eitaa logo
『‌شُھداۍِدهه‌هشتـٰادۍ』
1.7هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
34 فایل
در ایــن کـانـــال یاد میگیریم کـــ چگونھ #شہیدانــھ زندگے کنیم ٵندَکے شࢪٵیِــِطٓ @sharaete80
مشاهده در ایتا
دانلود
📲 بیش از 400 هزار کامنت زیر پست کوبیاک بازیکن تیم ملی لهستان 🔻 پس از کری خواندن و توهین های کوبیاک به تیم ملی ایران، پس از اینکه تیم ملی ایران موفق شد لهستان را شکست دهد، کاربران به صفحه کوبیاک آمدند و برایش کامنت گذاشتند. 🌱|Shohadae80
『‌شُھداۍِدهه‌هشتـٰادۍ』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『‌شُھداۍِدهه‌هشتـٰادۍ』
#قسمت‌بیست‌و‌سوم #مینویسم‌تا‌بماند🌿🌸 از همون ورودی بین الحرمین متوجه شدم که دارن تو حرم حضرت ابوا
🌿🌸 خوشی های اصلی اونجا آغاز میشه همه چی این دنیا امتحانه عذاب های اصلی اون دنیاست وگرنه مشکلاتی ک ما تو این دنیا داریم هیچه ، مشکلاته اصلی اون دنیاعه ... من خیلی میترسم از آخر عاقبتم حالا یکی از این امتحانات خدا ک به من رسیده مریضیمه نمیدونم چطور میتونم دووم بیارم تا اینجا هم که رسیدم خیلیه . عقیله بغلم کرد و در حالی که تو بغلش هق هق میکردم گفت : ببین خدا به هر کی هر دردی داده دواشم داده توانایی شم داده خدا دیده ک تو بین این همه آدم توانایی و تحمل این بیماری رو داری و به گفته خودت همچین امتحانی رو پیش روت گذاشته ..‌. چادرشو گرفتمو گفتم🥺 : همش که این نیست بابام ، من بابام به خاطر من و استرس های زیادش مریض شده من بابامو میدیم ک به خاطر من چ زجری کشیده، عقیله من عذاب وجدان میگیرم بعضی موقعه ها احساس میکنم فقط واسه مامان و بابام سربارم، ینی زیادیم اگه من نبودم الان داشتن زندگیشونو میکردن بی هیچ دغدغه فکری و ....😭 من بیشتر از اینکه از خودم و بیماریم بترسم از فشار خون بابام میترسم من تحمل خدای نکرده زبونم لال یتیم شدنو ندارم 😭 چقد میتونم مخفی کاری کنم و از حال خرابم بهشون نگم و با هر بار پرسیدن حالم با خوشحالی ساختگیم بگم خیلی بهترم ودارم کم کم خوب میشم البته کفر خدا رو نمیگم و با این دارو هایی که دارم میخورم جلو پیشرفت بیماری و رو گرفته وگرنه... و گریم نزاشت ادامه حرفمو بگم. عقیله اهی کشید وبا بغض گفت: میفهممت.. میدونم داری چی میگی، منم همین حسی ک میگی رو دارم نمیفهمی چ شبایی ک با درد و گریه نخوابیدم نمیفهمی چ روز هایی ک با زجر نفس نکشیدم من هم خیلی موقعه ها کم میارم ، مثه الان هی قلبم داره اذیت میکنه هی درد میگیره ولی چاره ای ندارم همینی ک هست هر وقت خدا خودش خواست قلب منم آروم میکنه تو رو هم خوب میکنه.. ما نباید کفر خدا رو بگیم همینطور ک میگی یه نوع امتحانه من وقتی رفتم بیمارستان بعد از معاینه دکتر گفت نیاز به عمل دارم وقتی خبرو به اهالی خونمون دادن خواهرم بار دار بود و با شنیدن این خبر بچش سقط شده بود تو بخاطر