eitaa logo
ره پویان شهدای جهاد علمی
84 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
801 ویدیو
11 فایل
حسینیه و قرارگاه علمی،فرهنگی،جهادی
مشاهده در ایتا
دانلود
9.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
~~ 🔸بیانات حضرت آقا (مدظله عالی) زینب کبری(سلام الله علیها) الگوی جهادتبیین🍃 ~~~
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نقش محراب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شهید صدرزاده میپرسه خانومت رو با یه بچه تنها میذاری میری سوریه؟...
27.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺اشک هایی که برای پسرش میریزن رو جمع میکنه...
♦️به نام خدای مجاهدان♦️ 🌴گزیده ای از خاطرات شفاهی "حاج سید یدالله حسینی" 🌴به قلم: ابوالفضل دهقان 🍃برگی از عملیات والفجر مقدماتی 🌴...دشمن درمقابلمان کانال هایی را حفر کرده بود با عرض وعمق دوسه متر ومملو از انواع موانع وسیم خاردار ونبشی وبشکه های فوگاز انفجاری !واین هنوز اول راه بود وتا رسیدن به میدان مین وعبورازآن وشکسته شدن خط اول دشمن راهی طولانی درپیش داشتیم!بچه های تخریب واطلاعات برای سهولت عبور نیروها از روی کانال ها وهمچنین تسریع در عبورنیروها ابتکاری جالب به خرج داده بودند ،پلکان هایی باعرض حدود یک متر و طول سه چهار متر تهیه کرده بودند و به محض رسیدن به کانال آن را روی کانال می انداختند ونیروها زیرحجم آتش از روی آن عبور میکردند! بعد از عبور موفق از کانال اول ودوم رسیدیم به سومین کانال که نسبت به کانال های قبلی عریض تر و موانع بیشتری داشت به طوری که سیم خاردارهاو ونبشی ها از سر کانال زده بود بیرون وکف کانال هم آب بود!با هر زحمتی بود از کانال سوم هم رد شدیم .رسیدیم به میدان مین بچه های شجاعِ تخریب واطلاعات جلودار بودند معبری باز کردند و وارد میدان مین شدیم چند متری نرفته بودیم که آتش دشمن روی ما شروع شد!دشمن هوشیار شده بود، یا بهتر بگویم از قبل هوشیار بود ومنتظر ما. دشمن از نظر سطح ارتفاع از ما بالاتربودبطوری که مسلط به میدان مین تیربارها ودوشیکا وآرپی جی وهرآنچه دم دستش بود را گرفته بود داخل میدان مین!تله ها ی مین های منوری میدان مین را روشن کرده بودند!راه کارِمان لو رفته بود. داخل میدان مین زمینگیر شده بودیم .نه راه پس داشتیم نه راه پیش چپ وراستمان هم مملو از مین های ضد نفر وموانع وتله های انفجاری بود.نیروها به زمین چسبیده بودند ودشمن بعثی بی مهابا داخل میدان مین رابسته بود به گلوله!حجم آتش به طرز وحشتناکی داشت ازما تلفات میگرفت! دراین اوضاع یکدفعه صورتم سوخت!یه تیر زیر گونه ام راشکافته بود وپاره کرده بود!چفیه ام را از دور گردنم بازکردم تاجلوی خون ریزی رابگیرم زبانم را ازداخل چرخاندم تا ببینم لُپم سوراخ شده یانه که خوشبختانه سوراخ نشده بود!ازجایم نیم خیز شدم پشت سرم چند تا ازبچه ها مجروح وشهید شده بودند!حسن بهرامی(شهید) را صداکردم صدایم را نشنید. ازصدای انفجار وگلوله صدا به صدا نمی رسید معبر شلوغ شده بود!خط شکسته نشده بود. نیروها بدجوری زمین گیر شده بودند.خونریزی صورتم زیاد شده بود چفیه ام غرق درخون بود!با خودم گفتم من هنوز سرپا هستم خط باید شکسته شود سینه خیز زیر آتش شدیدبه طرف دشمن حرکت کردم رسیدم به چندتا ازبچه ها که سخت مجروح شده بودند. برای آنکه از رویشان رد نشوم نیم خیز شدم که ناگهان پایم سوخت!تک تیرانداز دشمن پایم را نشانه گرفته بود.تیر خورده بود توی کشاله ران پای راستم!خون مثل ناودان ازپاچه شلوارم روی زمین میریخت!دیگر درنگ نکردم عقب گرد کردم یک دستم روی زخم عمیق صورتم بود ودست دیگرم پایم رامیکشید داخل معبر، باصورت زخمی وپای تیر خورده لنگان لنگان وافتان وخیزان برگشتم عقب وخودم را رساندم به کانال سوم!که مملو از موانع بودوکف کانال هم آب بود!تعداد زیادی ازمجروح ها خودشون رو رسانده بودند داخل کانال ، سراپایم به گِل ولای وخون آغشته شده بود!لباس هایم را درآوردم با سرنیزه شلوارم را شکافتم وزخم پایم رادر تاریکی بستم!تعداد زیادی مجروح وشهید داخل کانال بود! ساعت حدودای ۱۰شب بود. یه نفر از بالای کانال سُرخورد ودقیقا افتاد روی پایم که تیر خورده بود!