^❣یه بار از این بچه خطا ندیدم❣^
--زودتر از هرروز امد خانه اخمو و دمغ میگفت، دیگر برنمیگردد سر کار ب ان میوه فروشی. اخر اوستا سرش داد زده بود .
خم شد صورتش را بوسید و اهسته صداش کرد ابراهیم بیدار شد، نشست اوستا امده بود 'هرطور شده' ناراحتی ان روز را از دل او در اورد و برش گرداند سرکار ؛اوستا میگفت "صدبار" این بچه را امتحان کردم پول زیر شیشه ی میز گذاشتم، توی دخل دم دست گذاشتم ،ولی یه بار ندیدم این بچه خطا کنه.💯
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهادت
❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🌟سر"سجاده" نشسته بود .ابراهیم تا میفهمید" نمازش "تمام شده میامد کنارش مینشست و میگفت :مادر حالا "نماز"بگو منم بلد بشم .
چهارزانو مینشست و دستهای ابراهیم را در دستانش میگرفت نگاه های ابراهیم به لبهای او خیره میشد کلام ب کلام میگفت و او تکرار میکرد یواش یواش ☆چشم در چشم ☆هم ایه به ایه میخوندند تااین که او ساکت میشد و ابراهیم ادامه میداد...🌟
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهادت
#شهدا
ٜٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
💎کارها خوب پیش نمی رفت. چندین بار طرح عملیات عوض شده بود. خسته بودیم. رفتم اعتراض کنم ،چشمای" خسته "اش را که دیدم ،زبانم بند امد...
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهادت
#شهدا
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
^❣یه بار از این بچه خطا ندیدم❣^
--زودتر از هرروز امد خانه اخمو و دمغ میگفت، دیگر برنمیگردد سر کار ب ان میوه فروشی. اخر اوستا سرش داد زده بود .
خم شد صورتش را بوسید و اهسته صداش کرد ابراهیم بیدار شد، نشست اوستا امده بود 'هرطور شده' ناراحتی ان روز را از دل او در اورد و برش گرداند سرکار ؛اوستا میگفت "صدبار" این بچه را امتحان کردم پول زیر شیشه ی میز گذاشتم، توی دخل دم دست گذاشتم ،ولی یه بار ندیدم این بچه خطا کنه.💯
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهادت
#شهداٜٜ ٜ̽
❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
💎کارها خوب پیش نمی رفت. چندین بار طرح عملیات عوض شده بود. خسته بودیم. رفتم اعتراض کنم ،چشمای" خسته "اش را که دیدم ،زبانم بند امد...
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهادت
#شهدا
ٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱
🌟سر"سجاده" نشسته بود .ابراهیم تا میفهمید" نمازش "تمام شده میامد کنارش مینشست و میگفت :مادر حالا "نماز"بگو منم بلد بشم .
چهارزانو مینشست و دستهای ابراهیم را در دستانش میگرفت نگاه های ابراهیم به لبهای او خیره میشد کلام ب کلام میگفت و او تکرار میکرد یواش یواش ☆چشم در چشم ☆هم ایه به ایه میخوندند تااین که او ساکت میشد و ابراهیم ادامه میداد...🌟
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهادت
#شهدا
ٜٜٜ ٜ̽❰͞͞♥️❱ @shohadaei_zistan ٜ̽❰͞͞♥️❱