اینکه بابات بخاطرت مریض شد عذاب وجدان داری اما من چی بگم که عذاب وجدانم اینه که بخاطر من یه بچه ی بی گناه سقط شد به خاطر من مادری که ذوق اولین بچه شو داشت اونو از دست داد خیلی وقتا که قلبم درد میگرفت قرصای بابامو میخوردم حالا عقیله هم به گریه افتاده بود😭 بیشتر تو بغل گرفتمش و زدیم زیر گریه. غم ات مباد که دنیا ز هم جدا نکند رفیق های در آغوش هم گریسته را بهش گفتم چرا دارو های خودتو نمیخوری جواب داد ... +دکتر دارو هامو قطع کرده -چرا وقتی قلبت درد میگیره به کسی چیزی نمیگی؟! +نمیخوام مثه اون دفعه باعث دردسر بشه -با همون نم اشک در حالی که هنوز در آغوش هم بودیم گفتم توکلت به خدا باشه ... یاد سخن پیامبر افتادم ک در جواب این کدوم یک از همنشینانت بهتر هستند ؟! فرمودند آنکه تو را در یاد خدا کمک کند و اگر غافل شدی به یادت آورد چ خوب ک با بقیه فاصله داشتیم. و میدونم هنوز حسین هوامو داره که آغوش عقیله رو واسم وا کرده .ولی خدایا مارو در برابر اتفاق هایی که حکمتشونو میدونی و ما هیچی ازش نمیفهمیم صبور کن . میگن شهدا شبای جمعه میان کربلا نمیدونم امشب چند شنبست ولی شهدا گذشتین از روز های خوش جوانیتان دعا کنید برایمان تا این جوانی مارا به بازی نگیرد و ما هم بتونیم از این سراشیبی های نوجوانی بگذریم ..‌ در دل گفتم عقیله خانوم ...تو نوکریتو کن آقا اربابیشو بلده اگه این خاندان نبودن منم نبودم یه جا خوندم ، نوشته بود تو دلت بگو حسین نگاهت میکنه عباس نگاهت میکنه حتی اگرم اینطور نباشه .... خدا به حسین میگه حسینم ... نگاه این بنده مو خیلی دلش خوشه... ناامیدش نکن گاهی خدا میبینه تو از چی ناراحتی... عمدا هم به همون گیر میده ... میخواد ک راحت طلبیتو کنار بزاری پس خدا رو شکر کن تو دفتر زندگی مشکلاتت رو بایدبا مداد نوشت و نعمت‌ها رو با خودکار و باید امید داشته باشی که روزی تموم مشکلاتت را پاک میکنه... خدایی که از احوال همه ی بندگانش باخبره خدا خودش گفته .. یَداللّٰه فَوقَ اَُیدْیهِم میگه.: بنده ی من نگران فردایت نباش از افعال مردمان اطرافت دلگیر نباش اخم نکن کاری از اونها بر نمیاد تا من نخواهم برگ از درخت نمی افته عجب خدایی داریم...🌼💛 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حالا هر دو آرام شده و در جای خود نشسته و به هیاهوی بین الحرمین زل زده بودیم . و شاید هم در فکر اتفاقات پیش امده . و یا اینکه... صدای خاله سمیه بود که باز مرا از افکارم بیرون کشیده و ندای رفتن میداد . که به ناچار از جای خود بلند شده و به طرف دیگر همسفر ها رفتیم... همین که قصد رفتن به سوی هتل را داشتیم .. ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه 207 ʝơıŋ➘ |❥ @shohadae80 《🥀شهدای دهه هشتادی🥀》
حضرت ماه .mp3
10.68M
🎶 حضرت‌ماه... 🎙 📻 السلام‌علیڪ‌یا‌امام‌هادی!!! ♥️ ♥️ 🌱|Shohadae80