نعره ام به آسمان رفت برای دقایقی بیهوش شدم دیدم بلند نمیشود! گفتم: داداش یه تکونی به خودت بده من دارم از درد میمیرم، دیگه طاقت ندارم هرچه گفتم جوابم رانداد!تکانش دادم دیدم آسمانی شده!صدای حاج ناصر شریفی(روحش شاد) رامیشنیدم که میگفت:بچه ها خط شکسته نشده هر کس که توان داره به مجروح ها کمک کنه و هرطوری که شده هرچقدر که میتونید برید عقب!نای بلند شدن نداشتم خون زیادی ازم رفته بود!تشنه بودم زبانم چسبیده بود به کامم. یکی ازبچه ها به اندازه ای که لبانم تر شود بهم آب داد وگفت اگر آب بخوری خون ریزی ات بیشتر میشود تحمل کن !سرم گیج میرفت باهر زحمتی بود به پای سالمم تکیه دادم بلند شدم دستم را به پلکان روی کانال گرفتم پلکان شکسته بود هرچه تلاش کردم نتوانستم از کانال بیایم بالا!چند تا ازبچه ها که مجروحیت سختی نداشتند باکمک هم از کانال رفتند بالا وراهی عقب شدند!توی کانال من بودم وچند شهید ومجروحِ بدحال پیراهنم را درآوردم وگرفتم روی زخم صورتم. چفیه ام راپیچیدم دور دستم وهرچه درتوان داشتم فریاد زدم: یکی بیاد کمک! یکی از نیروها صدایم راشنید آمد چفیه راگرفت اما دیگر نایی برای نگه داشتن نداشتم دستم شُل شد ودوباره افتادم ته کانال!.اوهم رفت!!دیگر هیچ امیدی نداشتم خودم را برای شهادت آماده کردم.روی شکم ته کانال خوابیدم تا اگر دشمن آمدتیرخلاص بزندیا کانال را پُرکند 👇👇
👇👇 چشم در چشمش نشوم !چفیه ام را که به خون وگِل ولای آغشته شده بود گذاشتم زیر گونه هایم.دیگر ناامید شده بودم! به یاد"سقای دشت کربلا ابالفضل العباس افتادم با بی حالی ودهان بسته زمزمه میکردم"سقای دشتِ کربلا "ابالفضل"ابالفضل" ته کانال چشمانم تر شده بود وسیمم وصل!به یاد مظلومیت ارباب بی کفن وقمر منیر بنی هاشم ته کانال دراون هیاهوی آتش وخون یه دل سیر گریستم! هنوز بعد از سالها حسرت اون توسل وحالِ خوشِ ته کانالِ والفجر مقدماتی رو دارم نزدیک به ۴،۳ساعت ته کانال افتاده بودم گوش هایم صدای بچه ها رو می شنید اما نای سخن گفتن وتحرک نداشتم ساعت حدودای ۲بود که یک پی ام پی از بچه های گردان امام سجاد(ع) به فرماندهی حاج علی اسلامی در تاریکی شب کانال را ندید وافتاد داخل کانال!فقط چند متر با ما فاصله داشت که اگر چند متر اینطرف تر افتاده بود درست روی سرما بود!هیاهویی داخل کانال پیچید،نهایتا گردان امام سجاد خط را شکست. ومن با مجروحان سوار بر یکی از پی ام پی هایی که نیروهای امام سجاد را آورده بودندبه طرف عقب حرکت کردیم! باهر دنده عوض کردن پی ام پی ودست انداز های جاده فریاد یا علی ویازهرا ویا حسین بچه ها به آسمان بلند بود با پی ام پی تاعقبه آمدیم واز بُستان با هلی کوپتر به اهواز اعزام شدم... ...کنار سالن بیمارستان بدون لباس افتاده بودم ودرد میکشیدم هیچکس سراغی ازمن نمیگرفت!چندبار بی هوش شدم ودوباره به هوش آمدم! به یکی از پرستارها گفتم: چرا من رو رها کردید؟!گفت شما تصادفی هستید! اولویت با مجروحان جنگی است!خنده ام گرفت بالاخره ثابت کردم که تیر خورده ام...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام حسین علیه السلام بخاطر "امر به معروف و نهی از منکر" به قتلگاه رفت، شما هی حسین حسین میگید ولی به هیچ قتلگاهی نزدیک نمیشید! میگید ما همون یزید و اگر گیر بیاریم پوستش و میکنیم، اونم چون میدونید نه اون شمارو گیر میاره نه شما اون رو! 🚩
1_14755348983.mp3
3.5M
این شبا حال و هوای خونمون خیلی عجیبه التماست میکنم بیشتر بمون علی غریبه😭😭
هدایت شده از [ هیئت بنات الزهرا ]
. گره بستم نخ دل را به بند چادرت مادر🖤 ⚫️ مراسم عزاداری دهه اول فاطمیه( به مدت ۵ روز) 🔈سخنران : حجت الاسلام سید محمد جواد حسینی 🎙مداح: سرکار خانم شریفی همراه با: با دعاخوانی و قرائت حدیث کساء 🗓زمان : از پنجشنبه ٢۴ آبان ماه به مدت ۵ روز 🕑ساعت: ١۵ الی ١٧ 📍مکان :خیابان سمیه قبل کوچه هشت حسینیه الغدیر 🖇ویژه خواهران [ هیئت بنات الزهرا ] گروه جهادی شهدای خدمت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┈───── ••✾•• ╰─┈➤ @shohadayehkhedmat