
یا که دلتنگ صحن و سرایت بودم...!؟
شایدم کربلا بهانه بود...
من تو را میخواستم ارباب ، خود تو را...
نگاهی به اتوبوس انداختم که کسی درونش نبود ... حسنا کنار صندلی کمک راننده ایستاده بود و صدایم میکرد . از انتهای راهرو دل کندم و با قدم هایی سست خودم را به درب جلویی رساندم.
چه میشد اگر مرا از خواب بیدار میکردند و میگفتند رسیدیم به سر زمین حسین بلند شو که رسیدیم به کربلای حسین
اما هیهات تا کی زنده بمانیم و دوباره به کربلایت بیاییم
پایم را روی اولین پله گذاشتم..
هوایم دوباره بارانی شده بود... شایدم باران اثر نداشت باید برف میبارید... ابر بهاری تشبیهی قشنگ تر است اما الان زمستان است یا بهار؟! تابستان است یا پاییز...
زمستان باز هم باران و برف دارد هوای پاییز را که فقط خش خش برگ ها توان درکش را داشتند زیر پای ره گذران لح میشوند و صدای شکسته شدنشان گوش هر انسانی را به تلاتم وا میدارد.
بهار با این همه زیبایی اش مانند من هوای باران را دارد و گهگاهی اشک ریزان به استقبال تابستانش میرود ...
ولی اینک که بهار نیست تا با او همراهی کرده و حالم را جلا دَهَم.
تابستان علاقه ای به باریدن ندارد ولی چرا من هوایم بارانیست؟!
ادامه دارد...
#هر_روز_با_قران
صفحه 242
ʝơıŋ➘
|❥ @shohadae80
《🥀شهدای دهه هشتادی🥀》
#تباهیات🚶🏻♂
فیلمهایاسرائیلی
واقعاغمگینه؛طرفعاشقمیشهبهدختره
قولمیده
تاآخرعمرشباهاشبمونهتشکیلخانوادهبدنو ...
درحالیکهتو
میدونیاونابیستوپنجسالبعدرو
نمیبیند :)!
🌱|Shohadae80
#تلنگرانه⚠️
هر ڪس عادت به تأخیر در نمازها
ڪرده اســت خود را براے تأخیر در
همــــه امـــــور زندگے آمــاده ڪنـد!
تأخیر در ازدواج و ڪسب رزق و ...
#آیتاللهبهجت
@shohadae80
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
روزدوازدهمچلہزیارتعاشـورا
بـہنیابتازشھید:مجیدقربانخانـے
مجید مثل برادرم بود تو خیلی از کارها باهاش مشورت می کردم و کمکم می کرد.
روز آخر دیدمش گفت داداش دارم میرم. گفتم کجا؟ گفت عازمم دارم میرم سوریه.
گفتم مجید داداش تو تنها پسر باباتی تنهاس نری بمونی برگردیا.
گفت من به خاطر بی بی زینب میرم.
دیدم بغض کرد گفت برام دعا کن آرزو شهادت دارم دوستدارم مثل خانوم زهرا (س)
شهید بشم
... یه تیر به پهلوش خورد و شهید شد ...
"شهید مجید قربانخانی"
🌱|Shohadae80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف های مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی وقتی که BBC میگه که برای پول میرن شهید مدافع حرم میشن 😭😭😭
🌱|Shohadae80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادی که در دلها
هرگز نمیمیرد
یادِ شهیدان است...
شادی روح شهید مجید قربانخانی فاتحه و صلوات
#شهیدمجیدقربانخانی
🌱|Shohadae80
#هر_روز_با_قران
صفحه 243
ʝơıŋ➘
|❥ @shohadae80
《🥀شهدای دهه هشتادی🥀》
「♥️↻||••
سوریه که اعزام شده بود
بعضۍشبها با هم در فضای مجازۍ چت میکردیم
بیشتر حرفهایمان احوالپرسۍ بود
او چیزی مینوشت و من چیزی مینوشتم
واندڪ آبۍ میریختیم بر آتش دلتنگۍمان...
روزهای آخر ماموریتش بود
گوشۍ تلفن همراهم را که روشن کردم
دیدم عباس برایم کلۍ پیام فرستاده است...!
وقتۍ دیده بود که من آنلاین نیستم
نوشته بود:
آمدم نبودۍ؛ وعدهۍ ما بهشت..💔
✍🏻به روایت همسر شهید #عباس_دانشگر
•| #شهیدانه🕊
🌱|shohadae80
#تلنگر🌱
کاشاینوبعضیامیدونستنکهحجاب
مخصوصِخانومانیستوهمهآدمانوعے
حجاببایدداشتهباشند :)..
حتےاینکهحجابفقطبهپوششِظاهر
محدودنمیشه !
همهآدماباتوجهبهجایگاهِخودشونوموقیعتشون
بایدنوعےحجابِدیگهعلاوهبرپوششِظاهر
داشتهباشند ..
'' حجابِرفتارے،کلامے،اخلاقے،
حتیحجابِفکر؎ 🌿''
•
اینکهفکرانسانازبعضےازخطِقرمزاعبورنکنه؛
خیلیمهمہ..(:!
🌱|Shohadae80
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
روزسیزدهمچلہزیارتعاشـورا
بـہنیابتازشھید:محمدهادیذوالفقاری
https://EitaaBot.ir/counter/ey2m
ختم صلوات به نیت شهید شدن خادمین و اعضای محترم کانالمون:)))
🌱|Shohadae80