↻🤎🥥••>|| - - اونجایۍ‌ڪہ‌یہ‌آدم‌..؛ بہ‌درجہ‌ے‌شھادت‌میرسہ..؛ خدا‌براش‌میخونہ..: یہ‌جورے‌عاشقت‌میشم‌؛ صداش‌دنیارو‌بردارھ ...🌱📻 🌱|Shohadae80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شمایی‌که‌تو‌خیابون‌نامحرم‌میبینی‌سرت‌رو‌پایین‌میندازی! آفرین‌بھت! ولی‌‌چجوریه‌که‌بعضیاتون‌رو‌تو‌مجازیش‌ باید با خاک‌انداز‌از‌تو‌پیوی‌نامحرم‌ها‌جمعت‌کرد؟ چون‌اونجامیشناسنت‌و‌اینجا‌میگی‌کسی‌منو نمیشناسه؟! یا‌شایدم‌نگاه‌اون‌بالایی‌رو‌فراموش‌کردی‌که‌همچین‌کاری‌میکنی؟ مالکم‌لاترجون‌لــِلله‌وقارا؟! شما‌را‌چه‌شده‌است‌که‌برای‌خداعظمت‌ و‌وقارقائل‌نمی شوید؟ 🌱|Shohadae80
『‌شُھداۍِدهه‌هشتـٰادۍ』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『‌شُھداۍِدهه‌هشتـٰادۍ』
#قسمت‌بیست‌و‌چهارم #مینویسم‌تا‌بماند🌿🌸 خوشی های اصلی اونجا آغاز میشه همه چی این دنیا امتحانه عذاب
🌿🌸 مداح هیئتی شروع به خواندن نوحه ای شد که مارا وادار به ایستاد کرد. جمعی از مردان دور مداح را حلقه کرده و سینه زنان با او همراهی میکنند.. دسته ای از زنان هم بعد مردان صف کشیده و نشسته بودن و برای حسین ابن علی عزاداری کرده و اشک میریختند . حالا در بین الحرمین ندای آبروی دو عالم بلند شده و همه با هم این جمله را رو به حرم سید الشهدا می خواندند .. آبروی دو عالم چه تشبیه قشنگی ... با محدثه کناره ای از این جمع ایستاده بودیم و سینه میزدیم آخر تحملم را از دست دادم و دست هایم را جلوی صورتم گرفتم و گریه کردم در این شلوغی و صدای ابروی دو عالم انسان های عاشقِ در وسط بین الحرمین حال و هوای خوشی پیدا کرده بودم . شاید اینجا به جای خنده میتوانستم خوشحالیم را با گریه بیرون دهم تا آرام بگیرم .. نه ! شایدم خوده اینجا منبع آرامش است ولی مگر آرامش سهم کسانی نیست که در آغوش خدا هستند؟! و اینجا بود که فهمیدم کربلا گوشه کناره ای از آغوش خداست درست مثل تکه ای از صحن انقلابِ خراسان که بوی خدا را گرفته و آدم را به نهایت آرامش میرساند . به راستی که چه میخواهم در این دنیا جز حب محمد (ص) و خاندان او... صدای جمعیت بالا گرفته بود و باز با صدای رسا میخواندند آبروی دو عالم را... مداح میخواند و مردم میخوانندن ابروی دو عالم را... مداح میخواند و مردم عشق میکردند ابروی دو عالم را... مداح میخواند و مردم ستایش میکردند ابروی دو عالم را... مداح خواند آن بیتی که در دلم شور افتاد خواند آن را که حرف دل بود نه زبان .