eitaa logo
مدیـونیــن الشهـــــدا🇵🇸
132 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
39 فایل
🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود ، عَقْل عاشق مے شود ، آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌹اوج آرزوی ما : اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک...🌹 حضورشما = نگاه شـ❤ــهـید کپی:حلالت رفیق😉 شما دعوت شده از طرف شهیدید🕊 لفت ندید💚 برای پیشنهاد/انتقاد/تبادل 👈 @abdollahi1409
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح بین ساعت شش و هفت بود که آن مکالمات پشت بی‌سیم را می‌شنیدیم ، فرماندهی ایشان را صدا کرد و گفت اتفاقی در محور کناری ما افتاده ، الان مسلحین از نقطه‌ای می‌خواهند به این محور نفوذ کنند ، اگر آنجا سقوط کند محور ما هم آسیب می‌بیند . او با این که شناختی از آن زمین و آن منطقه و آن محور کنار دستی نداشت ، قبول کرد . شب قبلش می‌گفت : « متنفرم از این که توی زمینی که نمی‌شناسم عملیات کنم . » این بار را به دوش کشید به خاطر این که زحمات چند روز گذشته بچه‌ها هدر نرود و خط شکسته نشود . آنجا نقطه مسئولیت او نبود. 📚 🌹
••\🌹 حاج قاسم بعد از شهادت حاج عمار گفت «کمرم شکست.» دوستانی که پیکر عمار را دیده بودند می گفتند «مثل کسی بوده که روزها و شب های متمادی عملیات کرده و حالا از فرط خستگی خیلی راحت خوابش برده.» 📚 🌹
هی این جمله را به رفقایش گوشزد می کرد: «نکنه دچار روز مرگی بشیم!» گریه می‌کرد و به بچه ها می گفت، توی مناجات هایش هم به خدا التماس می کرد. 📚 🌹
بار ها خانوم ها آمدن گلایه کردن که این آقای محمد خانی خیلی بد اخلاقے مے‌ڪند. یه مدت هم حلقه دستش مےڪرد. همه فکر مےڪردن متأهل است. بهش گفتم:« ریش هات رو چرا کوتاه نمےڪنے؟» گفت:«این طور سن و سال دارتر به چشم مےآم. ڪسی فڪر نمے‌کنه مجردم. خیلی هم ڪه خوشگل بچرخم، برام دردسر مےشه!» 📚 🌹
شبے که قرار بود شهداے گمنام دانشگاه یزد را بیاورند، رفاقت‌مان گل ڪـــــــرد. خطوطـ پنج قبر را ڪشیدیم و به اسـم پنج‌تن آل‌الله نام گذارے ڪــــــــــردیم. مسئولان دانشگاه مے‌خواستند ڪــارگر بیاورند، محمد حسین و یکی، دونــــفر دیگر سفت و سخت ایستادند ڪـــــــه خودمان مےکنیم. یادم هست قبر وسط به نام حضرت زهراء «💚مادر💚»معرفی شــــــــد. محمد حسین گفت:«این چهارتا را بکنید، ولی وسطےرو دست‌نزنید،خودم‌میکنمشـ» بعد هم تذکر داد:«مےخواید دست به کار شید، وضو داشته باشید.» «فاطمیه آمد مزار شهداء میریم برای شهداء روضه مادر بخونیم شهداء زهرائیی بودن.» 📚 🌹
آدم مثل چاله می‌ماند دیگر. محمدحسین بیل اول را که ریخت، هواخواهش شدم. از او چیزهای ظاهری یاد نگرفتم. الان هم لباس‌پوشیدنم مثل سابق است. او تیپ خودش را می‌زد، من هم تیپ خودم را. 📚