قصه جانگداز عملیات والفجر مقدماتی
راوی: منصور فکری
منطقه فکه آنقدر رمل بود و آنقدر در حلقه محاصره دشمن بعثی به دام افتاده بودیم که گردان های پیشرو و خط شکن همه متلاشی و شهید شده بودند، و طبق نقشه عملیاتی و توجیه رزم عملیاتی برحسب ماموریت های محوله به گردان ها قرار بر این بود که گردان ما محبین ششمین گردان بود که میبایست وارد عمل می شد و جاده آسفالته مابین پاسگاه وحب و العماره را پدافند کند و لیکن خود خط شکن شد، از تمام گردان 18 رزمنده باقی مانده بودیم که نه بیسیم چی گردان همراهمون بود و نه بلدچی گردان ، فقط فرمانده گردان از برادران سپاه ازنا لرستان برادر بازوند همراهمون بود که دم دمای صبح معاون فرمانده گردان با یک بیسم چی با بلندگوی دستی تا پای جاده آسفالته دنبال باقی مانده گردان می گشت که خبر عقب نشینی که شب گذشته از قرارگاه اعلام شده بود و ما بازماندگان از آن بی اطلاع بودیم را به اطلاع فرماندهی رساند، ناگفته نماند 12 مزدور سودانی که در درگیری های شب گذشته امانمان را بریده بودند با تیربار، کاتیوشا و خمپاره اندازهای 120، کنار جاده اسیرمان بودند.
حالا تصور کنید دستور عقب نشینی هم تا جنگل امغر به شما اعلام شده باشد ، آن تعداد باقیمانده با مهمات کم و خستگی از جنگ و گریز در رمل های فکه، که پا تا بالای کوزک فرو می نشست و به سختی می توانستی حرکت کنی، حالا باید عقب نشینی هم می کردی، عراقی ها چل وهل می زدن که ما را اسیر کنند ، معبرهای باز شده در موقیعت های میدان مین هیچ کدام نوارهایشان باقی نمانده بود اگر هم بود بر اثر انفجار گلوله های توپ و خمیاره تیکه پاره شده بود و هر تیکه اش یک سمت دیگری را نشان می داد، و پل هایی که شبانه از روی کانال های آب رد شده بودیم همه بر اثر شدت آتش تهیه دشمن بعثی شکسته و فرو ریخته بود، بازماندگان از گردان ها و تیپ و لشکر های دیگر که در مجاورت تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) وارد رزم شده بودند از حلقه تنگ شده نعل اسبی دشمن همه زودتر از ما به پشت کانال آب رسیده بودند و کسی جرات نمیکرد وارد آب داخل کانال شود و دیوار گوشتی تشکیل شده بود، حاجی امداد غیبی را به نااهلش نمیتوان گفت اما خود اهل رزم بوده اید و دیده اید حتما تیرهای رسام دشمن از طرفین به سمت این دیوار گوشتی می آمد و لیکن به خط مستقیم صف رزمندگان اسلام که می رسیدند مسیرشان عوض می شد و به سمت آسمان تغییر مسیر می داد.
از بچه های کمیته که ده روز مانده به عملیات وارد گردان شده بودند یکیشون شهید مصطفی ارسنجانی بود که هنگام پریدن داخل کانال آب تیر به سرش اصابت کرد و بدن مبارکش داخل آب فرو رفت و آن لحظه فوران خون از زیر آب، فراموشم نشده و یکی از گابوس های همیشگی شبانه مرا تشکیل میده، هنوز هم نیمه شب ها یاد آن لحظه از ذهنم پاک نمیشه ،آنقدر فریادها درخواب می زنم تا بیدار شوم و تا ساعت ها حالم بد است ، از این موضوع بگذریم.