‌‌.. خواند آخر ، خطی از دلتنگی ... خواند آخر بوی یاس را ، بوی نرگس، رایحه ی خوش گل محمدی را، خواند کربلا را: کربلای تو اقا رویای شب هامه حرم تو به والله دوای دردامه ای جانم آقا جان ببین نوکراتو چقد زائر داری حسین کاش روزی زائرانت عازم حرم حَسَنَت باشند... کاش روزی برسد که دسته دسته هیئت به سمت حرم آقایم حسن برود‌. آخر شیعه برای حسنت حرم میسازد حسیــــــنم... ای جانم اباعبدالله الحمد الله الذی خلق الحسین وقتی صلوات آخر مجلس فرستاده شد همه پراکنده شده و ما دوباره به سمت هتل رفتیم ولی انگار به روضه ی دیگری دعوت شدم بودیم... که آن طرف بین الحرمین درست روبروی درب ورودی حرم آقا ابوالفضل مداح از حضرت رقیه میگفت. از عموش میگفت. از باباش میگفت. گوشه ای وایسادیم و از روضه این مداح اصفهانی هم فیض بردیم و برای تبرک تکه نانی از سفره ای که به نیت خانوم جان رقیه بود در دهان گذاشتیم. شب آخر بود و دل کندن از بین الحرمین سخت، ولی چ میشد کرد... ساعت های حضورمان در کربلا به سرعت میگذشت . همه به سمت بین الحرمین به راه افتادیم تا آخرین دیدار را با شاه کربلا و علمدارش را داشته باشیم . مراسم وداع توسط دایی جان خوانده شود. واردکه شدیم . همان ورودی گفته شد هیچکس هیچ جا نرود و بماند تا زود به هتل برگردیم.ولی دل تمام زوار میخواست برای آخرین بار ضریح حسین ابن علی را زیارت کند و برای علی اصغرش لالایی بخواند یا اینکه برای علی اکبر حسین روضه ی کربلا را زمزمه کند.و یا سر بر ضریح حبیب ابن مضاهر گذاشته و از او خواستارِ مدافع حرم بودن را کند. احتمال اینکه میخواهندبه مرقد ابراهیم مجاب بروند هم هست کسی که وقتی رو به حرم بر امام حسین (ع) سلام داد جواب سلامش را از حضرت دریافت کرد. و او را پس از سالها در جوار ضریح سید العطشان و در قسمت غربی حرم دفن کردند... چند روز بعد از واقع عاشورا آنگاه که امام سجاد(ع) در روز سيزدهم محرم سال 61 ق در اسارت زندان ابن زياد در كوفه بودند، به اذن الهي در كربلا حاضر شدند و بنی اسد را دیدند که کنار کشتگان گرد آمده و سرگردانند، نمیدانند چه کنند و کشته ها را نمیشناسند زیرا سپاه دشمن بین بدنها و سرهای مقدس جدایی انداخته امام (ع) به آنان خبر داد که برای دفن این اجساد پاک آمده است. آنان را با نام و مشخصات معرفی کرد و هاشمیان را از دیگران شناساندند. ناله و شیون برخواست و اشکها جاری شد و زنان بنی اسد مو پریشان کردند و سیلی به صورت زدند و بلند گریه کردند. به محل قبر آمد، کمی از خاکها را کنار زد. قبر حاضر و آماده و صندوقی شکافته آشکار شد. حضرت دستان خود را زیر کمر امام حسین(ع) گشود و گفت: بسم الله و بالله وعلى ملّه رسول الله، صدق الله و رسوله، ماشاء ولا حول ولا قوة إلاّ بالله العظیم. شهدا را به خاک سپردند و امام سجاد (ع) رو به مرقد پدرش چنین گفت... خوشا سرزمینی که پیکر پاک تو را در بر گرفت. دنیا پس از تو تاریک است و آخرت با فروغ جمالت روشن است. بعد از تو شب هايمان سخت و حزن هايمان طولاني است، تا آنکه خداوند برای خاندان تو سرای آخرت را برگزیند که تو در آنی. سلام و رحمت و برکات الهی بر تو باد از من، ای فرزند رسول خدا. و بر قبر نوشت: ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه 208 ʝơıŋ➘ |❥ @shohadae80 《🥀شهدای دهه هشتادی🥀》
