eitaa logo
راه و رسم شهدایی
1.1هزار دنبال‌کننده
809 عکس
290 ویدیو
38 فایل
✍️ان شاءالله بتوانیم با الگو گرفتن از سیره شهدا، راه و رسم زندگی خود را شهدایی کنیم 📌ترویج فرهنگ شهدایی در سطح بین المللی ⛔️لطفا مطالب را بدون لینک کانال انتشار ندهید⛔️ 📱ارتباط با مدیر کانال: @Shohadaei2 📲 تبلیغ و تبادل: @tabadolshohadaei
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 حاج قباد شمس الدینی ♦️من گوسفند دارم، حقوق نمی‌خواهم، حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست 🔹در وصیت نامه‌اش نوشته بود: «من چندتا گوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست.» 🔸فرماندهان برای متقاعد شدنش گفته بودند که این حقوق ناچیز؛ حق خودش و فرزندانش است. 📌در جواب نوشت: «امام (ع) که افراد را به جنگ دعوت میکرد، یکی میگفت محصولم، یکی میگفت زن و بچه‌ام و... با این توجیهات (ع) رو تنها گذاشتن ایران کوفه نیست!» ➕و به فرزندانش گفت: شاید بعد من نتوانست به شما کمک کنه، با نداری بسازید از اولاد (ع) عزیزتر نیستید که این همه مصیبت کشیدند. 🌷 حاج قباد شمس الدینی، که قاسم او را حبیب ابن مظاهر لشکر ثارالله نامیده بود 🌹کانال راه و رسم شهدایی🌹 ✅https://eitaa.com/shohadaei1
🔰خاطرات شهدا حمید محمودی🌺🕊 🌸یه روز به فرمانده مون گفت: من از بچگی حرم علیه السلام نرفتم می ترسم بشم و حرم آقا رو نبینم یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم رضا علیه السلام زیارت کنم و برگردم ... 🌸اجازه گرفت و رفت مشهد... دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه 🌸توی وصیت نامه اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم رضا علیه السلام ، توی ماشین خواب حضرت رو دیدم آقا بهم فرمود: حمید! اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... 🌸...یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود،نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر ... گریه می کرد و می گفت: یا رضا علیه السلام منتظر وعده ام آقا جان چشم به راهم نذار... 🌸... توی وصیت نامه اش ساعت و روز و مکان رو نوشته بود می گفت رضا(ع) بهم گفته کی و کجا میشم! حتی مکانی هم که امام رضا ع فرموده بود میشی تا حالا ندیده بود... 🌸... روز موعود خبر رسید ضد انقلاب توی یه منطقه است باید بریم سراغشون فرمانده گفت: چند تا نیرو بیشتر نمی خوایم همه ی بچه ها شروع کردند التماس کردن که آقا ما رو ببرید دیدم حمید یه گوشه نشسته و نگاه می کنه ازش سوال کردند: مگه تو دوست نداری بری به این عملیات؟ حمید خندید و گفت: شما برا اومدن التماس هاتون رو بکنید ، اونی که باید منو ببره خودش می بره... 🌸خود فرمانده اومد و گفت : حمید تو هم بلند شو بریم ... ... بچه ها میگن وقتی وارد روستایی که ضد انقلاب بودند شدیم حمید دستاش رو به سمت ما بلند کرد و گفت : خداحافظ 🌸کسی اون لحظه نفهمید حمید چی میگه! اما وقتی شد و وصیت نامه اش رو باز کردیم دیدیم دقیقا توی همون روز ، ساعت و مکانی شهیـد شده که تو وصیت نامه اش نوشته بود... 🌸 اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا عَلیِّ ابنِ مُوسَی الرِّضا(علیه السّلام)🌸 راوی : حاج مهدی سلحشور، همرزم شهید 🌹کانال راه و رسم شهدایی🌹 https://eitaa.com/shohadaei1
🔰خاطرات تفحص ✍اوایل سال 72 بود و گرماى فکه. 🔻در منطقه عملیاتى والفجر مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم.🔺 🔹چند روزى مى شد که پیدا نکرده بودیم. هر روز صبح زیارت عاشورا مى خواندیم و کار را شروع مى کردیم. گره و مشکل کار را درخود مى جستیم. مطمئن بودیم در توسل هایمان اشکالى وجود دارد. 🔷آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مى خواند، توسلى پیدا کرد به امام (ع). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات او. مى خواند و همه زار زار گریه مى کردیم. در میان مداحى، از امام (ع) طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گرداندن این شهدا به آغوش خانواده هایشان است و...❤️ 🔆هنگام غروب بود و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر. دیگر داشتیم ناامید مى شدیم.😔خورشید مى رفت تا پشت تپه ماهورهاى رو به رو پنهان شود. آخرین بیل ها که در زمین فرو رفت، تکه اى لباس توجهمان را جلب کرد.🙄 همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست، را از خاک در آوردیم. روزیِ ای بود که آن روز نصیبمان شده بود. آرام خفته به خاک.🤲 🔶 یکى از جیب هاى پیراهن نظامى اش را که باز کردیم تا کارت شناسایى و مدارکش را خارج کنیم، در کمال حیرت و ناباورى🥺، دیدیم که یک آینه کوچک🪞، که پشت آن تصویرى نقاشى از تمثال (ع) نقش بسته، به چشم مى خورد. از آن آینه هایى که در مشهد، اطراف ضریح مطهر مى فروشند. گریه مان درآمد.😢 همه اشک مى ریختند. جالب تر و سوزناکتر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسایى اش فهمیدیم نامش « » است😭. شور و حال عجیبى بر بچه ها حکم فرما شد.ذکر صلوات و جارى اشک، کمترین چیزى بود. ⁉️شهید را که به شهرستان ورامین بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ این مسئله را دریابند. مادر بدون اینکه اطلاعى از این امر داشته باشد، گفت: «پسر من علاقه و ارادت خاصى به ❣ (ع)❣ داشت...». 🌹کانال راه و رسم شهدایی🌹 https://eitaa.com/shohadaei1