🌹🇮🇷🕊🇮🇷🌹
*🍀 السلام علیک یا اباصالح المهدی عج🍀*
🌹 #یاد_شهیدان_جاودانه_باد🌹*
فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ
(مزمل/ ۲۰)
#برنامه_تلاوت_قرآن_کریم
📖 امروز صفحه ۱۰۷ قرآن کریم
عزیزانی که برنامه جزء خوانی دارند،
📖 امروز جزء ۲۷ قرآن کریم
#هدیه_به_ارواح_طیبه_و_ملکوتی
🌹 #شهدای_مظلوم_کربلا
🌹 #شهدای_راه_حق
#انبیاء_الهی_و_ائمه_معصومین_ع
#امام_خمینی_ره
#پدران_و_مادران
#مومنین_و_مومنات
ان شاءالله در دنیا با قرآن مانوس و در آخرت با قرآن محشور شوید.
🌺🍃🌸🍃🌺
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
⚜️ #حکمت_22_نهج_البلاغه ⚜️
وَ قَالَ (علیه السلام): لَنَا حَقٌّ، فَإِنْ أُعْطِينَاهُ، وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى.
(قال الرضي [رحمه الله تعالى] و هذا [القول] من لطيف الكلام و فصيحه، و معناه أنا إن لم نعط حقنا كنا أذلّاء و ذلك أن الرديف يركب عجز البعير كالعبد و الأسير و من يجري مجراهما).
روش گرفتن حق (اخلاقى، سياسى):
📜و درود خدا بر او، فرمود: ما را حقّى است اگر به ما داده شود، و گر نه بر پشت شتران سوار شويم و براى گرفتن آن برانيم هر چند شب روى به طول انجامد.
(سید رضی می گوید: اين از سخنان لطيف و فصيح است، يعنى اگر حق ما را ندادند، خوار خواهيم شد و بايد بر ترك شتر سوار چون بنده بنشينيم)
🔰شرح و تفسیر حکمت 22 🔰
👌🔆اگر حق ما را بگيرند...
📜این جمله ی حکمت آمیز،🔻 خواه مقارن ایام سقیفه گفته شده باشد یا در شوراى شش نفره عمر براى انتخاب خلیفه پس از او، اشاره به مسئله ی خلافت دارد که حق مسلّم اهل بیت و امیر مؤمنان على(علیه السلام) بود.
📜مرحوم سیّد رضى مى گوید: «این کلام از سخنان لطیف و فصیح امام است و معناى آن این است که اگر حق ما به ما داده نشود همچون افراد خوار و بى مقدار خواهیم بود و این بدان سبب است که کسى که پشت سر دیگرى سوار بر مرکب مى شود در قسمت عقب مرکب خواهد بود، همچون برده و اسیر و مانند آنها»
🔰تفسیر دیگر اینکه منظور این است اگر حق ما را به ما ندهند به زحمت و مشقت فراوان خواهیم افتاد همان گونه که شخص ردیف دوم به هنگام سوار شدن بر شتر چنین حالى را خواهد داشت.
🔰تفسیر سوم این که اگر ما به حقمان نرسیم مخالفان ما براى مدتى طولانى ما را به عقب خواهند انداخت و ما هم طبق فرموده ى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) صبر مى کنیم و براى گرفتن حق خویش دست به شمشیر نخواهیم برد.
📌این احتمال نیز بعید نیست که هر سه تفسیر در مفهوم کلام امام جمع باشد به این معنا که، اگر ما را از حق خود محروم سازند هم ما را به خوارى مى کشانند و هم به زحمت و مشقت مى افکنند و هم مدت طولانى ما را از حقمان محروم مى دارند و به فرمان پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله ناچاریم صبر کنیم.
♻️❇️هر یک از این تفسیرهاى سه گانه را انتخاب کنیم اشاره به این نکته است که مخالفان ما افراد بى رحمى هستند که تنها به غصب حق ما قناعت نمى کنند، 👈بلکه اصرار دارند ما را به ذلت و زحمت بیفکنند و هرچه بیشتر، رسیدن ما را به حقمان تأخیر بیندازند،
🔹 همان گونه که تاریخ این واقعیت را نشان داد که دشمنان امام هفتاد سال بر فراز تمام منابر در سراسر جهان اسلام آن حضرت را لعن مى کردند و فرزندانش را در کربلا به خاک و خون کشیدند و خاندان او را به اسارت کشاندند و آنچه از دستشان بر مى آمد از ظلم و ستم بود روا داشتند ولى آنها صبر کردند،
🔶تا این شب تاریک و سیاه و ظلمانى برطرف شود و البته باور ما این است که پایان این شب سیاه و ظلمانى همان ظهور مهدى موعود عجّل الله تعالى فرجه الشّریف خواهد بود که در آن زمان حق به صاحب حق مى رسد و جهان دگرگون مى شود و عالم دیگرى جاى این عالم ظلمانى را خواهد گرفت.
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
#پیامبر_اکرم_ص
اگـر در میان جمعی بودی و از کسی غیبت شد، او را یاری کن و آن جمع را از غیبت بازدار و از میانشان بـرخیز و بـرو ...
نهج الفصاحه ، ص۲۰۲ ، حدیث ۲۴۷
امام علی علیه السلام:
شنونده غیبت، مانند غیبت کننده است.
غررالحکم، ۱۱۷۱
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
همه گفتند
#شهدا_شرمنده_ایم...!
خیلی ها شنیدند ...
#شهدا_شرمنده_ایم...!
خیلی ها نوشتند ...
#شهدا_شرمنده_ایم...!
خیلی ها دیدند ...
#شهدا_شرمنده_ایم ...!
همه ما...!
همه ما ...
#شرمنده ایم..!
امانمی دانم چند نفر سعی دارند از این #شرمندگی_شهدا خارج شوند..!
از هر جا که عبور می کنیم ،
نام #شهیدی می درخشد !
پس #یادمان باشد
#قدم_به_قدم را بدهکاریم
به آنهایی که #پلِ عبورِ ما شدند در #دنیا
#شهدا_شرمنده_ایم...!
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌷🥀🕊🌹🕊🥀🌷
#خاطرات
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
احمد یک قله بود.
ما تا این روزی که احمد شهید شد، نمی دانستیم که احمد این قدر مجروح شده، والله یک بار احمد نگفت که ترکش به سرم خورده، به صورتم خورده، یک بار نیامد بگوید که مجروح شدم. من که نزدیک ترین فرد به احمد بودم، نمی دانستم احمد این قدر زخمی شده، هیچ وقت نگفت، خدا شاهد است هیچ وقت بر زبان جاری نکرد. احمد خیلی خصلتها داشت، همیشه از بریدگی از دنیا می گفت واقعا انسان عجیبی بود یعنی هر چه آدم از او فاصله می گیرد، احساس می کند که احمد یک قله ای بود، واقعا یک قله ای بود، متفاوت بود، خیلی فضیلت داشت، برای همین می گویم احمد واقعا خلاصه ای از شخصیت امام خمینی (ره) بود در ابعاد مختلفی.
راوی :
#سردار_دلها
#سپهبد_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
🌷🥀🕊🌹🕊🥀🌷
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷 #سالروز_شهادت 🇮🇷🌹
🌹السلام علیکم یا اولیاء الله و احبائه
🌹السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودائه
🌹السلام علیکم یا انصار دین الله
🌹السلام علیکم یا انصار رسول الله
🌹السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله
#سالگرد_لاله_سرخی_از_دفاع_مقدس
🌹سلام بر شهیدان راه حق
🌹سلام بر شهیدان دفاع مقدس🌹
🌹سلام بر شهید والامقام 🌹
🌹 #غلامعلی_پیچک 🕊
✨ فرمانده عملیات غرب✨
🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۹/۲۰🕊
🌹محل شهادت: بازی دراز🕊
🌹نام عملیات: مطلع الفجر
سی و نهمین سالگرد شهادت برادر عزیز شهید والامقام افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
#شهیدغلامعلی_پیچک را گرامی می داریم و سالروز آسمانی شدن و کسب #شایستگی_مقام_شهادت ایشان را به خانواده محترم شهید تبریک عرض می نماییم.
به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه این شهید عزیز درود و سلام می فرستیم و از درگاه خداوند متعال تقاضای علو درجات برای آنها مسئلت می نماییم.
#نثار_روح_ملکوتی_اش_صلوات
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
#شهید_غلامعلی_پیچک کسی است که #مقام_معظم_رهبری درباره ایشان میفرماید:
درود خدا و فرشتگان و صالحان بر سردار شجاع و صميمي و فداکار اسلام، غلامعلي پيچک، شهيدي که در دشوار ترين روزها مخلصانه ترين اقدامها را براي پيروزي در نبرد تحميلي انجام داد. يادش بخير و روحش شاد.
🌷🍃🍀🕊🍀🍃🌷
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
زندگینامه: شهید والامقام
#غلامعلی_پیچک (۱۳۳۸ - ۱۳۶۰)
غلامعلی پیچک سال ۱۳۳۸، در تهران متولد شد. پدرش کارمندی متوسط و آبرومند بود و در تربیت دینی فرزند، از هیچ کوششی دریغ نکرد. غلامعلی در سن پنج سالگی پای در راه مدرسه گذاشت.
غلامعلی با موفقیت و نمرههای عالی، دوره ابتدایی را به پایان برد و هر سال شاگرد ممتاز شد. وارد دبیرستان شد و در سن 16 سالگی با بهترین معدل، مدرک دیپلم را دریافت کرد و همان سال در کنکور و رشته انرژی اتمی وارد دانشگاه شد. در دانشگاه به خاطر کسب امتیاز بالا، بورس تحصیل در خارج از کشور به وی تعلق گرفت ولی از پذیرفتن بورس سرباز زد و تحصیل در داخل کشور را به خارج ترجیح داد.
غلامعلی، همزمان با تحصیل در دانشگاه، از کسب معارف دینی غفلت نورزید و به آموختن و یاددادن به دیگران پرداخت. او « جامعالمقدمات» را به خوبی یاد گرفت و برای دوستان و همسالان آموزش داد.
از 10 سالگی در انجام فرائض دینی مقید و از شروع تکلیف، مقلد حضرت امام(س) شده بود.
پس از ورود به دانشگاه و آشنایی با تعدادی دانشجوی مسلمان و مبارز، جدیتر از گذشته وارد جریانهای سیاسی شد و خیلی سریع نسبت به مسائل سیاسی داخلی اطلاعات کسب کرد و رژیم شاه را رژیمی فاسد و ظالم یافت و از این رو، مصممتر از پیش، وارد مبارزات سیاسی شد.
از آن پس تحت مراقبت و تعقیب عوامل ساواک قرار گرفت. او طی فعالیتهای خود، مبارزات خود را گسترش داد.
اکبر حمزهای از همرزمان پیچک میگوید: یک روز در کتابخانه شخصی غلامعلی، دنبال کتابی میگشتم، دیدم لای یک کتاب، یک کلت جاسازی شده است. تازه فهمیدم که در مبارزات مسلحانه نیز
نسبت به مسائل سیاسی داخلی اطلاعات کسب کرد و رژیم شاه را رژیمی فاسد و ظالم یافت و از این رو، مصممتر از پیش، وارد مبارزات سیاسی شد.
از آن پس تحت مراقبت و تعقیب عوامل ساواک قرار گرفت. او طی فعالیتهای خود، مبارزات خود را گسترش داد.
اکبر حمزهای از همرزمان پیچک میگوید: یک روز در کتابخانه شخصی غلامعلی، دنبال کتابی میگشتم، دیدم لای یک کتاب، یک کلت جاسازی شده است. تازه فهمیدم که در مبارزات مسلحانه نیز دست داشته است.
پس از شهادت پیچک متوجه شدیم که او در سن 15 سالگی طرح ترور خسروداد را کشید بعد مساله را با نماینده حضرت امام در میان گذاشت که ایشان اجازه ندادند و او دوستانش را مجاب کرد که از ترور خسروداد صرف نظر کنند.
با اوج گیری مبارزات انقلاب اسلامی، غلامعلی با دلگرمی و امید بیشتر، به روشنگری و هدایت مردم پرداخت و با ارائه تحلیلهای خوب سیاسی، مفاسد و وابستگی رژیم شاه را افشا کرد و بویژه قشر جوان را به مبارزه علیه نظام ستمشاهی ترغیب کرد. با ارتباطی که با برخی روحانیون برجسته داشت، اعلامیهها و نوارهای سخنرانی حضرت امام (ره) را چاپ، تکثیر و در اختیار دیگران گذاشت.
با تجاوز رژیم عراق به ایران و تحمیل جنگی نابرابر به انقلاب نوپای اسلامی، پیچک عازم جبهههای نبرد شد. از آن جا که لیاقت و شجاعت او در درگیریهای کردستان به فرماندهان محرز بود، به عنوان فرمانده محور غرب کشور منصوب شد. پیچک توان بالای نظامی خود را در این محور به منصه ظهور رساند و با ارائه طرحهای دقیق و واقعبینانه نظامی، حیرت نیروهای سپاه و ارتش را برانگیخت. به رغم سن کم ذهنی نقاد و خلاق برخوردار بود و از این رو موفق شد بهترین طرحهای عملیاتی را با توجه به شناسایی منطقه ارائه و اجرا کند. او اغلب شناساییها را خودش انجام میداد و تا عمق بیش از 30 کیلومتر، در پشت جبهه دشمن نفوذ میکرد. با اجرای عملیاتهای موفق در محور غرب، کم کم شهرت و آوازهاش در غرب پیچید. توانمندی نظامی و قامت خاص پیچک از او شخصیتی دوست داشتنی و در عین حال پر از ابهت ساخت
اکبر حمزهای میگوید: «آوازه پیچک در غرب کشور پیچیده بود. هر کجا که میرفتی، او را میشناختند؛ از سومار تا ارتفاعات «بمو». همین شهرت باعث شد که جذب او شوم. رفته رفته با او که آشنا شدم پای صحبتها و سخنرانیهایش نشستم. بینش سیاسی خوبی داشت. وقتی از سیاست حرف میزد، گویی یک سیاستمدار برجستهای است که سالها در عرصه سیاست فعالیت داشته است. بیشتر شناساییها را خودش انجام میداد و تا پشت سنگرهای دشمن هم نفوذ میکرد. در عملیات «بازیدراز» آخرین کسی بود که از ارتفاعات عقبنشینی کرد.»
پیچک اهل تقوا و ورع بود و در انجام فرائض دینی، تقید و تعبد خاصی داشت. همانگونه که اشارت رفت، از سن 10 سالگی به نماز ایستاد. پس از انقلاب، نماز شبش ترک نشد. در نماز آن چنان حضور مییافت که خارج از خود را فراموش میکرد.
اهل مطالعه و کتاب بود. در عین اشتغال به کارهای نظامی، از فعالیتهای فرهنگی غافل نمیشد. سخنرانیهایش مشهور بود. در اخلاق و رفتار الگوی دیگران بود. شهامت و شجاعتش کم نظیر بود. به حضرت امام خمینی(ره) عشق میورزید و تابع و مرید معظم له بود. در انجام هر کاری تنها جلب رضای خدا را در نظر میگرفت و هرگز ریا به اخلاص او نفوذ نکرد.