شھدا . . . باهردردی‌جانمی‌زدن ؛ میگفتن‌فدا‌سر‌ِحضرت‌ِزهرآ ! شھید‌زندگی‌کردن‌یعنی‌همہ‌سختیارو بھ‌جون‌خریدن‌برای‌فداشدن :)💔'! ـ 🌱•• 🌱|Shohadae80
. ❌💡 🔻ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ‌اﺯ‌سبڪترین‌ﭼﯿﺰﻫﺎئیہ‌ﮐﻪ📱 ﺩࢪﺩﻧﯿﺎ‌ﺣﻤﻞ‌میشہ🌍 🔹ﻭﻟﯽ‌ﺍﺯسنگینترین‌ﭼﯿﺰﻫﺎئیه‌که‌ﺩࢪآﺧﺮﺕ‌باید✨ بخاطر‌نحوہ‌استفادہ‌اش‌پاسخگوباشیم❗️ 🔸مواظب‌باشیم‌این‌موبایل‌ماࢪا☔️ جهنمے‌نڪند🔥 🌱|Shohadae80
『‌شُھداۍِدهه‌هشتـٰادۍ』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『‌شُھداۍِدهه‌هشتـٰادۍ』
#قسمت‌بیست‌و‌پنجم #مینویسم‌تا‌بماند🌿🌸 مداح هیئتی شروع به خواندن نوحه ای شد که مارا وادار به ایستاد
🌿🌸 بر قبر نوشت: هذا قبر الحسين بن علي بن ابيطالب الذي قتلوه عطشانا غريبا. آنگاه همراه بني اسد به طرف علقمه و عمویش عباس(ع) رفت. خود را روی بدن مقدس او انداخت. رگهای بریده اش را میبوسید و میگفت: پس از تو خاک بر سر دنیا! ای قمر بنی هاشم، از من سلام بر تو باد، ای شهید خدایی، رحمت و برکات الهی بر تو باد. برای او نیز قبری گشود و به تنهایی او را وارد قبر کرد‌. به راستی که داستان های زیادی از کربلا به جامانده . وقتی متوجه شدیم همه غرق در مداحی دایی جان بودند و فرصت خوبی برای رفتن ما به حرم... کفشایمان را بیرون آوردیم و خرامان خرامان به سمت حرم عمو جان عباس (ع) رفتیم با این خیال که کسی متوجه ما نیست . اما با صدای رنگ رنگی که چادر یا به گمانم دست محدثه که عقب تر از ما بود را کشید...به خود آمدیم و با تشر ها آقای رنگ رنگی به جمع دیگران پیوستیم... خاله معصومه هم این طور که معلوم بود خیلی اصرار کرده تا به حرم و برای آخرین بار زیارت کند امام جناب رنگ رنگی این فرصت طلایی را از همه گرفته و اجازه نمیدهد. با عقیله و محدثه کنار گل ها نشستیم و از بیکاری شروع به عکاسی کردیم. از ورودی حرم گرفته تا به دایی جان و رنگ رنگی میرسیم. محدثه با آرنج به پهلویم ضربه زد و بلافاصله گفت : رنگ رنگی رو نگاه خوابه با اشاره من عقیله هم به آقای رنگی نگاهی کرد و چند عکس هم از این صحنه به یاد ماندنی گرفتیم : آقای رنگ رنگی در حالی که ظاهراً ، به مداحی دایی جان گوش میداد... خواب بود و بر خلاف بقیه که رو به قبله نشسته بودن نشسته بود و بدون شک خوابیده بود عکس دسته جمعی تکی دو نفره چهار نفره سه نفر الی آخر... البته از عکس تکی دایی جان و سیب گفتنش و ژستش و اصرارش برای از او عکس گرفتن را نگم هنگام عکس گرفتن همه سر زنده و با شوق تمام این کار را میکردند بر خلاف آن موقعه همگی با چشمان گریان و با حسرت دوری و فراق از کربلا به سمت هتل میرفتند تا محیای سفر به سمت مقصد بعدی شوند . همه رفته بودن و من و محدثه و عقیله هنوز در محوطه بین الحرمین به تماشای گنبد این دو گوهر نایاب ایستاده بودیم ای ماه ترین عموی دنیا عباس الحق