🌹🇮🇷🕊🇮🇷🌹
*🍀 السلام علیک یا اباصالح المهدی عج🍀*
🌹 #یاد_شهیدان_جاودانه_باد🌹*
فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ
(مزمل/ ۲۰)
#برنامه_تلاوت_قرآن_کریم*
📖 *امروز صفحه ۴۳۸*
عزیزانی که برنامه جزء خوانی دارند،
📖 *امروز جزء ۲۰ قرآن کریم*
#هدیه_به_ارواح_طیبه_و_ملکوتی*
🌹 #شهدای_مظلوم_کربلا*
🌹 #شهدای_راه_حق*
#انبیاء_الهی_و_ائمه_معصومین_ع
#امام_خمینی_ره
#پدران_و_مادران
#مومنین_و_مومنات
*ان شاءالله در دنیا با قرآن مانوس و در آخرت با قرآن محشور شوید.*
🌺🍃🌸🍃🌺
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨
✨⭐️🍃
✨🍂🌺
✨
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃🌸 #خطبه_159_نهج_البلاغه 🌸🍃
🍃🌹 #رفتار_امیرالمومنین_علیه_السلام_با_مردم 🌹🍃
و من خطبة له (علیه السلام) يبيّن فيها حسنَ معاملته لرعيته:
وَ لَقَدْ أَحْسَنْتُ جِوَارَكُمْ وَ أَحَطْتُ بِجُهْدِي مِنْ وَرَائِكُمْ وَ أَعْتَقْتُكُمْ مِنْ رِبَقِ الذُّلِّ وَ حَلَقِ الضَّيْمِ، شُكْراً مِنِّي لِلْبِرِّ الْقَلِيلِ، وَ إِطْرَاقاً عَمَّا أَدْرَكَهُ الْبَصَرُ وَ شَهِدَهُ الْبَدَنُ مِنَ الْمُنْكَرِ الْكَثِيرِ.
🌹 #ترجمه 🌹
(امام در شهر كوفه خطاب به كوفيان فرمود).
#وصف_كشور_دارى_خويش:
با شما به نيكويى زندگى كردم، و به قدر توان از هر سو نگهبانى شما دادم، و از بندهاى بردگى و ذلّت شما را نجات داده، و از حلقه هاى ستم رهايى بخشيدم، تا سپاسگزارى فراوان من برابر نيكى اندك شما باشد، و چشم پوشى از زشتى هاى بسيار شما كه به چشم ديدم و با بدن لمس كردم.
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
🌹 #روز_شهید🌹
📝 دستخط مبارک :
💎خاک پای همهی شهدا و آرزومند مقام آنها. 💎
سیدعلی خامنهای
🕊بیست و دوم اسفند؛
🌹 #روز_شهید_گرامی_باد🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🕊💐🌹🕊🌹💐🕊
#شهیدانه
سلام بر آنهایی که از #نفس افتادند تا ما از #نفس نیفتیم.
#قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم.
به #خاک افتادند تا ما به #خاک نیفتیم.
سلام بر آنهایی که رفتند تا #بمانند و #نماندند تا بمیرند!
#شهادت_رزقشان_شد
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#بیست_و_دوم_اسفندماه
#روز_گرامیداشت_شهدا
#و_سالروز_تاسیس_بنیاد_شهید
🕊💐🌹🕊🌹💐🕊
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷 #سالروز_شهادت* 🇮🇷🌹
🌹السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه 🌹
🌹السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودائه 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار دین الله 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار رسول الله 🌹
🌹السلام علیکم یا انصار ابی عبدالله 🌹
#سالگرد_لاله_سرخی_از_نیروی_انسانی*
🌹سلام بر شهیدان راه حق 🌹
🌹سلام بر شهیدان دفاع مقدس 🌹
🌹سلام بر شهیدان نیروی انسانی🌹
🌹 #سلام_بر_شهید_گرانقدر🌹
🌹 #ابوذر_منصورنژاد🕊
🌹تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۲۳ 🕊
🌹محل شهادت: جزیره مجنون 🕊
🌹نام عملیات: خیبر 🕊
سی و نهمین سالگرد شهادت افتخار نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، شهید والامقام
#ابوذر_منصورنژاد را گرامی می داریم و سالروز آسمانی شدن و کسب #شایستگی_مقام_شهادت* ایشان را به خانواده محترم شهید تبریک عرض می نماییم.
به ارواح طیبه و ملکوتی تمامی شهدا بویژه این شهید عزیز درود و سلام می فرستیم و از درگاه خداوند متعال تقاضای علو درجات مسئلت می نماییم.
#نثار_روح_ملکوتی_اش_صلوات*
🌹🌸🌹🌸🌹
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
خاطرات #شهیدابوذر_منصورنژاد
🌹 #تاریخ_شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۲۳🕊
انتظار به سرآمد انتظاري که يکسال و اندي به درازا کشيد همزمان با شروع جنگ شوق جنگيدن با دشمنان اسلام ؛ شوق همرزمي رزمندگان اسلام.
من به دنبال بخت «جهاد» و او در پي پاکان.
من در پي اينکه مي توانم مجاهد باشم غافل از آنکه آن خاص بندگان خاص است.
شهید ابوذر منصور نژاد/ یکم اردیبهشت 1338، در شهر طالقان از توابع استان البرز چشم به جهان گشود. پدرش سلمان و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. ۲۳ اسفند 1362، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. و پیکر مطهرش پس از ۱۳ سال در تفحص شناسایی شد.
خاطرات به یادگار مانده از شهید
#ابوذر_منصورنژاد
بسم الله الرحمن الرحيم
و به نستعين و عليه التکلان و اليه المصير
انتظار به سرآمد انتظاري که يکسال و اندي به درازا کشيد همزمان با شروع جنگ شوق جنگيدن با دشمنان اسلام ؛ شوق همرزمي رزمندگان اسلام.
من به دنبال بخت «جهاد» و او در پي پاکان.
من در پي اينکه مي توانم مجاهد باشم
غافل از آنکه آن خاص بندگان خاص است بناگاه به خود آمدم که :
ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتح الله لخاصه اوليائه ؛
اين بود که خاموش شدم و تحمل تا اينکه آزمايش الهي به سراغم آمد و پس از بحث ها و سخن ها من نيز در جرگه روندگان به جبهه واقع شدم باورم نمي شود نمي دانم چه شده اما اين را مي فهمم که مبتلا شدن به ابتلاي الهي تا اينکه در جبهه چه کنم ؟ و به اين ترتيب من پس از يکسال و اندي ؛ پاسدار شدم نامم پاسدار بود ملبس به لباس پاسداري بودم اما با پاسداري فرسنگها فاصله داشتم تا توفيق الهي سر رسيد از من نيز براي آزمايش ثبت نام بعمل آمد از طرفي خوشحالم از اينکه ثبت نام شدم ؛ از طرفي ترسان و وحشت زده ؛ فکرش آزارم ميدهد حتي نمي خواهم بر آن روز بينديشم چه روز بدي است ؛ چه روز منفوري است ؛ روزي که در آن روز سرافکنده باشم و از آزمايش تو جان سالم به در نبرم.
خدايا راضي نباش که غمگين باشم و سرافکنده.
خدايا چه زيباست به دست دشمنان تو کشته شدن و زيباتر کشتن دشمنان تو و من بدين دو اميد در ساعت نزديک يک نيمه شب دفترم را مي بندم و به ياد تو و پس از کمي مناجات به بستر مي روم تا ساعت 5/5 صبح براي اعزام به آوردگاه حق رهسپار شوم .
بسم الله الرحمن الرحيم
بله ؛ پس از مدتها قطار سواري به يکي از پايگاههاي سپاه که ظاهراً سابقا يکي از خوابگاههاي دانشگاه جندي شاپور اهواز بود رسيديم. خيلي خسته بوديم اما بچه ها آنچنان شاد و خوشحال بودند که عليرغم تمام خستگي راه، آمادگي هر کاري را داشتند و اين از ويژگي هاي انقلاب ما بود. بچه ها 15 نفر 15 شدند و به هر 15 نفر يک اطاق رسيد ما هم با بچه هاي خودمان بار و بنه خودمان را جابجا کرديم و هر کدام در جايي پس از نماز دراز کشيدند. من صبح ساعت 5/4 بوسيله يکي از برادران بيدار شدم از جبين هر کدام از بچه ها زيبائي مي باريد. بهر حال من همه را زيبا مي ديدم و چقدر هم زيبا ؛ زبان از بيان و قلم از نوشتن قاصر ؛ همه دوست داشتني ؛ چهره ها از هيجان پيروزي و شهادت توامان آنچنان بشاش است که تنها براي درک آن ميتوان بيايي و ببيني ؛ و هر کي براي خدا کارش را خالص کند چنين است ؛ آري
بسمه تعالي
هوا ؛هواي بهاري تهران کمي به هواي شمال شبيه است يعني مرطوب ؛ براي ما که از تهران و زمستان آن خارج شده ايم بي شباهت به بهشت نيست و شايد تداعي بهشت را براي ما ميکند. با وجود اين و ديدن اين هوا؛ ميل و رغبت ما به آنجا ( بهشت ) بيشتر ميشود؛ نمي داني چقدر دوست داريم که به بهشت برويم اما چگونه مي توان به آنجا راه يافت پس گوش کن با دقت :
يا ايها الذين آمنوا هل ادّلکم علي تجاره تنجيکم من عذاب اليم * تومنون بالله و رسوله و تجاهدون في سبيل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خير لکم ان کنتم تعلمون * يغفر لکم ذنوبکم و يدخلکم جنات تجري من تحتها الانهار و مساکن طيبه في جنات عدن ذلک الفوز العظيم * و اخري تحبونها نصر من الله و فتح قريب و بشّر المومنين .
اي اهل ايمان ( اي پاسداران ايمان ) آيا شما را به تجارتي سودمند دلالت کنم ؛ تجارتي که شما را از عذاب دردناک جهنم نجات ميدهد پناه بر خدا از الله اکبر الله اکبر .... گوش کن ؛ گوش کن
و آن تجارت ؛ اين است که به خدا و رسول او ايمان بياوريد . خدايا نصيب ما هم بکن ؛ ايمان به خدا و رسولش ؛ به ملائکه ؛ به غيب ؛ به .... و با مال و جانتان در راه او جهاد و مبارزه کنيد و اين براي شما بهترين است اگر بدانيد گناهانتان را خواهد بخشيد و شما را در بهشتهايي که نهرهايي در آن جاري است و داراي جايگاههاي زيبا است داخل ميکند آري در بهشتهاي جاودان عدن و اين يک رستگاری بزرگ است.
و اين يک فوز است فوز ؛ فوز ؛ فوز ؛ و تجارت ديگري که آنرا هم دوست خواهيد داشت و يقيناً انتظارش را مي کشيد و در رسيدنش لحظه شماري ميکنيد
همچنين بچه ها ؛ بي صبرانه انتظارش را مي کشند و هر کسي به زبان حال خودش چيزي را مي خواند ؛ غزل ؛ نوحه ؛ سرود ؛ دردنامه و ....
مثلا ً الان که من و يکي از برادران ( کمالي) داخل حياط نشسته بوديم از پنجره هاي ساختمان از هر کدام نوحه و غزل بخصوصي بگوش مي رسيد و صداها در هم تلفيق مي شد و آنچنان دردناک بود که چه بگويم هر صاحب دلي را دردمندانه به گريه وا ميداشت و همهمه اين پاکبازان با درگاه ذات احديت يک چيز را نويد مي داد و آن پيروزي در اين حمله است ( انشاءالله ) من واقعاً اميدوارم ؛ پيش خود يقين دارم ؛ پس به بقيه آيه گوش کن :
تجارت ديگري که آنرا هم دوست خواهيد داشت پيروزي است ، کمک از جانب خدا و فتح نزديک است و بشارت باد بر مومنين، و چه زيبا حال ما را قرآن بيان فرموده همين امروز به هر کدام از ما يک پلاک با يک زنجير دادند تا با آن در صورت شهادت يا جراحت بتوانند شناسائي کنند و بچه ها اين گردنبند ها را که گردنبندهايي که تنها ديگران از روي آن مي توانستند جنازه هامان را تشخيص بدهند ؛ گويي که گردنبند داماديشان را به گردن مي کنند مي بوسيدند ؛ مي بوئيدند و با شوق و شعف به گردن مي افکندند سر مست از اين باده که اولين بار حسين عليه السلام آن را نوشيد ؛ در انتظار فرمان بسر مي بردند تا دستور از جانب سرداران امام صادر گردد تا يکباره صداميان را نابود کنند و ياران بدر و حنين و خندق و احد و صفين و کربلا و نيز اصحاب صفه که هميشه آماده بودند تا با نزول آيات جهاد در راه خدا مبارزه کنند. اينک به صورت سبز پوشان پاسدار تجلي نموده بسر مي برند تو گوئي که اصحاب صفه و ياران مولا در انتظار فرمان مولا علي هستند و تاريخ تکرار ميگردد.
دوم اسفند 1360
بسمه تعالي
کمالي رضايت خدا را جلب کرد و به لقاء پروردگاش شتافت و اکنون در نزد خدا روزي ميخورد اما ابوذر را خدا نپذيرفت و با قلبي آکنده از درد و رنج به تهران آمده که خداي بزرگ او را هم بپذيرد.
بسمه تعالي
من دوست دارم؛ من مردم را دوست دارم؛ ضعيفان را دوست دارم؛ کميته را دوست دارم؛ ارتش را دوست دارم؛ ياران امام را دوست دارم؛ من امام را دوست دارم؛ من سپاه را زياد دوست دارم؛ امام امام را دوست دارم؛ پاسداري را دوست دارم؛ جبهه را دوست دارم؛ من شهيدان را دوست دارم؛ دوستان شهيدان را دوست دارم؛ قرآن را دوست دارم؛ من لبخند امام را دوست دارم؛ فرياد امام را دوست دارم؛ سکوت امام را دوست دارم؛ زمين و آسمان را و هر آنچه که در آن است را دوست دارم؛ من شهادت را زياد دوست دارم؛ جنگيدن را دوست دارم؛ تلاش را دوست دارم؛ کار را دوست دارم؛ من شهيد را بزرگ ميدارم؛ من رجايي را دوست دارم؛ من رسول الله را دوست دارم؛ علي را دوست دارم؛ دوستان علي را دوست دارم؛ من غذا را دوست دارم و خيلي چيزهاي ديگر را دوست دارم ... و من اينهمه را براي خدا دوست دارم در غير اين صورت دوست ندارم که دوست بدارم.
بسمه تعالي
يغفرلکم ذنوبکم و يدخلکم جنات تجري من تحتها الانهار و مساکين طيبه في جنات عدن ذلک الفوز العظيم
امشب به ما چيزهايي گفتند اسامي را ثبت کردند حتي به من نويد خط مقدم جبهه را دادند من نمي خواهم به اراده خودم به خط مقدم بروم من دعا مي کنم که خواست خدا بر خط مقدم بودن من تعلق بگيرد و من مطيع فرمانده هستم چرا که خيال مي کنم در سپاه تبعيت از فرماندهي تبعيت از امام است و من به اين ايمان دارم در هر حال دو باره آيه را بخوانيد همه چيز آماده است اين طور نيست همه چيز آماده است تنها يک لطف خدا ميخواهد که خدا قسمت کند انشاءالله
بسمه تعالي
پيروزي را به چشم ديديم؛ بسيار بزرگ بود 30 هزار نفر از دشمن کشته؛ زخمي و اسير شدند ضربه بر پيکر دشمن آنچنان قوي بود که خود را باخت و گيج و متحير شد و اعجاب جهان را برانگيخت فتح آنچنان آشکار بود که مبين ناميدندش. لکن چشم دشمن خيره شد ابتدا خواست که انکارش کند اما نتوانست خوشا به حال آنها که شهيد شدند و در جنت الهي بسر مي برند و کمالي نيز خوشا به حالش.
والسلام / بیستم فروردین 1360
بسمه تعالي
السلام عليک يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلت بفنائک عليک منی سلام الله ابدا ما بقيت و بقي اليل و النهار
و بر شما اي شهيدان رقابيه؛ اي بزرگان و پيران کم سن و سال طريقيت؛
او گفت که شما راهي را پيموده ايد که پيران 80 ساله نپيمودند و تو اي ابوذر بنگر که آنها بکجا رسيدند و تو در کجا هستي آنها رفتند رفتند رفتند و تو باز ماندي آنها کجا و تو کجا
بسمه تعالي
ميوه اگر برسد حتماً از ساقه جدا ميشود ؛ ولي بعضي از ميوه ها نمي رسند و هرگز نمي رسند و قبل از رسيدن طعمه کلاغ ميشوند کلاغ آنرا نوک ميزند و از حال طبيعيش خارج ميشود آنگاه به زمين مي افتند و مي پوسند و نابود مي شوند و چه بد!.
من نمي خواهم طعمه کلاغ شوم و نمي خواهم طعمه درندگان و وحوش بيابان گردم من ميخواهم برسم ؛ پخته شوم و آنگاه خودم جدا شوم و به سوي معشوق پرواز کنم و در جوار او قرار گيرم و من تنها به اين مي انديشم و شهيد يک ميوه رسيده است مراحل تکامل را پشت سر گذارده و اکنون به حق پيوسته است .
ساعت ده و سی دقیقه شب / روز سیزدهم اردیبهشت 1361
بسمه تعالي
قلبم ؛ روحم و جانم طوري شده که خيال مي کنم بايد در جبهه باشم مي انديشم که اينجا نمي توانم باشم گو اينکه دلم ميخواهد اينجا باشم ( تهران ) و بعضي از کارها را انجام دهم ليکن نمي توانم بمانم ديگر برادران من به من ميگويند بمان و اينجا کار بکن و ليکن من نمي توانم مي خواهم ولي نمي توانم مي گويند تلقين به خود ميکني ولي تلقين نمي کنم من بايد به جبهه بروم آنجا را ميقات مي بينم آنجا زيباست ؛ غمش ؛ اندوهش ؛ دردش ؛ پيکر پاکانش؛ ياد خدايش ؛ و همه چيزش زيباست ؛ و من مي خواهم در آنجا ببينم ؛ هر طور شده خودم را مقداری بالا بکشم از آنچه در اينجا خوبش نميدارم و در اين آرزو و بدين اميد و من جز بدين نمي انديشم.
باشد که خداي بزرگ بار ديگر لياقتي عطا کند و من در صف آن کودکان کم سن و سال که پيران 80 ساله طريقند قرار گيرم و بفهمم شهيد را و ميخواهم بفهمم شهيد را بدين اميد و در اين انديشه.
بسمه تعالي
من دوست ندارم ؛ من گناه کردن را دوست ندارم ؛ ضد انقلاب را دوست ندارم ؛ نماز بدون توجه را دوست ندرام ؛ريا را دوست ندارم ؛ کبر را دوست ندارم ؛ دوست ندارم که از پيش خدا رانده شوم ؛ دوست ندارم کاري را که خدا برايم نمي پسندد، بي صبري را دوست ندارم ؛ جهنم را دوست ندارم ؛ مخالفان امام را دوست ندارم ؛ من آنرا که امام دوست ندارد ؛ دوست ندارم ؛ اصلا ً آن چيزي که امام دوست ندارد دوست داشتني نيست ؛ من شکم گرسنه مستضعفان را دوست ندارم ؛ من جنگ را دوست ندارم ؛ اما هميشه جنگ را نمي توان دوست نداشت ؛ من همه اينها را چون خدا دوست ندارد ؛ دوست ندارم ؛ من از خدا ميخواهم که هر چيز را که او دوست ندارد دوست نداشته باشم و من به خدا پناه مي برم از اينکه دوست داشته باشم.
بیست و هشتم خرداد 1361
خاطره اي ديگر از برادر شهيد ابوذر منصور نژاد
شهيد ابوذر روزی به محل کار من آمد و اصرار داشت که شام به منزل او برويم من هم قبول کردم و با خانواده به خانه ي او رفتيم او شروع به صحبت کرد و گفت: مي خواهم مطلبي را به تو بگويم که به آقاجون و مامان نگفته ام. من فردا عازم جنگ هستم،
همسر من باردار است بيشتر به او سر بزنيد.
من به او گفتم به جبهه نرو حالا که برادر کوچکتر مان در جبهه است بهتر است که تو ديگر نروي. تو که مرتب مي روي حالا هم که زنت حامله است بهتر است که پيش او بماني .
اما او تصميمش را گرفته بود .او عاشق جبهه بود از اين رو هيچ قدرتی نمي توانست مانع رفتن او به جبهه شود .او رفت و از دو کوهه تلگرافي برايم فرستاد که حالم خوب است صبح عازم رفتن به خط مقدم هستيم. و اين آخرين کلامي بود که از او داشتيم ...
عشق رسيدن به معشوق چنان او را سر مست کرده بود که سر از پا نمي شناخت. او به دنياي خاکي تعلق نداشت.
و چه زیبا امام عزیز خمینی کبیر ره در وصف حال یاران با وفایش فرمودند:
شهدا شمع محفل دوستانند شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان "عند ربهم یرزقون" اند و از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب "فادخلی فی عبادی و وادخلی جنتی" پروردگارند.
#روحش_شاد_یادش_گرامی_باد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران
کانال شهدای نیروی انسانی
https://eitaa.com/shohadaenirooensani