پیچک در عملیات مطلع الفجر در نوک پیکان گردان وارد نبرد علیه دشمن شد و در منطقه « قاسمآباد» واقع در ارتفاعات «برآفتاب» با نیروهای دشمن تن به تن درگیر شد. نزدیک ظهر روز 20 آذرماه 1360 بر اثر اصابت
گلوله به گلو و سینهاش به شهادت رسید.
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
و چه زیبا امام عزیز خمینی کبیر ره در وصف حال یاران با وفایش فرمودند: شهدا شمع محفل دوستانند شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقون اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب فادخلی فی عبادی و وادخلی جنتی پروردگارند
#نثار روح ملکوتی تمامی شهدا بویژه شهدای عزیز عملیات مطلع الفجر بالاخص شهید والامقام #غلامعلی_پیچک
#صلوات
منبع: همشهری آنلاین
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
تصویر لحظه شهادت فرمانده شجاع و مخلص سپاه غرب
#شهیدوالامقام_غلامعلی_پیچک
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
#نثار_روح_ملکوتی_اش_صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌹🍃🕊🌷🕊🍃🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
"شاهین برآفتاب"
یادکردی از شاهین افتاده روی ارتفاعات برآفتاب؛ سردار شهید غلام علی پیچک.
دوستان همراه؛ نوزدهم آذر۱۳۹۹ مصادف است با سی و نهمین سالگرد عملیات "مطلع الفجر" در محور سرپل ذهاب- گیلانغرب و شهادت غلام علی پیچک.
آنچه در پی می آید شرح احوالات شهید پیچک در آخرین لحظات حیات دنیوی این فرمانده مقتدر و با اخلاص است که رفیق و همراه همیشگی او؛ ابراهیم شفیعی نقل کرده است:
.... بعد از ظهر روز نوزدهم آذر۱۳۶۰، از روستای دیره آمادهی حمله که شدیم، دیدم پیچک اورکت کرهای من را پوشیده. به او گفتم: چرا اورکت من را پوشیدی؟ گفت: آخر، من اورکت ندارم. گفتم: خب؛ نداشته باش. این که دلیل نمیشود اور کت من را بپوشی! گفت: آخر هوا خیلی سرد است. گفتم: برای من هم هوا سرد است. گفت: تو امشب به یگان سوار زرهی مأمور شدهای، داخل نفربر زرهی که خیلی سرد نیست، ولی من همراه گردان باید روی قلهها بروم و آنجا سردتر است. گفتم: اینطوری اگر شهید بشوی، به جای من دفنات میکنند. چون بالای در جیب اورکت، من روی پارچهای نام و نام خانوادگیام را دوختهام. گفت: خب چه بهتر! ناشناس دفن میشوم. بعد گفت: شفیعی جان؛ لطفاً سر اورکت با من جروبحث نکن. آنجا هوا خیلی سرد است و من هم امشب، چارهای جز پوشیدن اورکت تو ندارم. حالا راضی باش که تنم باشد. گفتم: قابلی ندارد. من که معمولاً او را «برادر پیچک» خطاب میکردم، آنجا زبانم جور دیگری چرخید و به او گفتم: غلامعلی؛ این که تو نوک پیکان حمله را انتخاب کردی، من را ناراحت میکند. همه اش خیال میکنم که میخواهی شهید بشوی و دلم شور میزند. نگاهم کرد. لبخندی زد که هیچ وقت جذبهی پر مهر آن لبخند را فراموش نمیکنم. بعد هم گفت: داخل سنگر دیدگاه عملیات، بروجردی و وزوایی هستند. این دو نفر، هم دانش خوب و هم توان مدیریت نظامی بسیار بالایی دارند. در سوار زرهی؛ به تو و خالقی اطمینان دارم. توسط برادر نوجوان و برادر غمخوار هم، انشاالله پشتیبانی خوبی از نیروهای در خط مقدّم انجام میشود. خودم اگر با نیروهای خطشکن باشم، خیالم راحتتر است. در ضمن این را بدان؛ من به غیر از شهادت با هیچ چیز دیگر راضی نمیشوم. با خدا عهد کردهام که اگر تا امروز، کارهایی که انجام دادهام، برای رضای او و بقای انقلاب اسلامی است و مزدی دارد، این اجر و مزد، جز در شکل شهادت نباشد. این را که گفت، ته دلم خالی شد، البته به رویش نیاوردم و سکوت کردم.
آمادهی حرکت از روستای دیره به سمت مواضع دشمن بودیم، که محسن وزوایی به اتفاق برادرم حسن، سوار بر یک جیپ، پیش ما آمدند و یک راست به سراغ پیچک رفتند. من و خالقی و نوجوان هم پشت سر آن دو نفر به راه افتادیم و به سمت پیچک رفتیم. پیش او که رسیدیم، دیدیم وزوایی دارد از غلامعلی خواهش میکند که با گردان خطشکن نرود بلکه همراه او به محل دیدگاه عملیات برود. فرصت را غنیمت شمردم و من هم، دوباره از او خواستم تا از این کار منصرف بشود. خالقی و نوجوان هم، همین اصرار را داشتند. سرانجام پیچک آب پاکی را روی دست همهی ما ریخت و گفت: من تصمیم خودم را گرفتهام و امکان ندارد که از این کار منصرف بشوم؛ انجام این مأموریت، برای من در حکم پاگذاشتن روی هوای نفس است. درست است که من مدّتی در مناطق غرب فرمانده بودم، اما خدا میداند دوست نداشتم تا هوای نفسم بر من غلبه کند و فکر کنم که همیشه فرمانده باقی خواهم ماند. خدا گواه است همواره آرزو داشتم به عنوان گمنامترین نیروی بسیجی، کنار بچّههای مخلص بسیج در خطرناکترین مأموریتها، شرکت کنم و در کنار آنها توفیق شهادت نصیبم بشود. حالا که تمام شرایط برای تحقق این آرزوی من مهیّا شده، به هیچ وجه این توفیق را با هیچ چیز دیگر عوض نمیکنم. این آرزوی دیرینهی من بود. الان اگر به عنوان یک نیروی تکور عادی در عملیات شرکت کنم، به معنای آن است که بندهی نفس خودم نشدهام. من نمیخواهم اسیر نفس امّاره باشم؛ میفهمید؟ پس دیگر در این مورد به من اصرار نکنید. غلامعلی با به زبان آوردن مکنوناتِ قلبیاش، همهی ما را ساکت کرد.
نیروها که به ستون شدند و آمادهی حرکت بهسمتِ مواضع دشمن، برادرم حسن شفیعی که با محسن وزوایی به روستای دیره آمده بود، قرآنی به دست گرفت، روی چند جعبه مهمات ایستاد و از نیروها خواست تا از زیر قرآن رد بشوند. همهی نیروها آمدند و ضمن بوسیدن قرآن، از زیر آن گذشتند. آخر سر؛ من، پیچک، وزوایی، خالقی و نوجوان ماندیم. هر کدام از ما وقتی قرآن را میبوسیدیم و از زیر آن رد میشدیم، برادرم خم میشد و کنار گوش هر نفر آیهی «والله خیرٌ حافظاً
وَ هُوَ اَرحَمُ الرّاحمین» را زمزمه میکرد و آن را به سمت او میدمید. پیچک که از زیر قرآن عبور کرد، تا برادرم خواست این آیه را در گوش او بخواند، غلامعلی از این کار ممانعت کرد. برادرم هر کاری کرد، پیچک نگذاشت تا این آیه را کنار گوش او بخواند. برادرم به او گفت: شهادت، توفیق بزرگی