ک به تو نام قمر می آید با صدای کمی،ک فقط محدثه و عقیله میشندیدن زمزمه کردم... یه قلب مبتلاتواین سینه ست مریضم و دوام ابوالفضلِ سینه ی ما سینه زنا وقف موقوفه ی اقام ابوالفضلِ اون که چشیده طعم این عشقو غیر تو هیچ کس رو نمیشناسه حک میشه روی سنگ قبرم این سینه زنه رأیت العباسه چه نعمتی بالاتر از این که گدای خونه ی علمدارم من از تو هیچی نمیخوام آقا من به تو تا ابد بدهکارم .. ارمنیا میان در خونت بس که تو دردا رو دوا کردی هر چی گره به کارمون افتاد با دستای بریده وا کردی تویی که قد پرچمت قده پرچم شاه کربلا بالاست در حالی که رو به حرم سید الشهدا کردم ادامه دادم... ما کی باشیم وقتی به تو ارباب میگه به نفسی انت یا عباس... محدثه اشکشو با دست پاک کرو و گفت بچه ها سریع رنگ رنگی داره میاد دنبالمون همون طور که پشت به محدثه بودیم عقیله دستمو گرفت و گفت سریع یه عکس از پشت بگیر.. زود باااش و این عکس شد آخرین عکس ما تو کربلا رو بر گردوندن من و عقیله همانا رسیدن آقای یک رنگی هم همانا که گفت بسه حالاع بقیه رسیدن و شما هنوز عکس میگیرین الحق که باید اسمتونو گذاشت سلفی های گروه من:😐 عقیله:😐 محدثه:😐 با یه خداحافظی با طعم دلتنگی از حرم فاصله گرفتیم و با آقای یک رنگی به سمت هتل حرکت کردیم ... آقای رنگی راست میگفت .. همه رفته بودند جلو تر . در حالی که... هر سه ما سعی داشتیم آقای یک رنگی را وادار به آرام آرام راه رفتن کنیم محدثه و عقیله هم قدم من شده و به آرامی با من قدم بر میداشتن که آقای رنگ رنگی به پشت بر گشت و گفت سریع باشین ن ماشاءالله بریم بریم... هیچی دیگه بلاخره به هتل رسیدیم و ... صبح بعد از بردن آخرین وسیله به لابی قصد نماز صبح کردیم که متأسفانه گفتند دیگر در اتاق ها نروید و ما به سمت طبقه پنجم که نماز خونه بود رفتیم و بعد از نماز با صدای آقای یک رنگی از هتل بیرون زدیم و به سمت خیابان رفتیم . بعد از چیدن وسایل در اتوبوس بلاخره زوار وارد شدند و روی صندلی نشستند وارد ک شدم عقیله دستشو بالا گرفت و رفتم طرفش . کنارش نشستم و پایه جدای ناپذیرم را زیر پایم گذاشتم. کش چادرم تقریبا شل کردم و سرم را روی صندلی گذاشتم . چشم هایم انگار بهار بودند و هنگام باریدن باران بود... ببار بارون نمیخوام آروم بگیرم ببار بارون که میخوام تنها بمونم ببار بارون روضه ی سقا بخونم ببار بارون دلا بی تابه برا حرم ببار بارون .... کاش میشد اینجا ماند . حسین جان کاش همسایه ی همیشگیت بودم . ادامه دارد...
❗️ ⭕️غیبت‌که‌میکنی‌میگی... دیدم‌که‌میگم! 👀رفیق‌من... اگه‌ندیده‌بودی‌که‌تهـمټ‌بود 🤭 مثل‌خدا‌ستّار‌العیوب‌باش... اگه‌چیزی‌هم‌میدونی نگو! 🌱|shohadae80
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه 209 ʝơıŋ➘ |❥ @shohadae80 《🥀شهدای دهه هشتادی🥀》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا