eitaa logo
مدیـونیــن الشهـــــدا🇵🇸
132 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.3هزار ویدیو
39 فایل
🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود ، عَقْل عاشق مے شود ، آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌹اوج آرزوی ما : اللهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیلک...🌹 حضورشما = نگاه شـ❤ــهـید کپی:حلالت رفیق😉 شما دعوت شده از طرف شهیدید🕊 لفت ندید💚 برای پیشنهاد/انتقاد/تبادل 👈 @abdollahi1409
مشاهده در ایتا
دانلود
•✨حاج‌آقــٰاپناهیان‌‌: دوست‌داشتن‌آدم‌هاۍ‌بزرگ‌انسان‌را‌بزرگ می‌ڪند: و‌دوست‌داشتن‌آدم‌هاۍ نورانی‌ بھ انسان نورانیت می‌دهد... اثر وضعۍ‌محبوب، آن قدر زیاداست، ڪه آدم باید مراقب باشد مبادا به افراد بی‌ارزش علاقه‌ پیدا ڪند...
🔔 دست و پا بزن ✅ ‌مرحوم قاضی (ره): اگر در مسیر معنوی، بی‌حال شدید، توقف نکنید. باید دست و پا بزنید تا حال پیدا کنید. با تلاوت قرآن، با مناجات، با این مکان و آن مکان، بالأخره باید از این بی‌حالی خارج شوید. و الّا یواش یواش شیطان شما را میبرد.
@dars_akhlaq(2).mp3
2.5M
🔊‍ 🎙🌸حضرت آيت الله جوادی آملی (حفظه الله) ❇️ موضوع : نفس، برترین دشمن انسان ⚛ ✅ بسیار عالی حتما گوش کنید به دیگران هم ارسال کنید🙏 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃
روایت 141 کتاب جهاد.mp3
6.83M
✨✨ 📚 🎧👆 ✨ جلسه ۲۱ ✨موضوع: به خداوند. خدا نزد گمان بنده است. راه جلب رحمت الهی چیست؟ 🔊 : 📚 شرح روایات کتاب الجهاد اثر شیخ (ره) ✨ ✅ ارسال به دیگران فراموش نشود 🙏 ═══✼🍃🌹🍃✼══
چرا به بلا دچار می شویم؟ ✍ در روايات داريم که بلاهايي که بر سر ما مي آيد بخشي از آن بخاطر کفاره ي گناهان ما است. ⚘اميرالمومنين مي فرمايد: مومنين در همين دنيا تنبيه مي شوند. 💥اما بخشي ديگر از بلاها ترفيعي و ارتقائي است. يعني خدا دارد زمينه اي پيش مي آورد که ظرفيت فرد را بالا ببرد. 🌸نمونه ي آن بلاهايي است که بر سر اهل بيت آمده است. اهل بيت بخاطر اينکه گناه کرده اند اين بلاها سرشان نيامده است. 🔥در مجلس يزيد ، يزيد به امام سجاد(علیه السلام) گفت که اين بلاهايي که بر سر شما مي آيد بخاطر گناهان شماست. 🌸 امام فرمود : بعضي مواقع بلاها بخاطر بالابردن ظرفيت است. 🔴 پس اگر بلايي بر سر کسي آمد ما سوء ظن پيدا نکنيم که طرف حتما گناهي کرده است! شايد خدا او را بواسطه بلا بالا مي برد. ✏مقتضاي زرنگ بودن يک مومن اين است که اگر براي خودش بلايي پيش آمد خودش را زير ذره بين بگذارد که نکند بخاطر گناهي که کرده اين بلا بر سرش آمده است و به خودش سوء ظن داشته باشد. 📚 حجت الاسلام عالی 🌟اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌟 تعجیل در فرج صلوات🌼
قصه ی ما وشیطان🍁🍁 در حدیثی از پیامبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) داریم که حضرت فرمودند: یکی از پیامبران خدا، در مسجد با پروردگار عالم در حال مناجات بود، عرضه داشت: خدایا! می‌خواهم شیطان لعین و رجیم را با صورتی که دارد، ببینم و از او سؤالاتی بپرسم و برنامه و کار او را متوجّه شوم. خطاب آمد: از مسجد بیرون برو، او را می‌بینی. وقتی بیرون آمد، دید شیطان کنار درب مسجد ایستاده، یک طبل و پرچم دارد و تیری هم به کمر بسته است. آن پیغمبر خدا می‌گوید: رفتم به او گفتم: ملعون! این‌ها چیست؟ شیطان می‌گوید: من هر روز می‌آیم و در این‌جا می‌ایستم و یکی از یاران خودم را هم داخل مسجد می‌فرستم. هر کس به سمت خانه‌ی خدا می‌آید، سعی می‌کنم که اجازه ندهم وارد شوند. امّا آن‌ها که آمدند، یارانم را در داخل مسجد می‌فرستم و وقتی مردم سلام نماز را می‌دهند، در دل آن‌ها وسوسه می‌اندازم و بر طبل می‌زنم و سه مرتبه با آواز بلند ندا می‌دهم که در بار اوّل می‌گویم: «الطّمع، الطّمع». ندای اوّل بر گوش جمعی از مردم طمع‌کار می‌افتد، در همان ساعت، رو از نماز برمی‌گردانند و سریع می‌روند؛ می‌گویند: اگر این‌جا توقّف کنیم، یک موقع می‌بینی فلان معامله را از دست می‌دهیم و ... . لذا شیطان گفت: این‌ها بیرون می‌آیند و زیر این پرچمی که در دست من است، جمع می‌شوند. این تیری هم که در دستم است، تیر زهرآلود است. موقع مرگ بر شکم آن‌ها می‌زنم. آن پیغمبر خدا سؤال کرد: این تیر زهرآلود چیست؟ شیطان گفت: در آن‌ها شک و شبهه می‌اندازم و کاری می‌کنم بدون ایمان، از دنیا بروند. لذا می‌بینی طرف، نمازخوان هم بوده، امّا به واسطه‌ی این طمع به دنیا، بدون ایمان از دنیا می‌رود. شیطان می‌گوید: دومین فریاد من، این است که سه مرتبه ندا می‌دهم: «الحرص، الحرص»؛ یعنی حرص دنیا را در دل آن‌ها می‌اندازم. آن‌وقت یک عدّه می‌گویند: اگر من صبر کنم، دیگری می‌آید و سود بیشتری می‌برد؛ پس من بروم، چون الآن رفیق من بلند شد و رفت. حالا دعایم را بعداً می‌خوانم. اگر دو دقیقه دیر برسم، کلاه بر سرم می‌رود. سومین فریاد شیطان هم منع است که سه مرتبه می‌گوید: «المنع، المنع». یعنی بخل برای انسان‌ها به وجود می‌آورم. لذا اگر بخواهند به مسجد، فقیر و ... کمکی هم کنند، سریع می‌گویند: برویم، دیر شد و ... . آن پیغمبر خدا فرمود: تو داری با این‌ها مردم را فریب می‌دهی؟ عرضه داشت: بله، به تمام کسانی هم که می‌آیند خوش‌آمد می‌گویم و می‌گویم: دیدید به نماز رفتید ولی نمازتان اثر نداشت؟! پیامبر اکرم(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) می‌فرمایند: آن پیامبر بزرگوار بعد از آن، به همه‌ی امّتش امر کرد که بعد از نماز، حتماً دقایقی بنشینید و تعقیبات بخوانید و بلند نشوید. می‌گویند: بعد از این که شیطان این را متوجّه شد، به خود لعن کرد که چرا من قضیّه را افشا کردم. 📚 برگرفته از ( دامت برکاته ). جلسه 350 در تاریخ 03/04/95 🍃 🦋🍃@shohadaiy1399
✍نقل است ... ✅جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت: سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم! ✨قفل اوّل این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم، قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. 🔸شیخ نخودکی فرمود: 🔓برای قفل اوّل، نمازت را اوّل وقت بخوان. 🔓برای قفل دوم نمازت را اوّل وقت بخوان. 🔓 و برای قفل سوم هم نمازت را اوّل وقت بخوان! ❗️جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟! شیخ نخودکی فرمود: نماز اوّل وقت «شاه کلید» است 🌟اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌟 تعجیل در فرج صلوات🌼
🔴تو برای خدا باش خدا و همه ملائکه اش برای تو خواهند بود! ☘آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: 💠ما با کاروان و کجاوه به«گناباد» می‌رفتیم.وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. 🌾کاروان دار گفت: بی‌بی!دوساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت:نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. 💥کاروان‌دار گفت: نه مادر.الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت:نگه‌دار. 💥کاروان دار گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت:بگذار و برو. ✨من و مادرم پیاده شدیم.کاروان حرکت کرد.وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ 🌘من هستم ومادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد وممکن است حیوانات حمله کنند. 💫ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت،وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد،رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. 🍂لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. 🍀کنار جاده ایستاد و گفت:بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت:گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم.بیا سوار شو. 🔮یک نفس راحتی کشیدم.گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. 📔سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. 🔅مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! 💠در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است... 🔅ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا.اینجا دیگر کسی ننشسته است. 🌾مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. دربین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم... ❤️اگر انسان بنده‌ٔخدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت،بيمه مى‌شود و خداوند تمام امور اورا كفايت و كفالت مى‌كند. 🌼«أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶ آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟ 🌟اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌟 تعجیل در فرج صلوات🌼