جانباز شهید حسن عبدالهی بعد از کانال آب وسط میدان مین که پایش قطع شده بود به اتفاق اصغر ملک نژاد معروف به اصغر ترکش به کول کشیدیم و از میدان مین به پشت خاکریزی که در دست احداث بود، حمل کردیم تا امدادچی های پشت خاک ریز به عقب منتقل کنند. والفجر مقدماتی آنقدر وحشتناک شهید و زخمی گرفته بود که کسی در منطقه عملیاتی همدیگر را نمی شناخت و هیچ کس نمی دانست که هم رزمانش کجا جا مانده اند، بچه های باقی مانده گردان وقتی بهم می رسیدیم با تعجب و گریه بهم نگاه می کردند که هنوز زنده ایم و سراغ دیگر همرزمانمان را می گرفتیم. شب بعد هم باز در عملیات شرکت کردیم و لیکن تا کانال آب و فقط توانستیم اجساد شهدای داخل کانال آب و زخمی های بجا مانده اطراف کانال آب را منتقل کنیم چون مهندسی رزمی دشمن بعثی آنقدر قوی و سرعت عمل داشت که از ابتدای شب شروع کرد به احداث میدان مین، در سطح بسیار وسیع و در عمق زیاد که اصلا نمی شد تصورش کرد،
حاجی خدا گواهه که من برای بچه های رزمنده بی وفا نبودم سید مصطفی بیزه و محی الدین مطیعی از گردان ما جدا شده و به گردان دانش ملحق شده بودند قبلا براتون شرح دادم آن هم با گریه های خالصانه و التماس های بی پروا و پاک که نشان از پر درآوردن بال هایشان برای پرواز بود، آن طوری که از بازماندگان گردان دانش اطلاع یافتم حتی موقع دستور عقب نشینی این دو رزمنده دلیر و شجاع تا آخرین لحظه از کانال عقب ننشستند ، و تا پای جان تا آخرین قطره خون خود و تا آخرین فشنگ با دشمن بعثی جنگیدند و افتخار آفرینی کردند، قسمت نبود که بنده حقیر در کنارشان باشم و اگر بودم این نگارش هم نبود قطعا، آنچه در حال حاضر اهمیت دارد وفادار ماندن به خون شهدا و راه و اهداف آن عزیزان است.
#نثار_روح_ملکوتی_شهدای مظلوم عملیات والفجر مقدماتی #صلوات
#اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🥀🍃🍀🕊🍀🍃🥀
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
قصه جانگداز عملیات والفجر مقدماتی
راوی: منصور فکری
منطقه فکه آنقدر رمل بود و آنقدر در حلقه محاصره دشمن بعثی به دام افتاده بودیم که گردان های پیشرو و خط شکن همه متلاشی و شهید شده بودند، و طبق نقشه عملیاتی و توجیه رزم عملیاتی برحسب ماموریت های محوله به گردان ها قرار بر این بود که گردان ما محبین ششمین گردان بود که میبایست وارد عمل می شد و جاده آسفالته مابین پاسگاه وحب و العماره را پدافند کند و لیکن خود خط شکن شد، از تمام گردان 18 رزمنده باقی مانده بودیم که نه بیسیم چی گردان همراهمون بود و نه بلدچی گردان، فقط فرمانده گردان از برادران سپاه ازنا لرستان برادر بازوند همراهمون بود که دم دمای صبح معاون فرمانده گردان با یک بیسم چی با بلندگوی دستی تا پای جاده آسفالته دنبال باقی مانده گردان می گشت که خبر عقب نشینی که شب گذشته از قرارگاه اعلام شده بود و ما بازماندگان از آن بی اطلاع بودیم را به اطلاع فرماندهی رساند، ناگفته نماند 12 مزدور سودانی که در درگیری های شب گذشته امانمان را بریده بودند با تیربار، کاتیوشا و خمپاره اندازهای 120، کنار جاده اسیرمان بودند.
