📚برگی از یک کتاب...
مهمانی هایمان معمولا طوری بود که زنها جدا باشند و مردها جدا.
اگر هم چیزی میخواست خودش می ایستاد پشت در اتاق و من را
صدا میزد تا وسیله ای را که میخواست بدم بهشان.
میهمانی هم که می رفتیم دوست داشت
زنها و مردها از همدیگر جدا باشند
✨حتی خانه یکی از دوستانش بودیم
موقع سفره انداختن دوستش را صدا زده بود کنار و بهش گفته بود:
جوری که خانمت ناراحت نشه
سفره ها رو از همدیگر جدا کن
👈برای من سخت است با نامحرم سر یک سفره بنشینم
🌷روایتی از همسر شهید مدافع حرم جواد محمدی
#میلاد_حضرت_رقیه
#مدافعان_حرم
🌹کانال شهدای جهرم
@shohadaejahrom
📚معرفے کتاب
کتاب راز رؤیاے انار
(سردار شهید عبدالمجید ابوطالبی به روایت همسر)
#شهید_عبدالمجید_ابوطالبی
#شهدای_جهرم
🌹کانال شهدای جهرم
@shohadaejahrom
همین موتور گازے کارمون رو راه می اندازه...
📚برگے از یک کتاب
کتاب راز رؤیاے انار(سردار شهید عبدالمجید ابوطالبے به روایت همسر)
#شهید_عبدالمجید_ابوطالبی
#شهدای_جهرم
🌹کانال شهدای جهرم
@shohadaejahrom
ب گ ذ ا ر ن گ ا ه ت ک ن م 💕
📚درگوشے ھاے عاشقانہ
🌹کانال شهدای جهرم
@shohadaejahrom
باورم نمےشود کہ سربازے بمیرد و فرمانده خود را نبیند...
#امام_زمان
☘برگے از یک وصیت
#شهید_حسینعلی_فرخ_روز
🌹کانال شهدای جهرم
@shohadaejahrom
تابستان از راه رسیده بود. گرمای هوا بیداد میکرد.
🍀یک گردان از نیروهای ارتش، برای تقویت پایگاههای مرزبانی نیروی انتظامی به آنجا اعزام شده بودند.
🌙ماه رمضان بود. مجتبی برای سرکشی از نیروها با چند نفر به آنجا رفت.
🍃بین راه، در بیابان ماشینشان خراب شد و به ناچار حدود پنج کیلومتر در گرمای پنجاه درجه⚡️ با زبان روزه، پیاده به راه افتادند تا به کمپ شرکت نفت رسیدند. ☀️دیگر نگه داشتن روزه سخت شده بود. همراهان مجتبی روزه شان را شکستند اما او با اینکه دیگر رمقی برایش نمانده بود گفت« که حاضر است بمیرد ولی روزه اش را نشکند.»
🌼تقوای مجتبی ، زبانزد بچه های پادگان بود.
همه او را از ته دل قبول داشتند. تاصدای اذان را میشنید وضو میگرفت به حسینیه میرفت و مشغول نماز اول وقت میشد.
✨آنقدر مجتبی را قبول داشتند که نمازشان را به او اقتدا میکردند
📚برگرفته از کتاب«شیر زیتان» روایت زندگی
شهید مدافع حرم مجتبی ذوالفقارنسب
#ماه_مبارک_رمضان
🌹کانال شهدای جهرم
@shohadaejahrom