eitaa logo
خادم الشهدا 🌷
92 دنبال‌کننده
777 عکس
174 ویدیو
0 فایل
🌸 مقام‌‌ معظم‌ رهبری : طرح ، مساله #شهید و ایثارگری، کهنه شدنی نیست ، این موتور حرکت جامعه است ، بعضی از این نکته غفلت می کنند . دشمنان‌ میخواهند یاد #شهدا احیا نشود ، برای اینکه جاده شهادت کور بشود .
مشاهده در ایتا
دانلود
5.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨۱۵ مرداد، سالروز شهادت شهید مصطفی ردانی‌پور 🌷شهید مصطفی ردانی‌پور: "جهل انسان به عیوب خودش از بزرگ‌ترین گناهان است و چنانچه می‌دانیم، گناهان نعمت را از آدم می‌گیرد و جهل انسان به فضیلت‌ها و خوبی‌ها، از بدترین زشتی‌ها است. "
به‌مناسبت سالگرد شهادت تصور کن تو در سنگر، وَ داعِش در کمین باشد تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد تصور کن علی باشی و تنها، آن‌طرف اما سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد... تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعه‌ای؟ باید برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد! تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد تصور کن کسی که می‌برد با خود تو را، شمر است تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات می‌لرزد؟ اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟ هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم چه باعث می‌شود یک مرد تا این حد متین باشد گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازه‌ای وا شد گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد :: جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟ تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد!
10.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 روایت خبرنگار لبنانی از بیادماندنی‌ترین خاطره خود از حاج قاسم سلیمانی؛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️ 🌹روایت روزهای آخرین حیات سردار شهید رضا چراغی فرمانده لشکر ۲۷ حضرت محمد (ص) رضا گفت:‌ نذر کن روزی که جنازه‌ی من می‌آید، روزه بگیری! بر حسب تصادف روز بیست و هفتم فروردین که جسدش را در بهشت زهرا(س) دفن کردیم، روز اوّل ماه رجب بود. هم پدر و هم مادرم روزه بودند.
⭐️ به گزارش خبرنامه مقداد ، آنچه می خوانید،‌ روایتی از عملیات والفجر یک می باشد ؛ در طول یک هفته نبرد تن به تن، سردار رضا چراغی کمتر می‌خوابید و بیشتر تلاش می‌کرد تا نیروهایش را از محاصره ی دشمن خارج کند. این ماجرا کشیده شد تا به روز بیست و پنجم فروردین ماه ۱۳۶۲. داود احمدپور؛ یکی از رزمندگان لشکر ۲۷محمدرسول‌الله(ص) لحظات آخرین حیات دنیوی رضا چراغی را اینگونه روایت کرده است: «... در جریان عملیات والفجرـ۱ که در منطقه‌ی ابوقریب انجام گرفت، در مقر تاکتیکی تیپ ادوات ذوالفقار لشکر ۲۷، همراه با شهیدان: صمد کریم، معصومی و محسن نورانی نشسته بودیم، که رضا چراغی سوار بر یک وانت تویوتا از راه رسید. سر و کله‌ی رضا حسابی گرد و خاکی بود و حالت پریشانی داشت. محسن نورانی وقتی این برآشفتگی او را دید، خطاب به چراغی گفت: برادر رضا چه شده؟ چرا اینقدر گرفته‌ای؟ انگار حال و روزت مثل همیشه نیست؟ برادر چراغی همان‌طور که زانوانش را در بغل گرفته بود، با یک حالتی گفت: می‌دانی محسن! خیلی خسته‌ام، خیلی. از همه‌ی شما هم خواهش می‌کنم، که اگر هر کدامتان شهید شدید، سلام مرا به دوستان شهیدم برسانید و از آنها بخواهید برایم دعا کنند. بگویید دعا کنند تا خدا به من، توان مقاومت و صبر در مقابل سختی‌ها و مشکلات را عطا کند. آنجا بود که من هم احساس کردم این رضا، رضا چراغی همیشگی نیست. این حرف‌ها را گفت و لحظاتی بعد، برای سرکشی وضعیت گردان‌های در خط لشکرمان، عازم تپه‌ی ۱۴۳ شد.» محمّدابراهیم همّت؛ فرمانده‌ی سپاه ۱۱ قدر شرح آخرین دیدارش با رضا چراغی را این‌گونه بیان کرده است: «... آن شب پیش ما ماند و دو، سه ساعتی خوابید. اذان صبح روز ۲۵ فروردین[۶۲] که بیدار شد، بعد از خواندن نماز، دیدم شلوار نظامی نویی را که در ساک‌اش داشت، از آن درآورد و پوشید. با تعجّب پرسیدم: آقا رضا، هیچ وقت شلوار نو نمی‌پوشیدی، چی شده؟ با لب‌هایی خندان به من گفت: با اجازه‌ی شما، می‌خوام برم خط مقدّم. گفتم: احتیاجی نیست که بری اون جلو، همین‌جا بیشتر به شما نیاز داریم. ناراحت شد. به من گفت: حاجی‌جان، می‌خوام برم جلو، وضعیت فعلی خط رو بررسی کنم. الآن اون‌جا، بچه‌های لشکر خیلی تحت فشار هستند. در همین اثناء از طریق بی‌سیم مرکز پیام، خبر رسید که لشکر ۱ مکانیزه‌ی سپاه چهارم بعثی‌ها، پاتک سختی را روی خط دفاعی بچه‌های ما انجام داده. رضا رفت جلو. چند ساعت بعد خبر دادند: فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) در خط مقدّم دارد با خمپاره شصت، کماندوهای بعثی را می‌زند. همین خبر، نشان می‌داد وضعیت آنجا برای بچه‌های ما تا چه حد وخیم شده. گوشی بی‌سیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی. مدام می‌گفتم: رضا، رضا، همّت ـ رضا، رضا، همّت! ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت: حاجی‌جان، دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا!... و من فهمیدم رضا شهید شده. به این ترتیب انتظار طولانی رضا به سرآمد و او همان‌طور که آرزو داشت به یاران شهیدش ملحق شد. صبح روز شنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۶۲، پیکر رضا پس از تشییع از محل خودشان برای دفن به بهشت زهراء(س) برده شد و در قطعه‌ی ۲۴ آرام گرفت.» احمد چراغی؛ برادر کوچک‎‌تر رضا، از مراسم تشییع جنازه‌ی رضا چراغی اینگونه روایت می‌کند: «... پدرم اعتقاد خاصی داشت که هر وقت رضا به مرخصی می‌آمد، فردای آن روز را به نشانه‌ی شکر به درگاه خدا، روزه می‌گرفت. یک روز که رضا آمده بود، گفت: بابا باز که روزه گرفته‌ای؟ گفت: بله. برای اینکه تو سالم آمده‌ای. برای سلامتی تو نذر گرده‌ام. رضا گفت: بابا! تو آن‌قدر روزه می‌گیری که نمی‌گذاری ما به کارمان برسیم. نذر کن روزی که جنازه‌ی من می‌آید، روزه بگیری! بر حسب تصادف روز بیست و هفتم فروردین که جسدش را در بهشت زهرا(س) دفن کردیم، روز اوّل ماه رجب بود. هم پدر و هم مادرم روزه بودند.» هنگامی که جنازه‌ی رضا چراغی داخل قبر گذارده شد، اتفاقی افتاد که فاطمه؛ خواهر رضا چراغی آن را این‌گونه روایت کرده است: «... موقعی که پدرم پیکر رضا را داخل قبر گذاشت صورت رضا را بوسید و از داخل قبر بیرون آمد. بعد از چند وقت رضا را در خواب دید که روی گونه‌اش چیزی مثل ستاره می‌درخشید. پدرم در خواب از رضا پرسیده بود: آن چیست که روی صورتت می‌درخشد؟ رضا گفت: وقتی که شما مرا داخل قبر گذاشتی و صورتم را بوسیدی، یک قطره از اشک چشمت به روی صورتم افتاد و این؛ همان قطره اشک است که می‌درخشد.» ( 📚 کتاب راز آن ستاره - زندگینامه سردار شهید ) ✅ کانال خادم الشهدای اسلام @shohadaeislam
🌏‌ ️تا زمین در گردش و تا آسمان در چرخش است یاد یاران چون شما در قلب ما آرامش است 💕 یادش گرامی و راهش پر رهرو
📌 | فراموش نمی کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کربلا کربلا کربلای یک کربلای چهار کربلای پنج با یک کربلا می‌توان "شهید" شد با این همه نمی‌توان..؟! 🏴 مسافران ...... اربعینی ها ! یادمان باشد که ستون به ستون را مدیون قطره قطره خون 🌷شهیـــــــدائیم🌷 ... اربعینی ها وقتی چشمتان به گنبد زیبای آقا افتاد، یاد کنید از آنانی که با حسرت پشت پیراهن هایشان می نوشتند : یا زیارت یا شهادت اربعینی ها ! میان ِ هروله های بین_الحرمین ، یاد کنید از🌷 شهـــــــدایی🌷 که در آرزوی زیارت ِ شش گوشه ی اربابـــ پرپر شـــدند ... اربعینی ها نمیدانم از کدام مرز میگذرید ! اما ؛ یاد کنید از شهـــدای مفقودالاثر در مرزهای مهران ... چذابه ... حاج عمران ... شلمچه ... .سردشت...... اربعینی ها ! التمــــــــــــــاس ِ دعا 🌹🙏 ✅ کانال خادم الشهدای اسلام 👇 @shohadaeislam