حالا تصور کنید دستور عقب نشینی هم تا جنگل امغر به شما اعلام شده باشد، آن تعداد باقیمانده با مهمات کم و خستگی از جنگ و گریز در رمل های فکه، که پا تا بالای کوزک فرو می نشست و به سختی می توانستی حرکت کنی، حالا باید عقب نشینی هم می کردی، عراقی ها چل وهل می زدن که ما را اسیر کنند ، معبرهای باز شده در موقیعت های میدان مین هیچ کدام نوارهایشان باقی نمانده بود اگر هم بود بر اثر انفجار گلوله های توپ و خمیاره تیکه پاره شده بود و هر تیکه اش یک سمت دیگری را نشان می داد، و پل هایی که شبانه از روی کانال های آب رد شده بودیم همه بر اثر شدت آتش تهیه دشمن بعثی شکسته و فرو ریخته بود، بازماندگان از گردان ها و تیپ و لشکر های دیگر که در مجاورت تیپ 15 امام حسن مجتبی (ع) وارد رزم شده بودند از حلقه تنگ شده نعل اسبی دشمن همه زودتر از ما به پشت کانال آب رسیده بودند و کسی جرات نمیکرد وارد آب داخل کانال شود و دیوار گوشتی تشکیل شده بود، حاجی امداد غیبی را به نااهلش نمیتوان گفت اما خود اهل رزم بوده اید و دیده اید حتما تیرهای رسام دشمن از طرفین به سمت این دیوار گوشتی می آمد و لیکن به خط مستقیم صف رزمندگان اسلام که می رسیدند مسیرشان عوض می شد و به سمت آسمان تغییر مسیر می داد.
از بچه های کمیته که ده روز مانده به عملیات وارد گردان شده بودند یکیشون شهید مصطفی ارسنجانی بود که هنگام پریدن داخل کانال آب تیر به سرش اصابت کرد و بدن مبارکش داخل آب فرو رفت و آن لحظه فوران خون از زیر آب، فراموشم نشده و یکی از گابوس های همیشگی شبانه مرا تشکیل میده، هنوز هم نیمه شب ها یاد آن لحظه از ذهنم پاک نمیشه ،آنقدر فریادها در خواب می زنم تا بیدار شوم و تا ساعت ها حالم بد است، از این موضوع بگذریم.
جانباز شهید حسن عبدالهی بعد از کانال آب وسط میدان مین که پایش قطع شده بود به اتفاق اصغر ملک نژاد معروف به اصغر ترکش به کول کشیدیم و از میدان مین به پشت خاکریزی که در دست احداث بود، حمل کردیم تا امدادچی های پشت خاک ریز به عقب منتقل کنند. والفجر مقدماتی آنقدر وحشتناک شهید و زخمی گرفته بود که کسی در منطقه عملیاتی همدیگر را نمی شناخت و هیچ کس نمی دانست که هم رزمانش کجا جا مانده اند، بچه های باقی مانده گردان وقتی بهم می رسیدیم با تعجب و گریه بهم نگاه می کردند که هنوز زنده ایم و سراغ دیگر همرزمانمان را می گرفتیم. شب بعد هم باز در عملیات شرکت کردیم و لیکن تا کانال آب و فقط توانستیم اجساد شهدای داخل کانال آب و زخمی های بجا مانده اطراف کانال آب را منتقل کنیم چون مهندسی رزمی دشمن بعثی آنقدر قوی و سرعت عمل داشت که از ابتدای شب شروع کرد به احداث میدان مین، در سطح بسیار وسیع و در عمق زیاد که اصلا نمی شد تصورش کرد،
حاجی خدا گواهه که من برای بچه های رزمنده بی وفا نبودم سید مصطفی بیزه و محی الدین مطیعی از گردان ما جدا شده و به گردان دانش ملحق شده بودند قبلا براتون شرح دادم آن هم با گریه های خالصانه و التماس های بی پروا و پاک که نشان از پر درآوردن بال هایشان برای پرواز بود، آن طوری که از بازماندگان گردان دانش اطلاع یافتم حتی موقع دستور عقب نشینی این دو رزمنده دلیر و شجاع تا آخرین لحظه از کانال عقب ننشستند ، و تا پای جان تا آخرین قطره خون خود و تا آخرین فشنگ با دشمن بعثی جنگیدند و افتخار آفرینی کردند، قسمت نبود که بنده حقیر در کنارشان باشم و اگر بودم این نگارش هم نبود قطعا، آنچه در حال حاضر اهمیت دارد وفادار ماندن به خون شهدا و راه و اهداف آن عزیزان است.
#نثار_روح_ملکوتی_شهدای مظلوم عملیات والفجر مقدماتی #صلوات
#اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🥀🍃🍀🕊🍀🍃🥀
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani