eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
531 دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
218 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
... 🔴 سقوط سنگین جزایر 🎙به روایت 👇 3⃣ بخش سوم(پایانی) 🔺از این برخورد علی نگرانیم بیشتر شد. گفتم: علی جان خبری نیست یعنی چه؟ حتماً عراق باید بیاید تا دم در سنگر شما که اینجا را رها کنی و او باز با همان آرامش خاص خود گفت: حاج احمد نگران نباش مواظب هستم. بالاخره گفتم: علی جان من باید بروم سراغ مرتضی قربانی. فشار عراق روی یگان مرتضی خیلی زیاد است تو هم سریع جمع و جور کن بیا عقب. منتظرت هستم. 🔺از در سنگر فرماندهی بیرون آمدم و در محوطه قرارگاه؛ نگاهی به اطرافم کردم و رو به آسمان نمودم و گفتم: خدایا هر چه هست دست توست. سوار ماشین شدم و به راننده گفتم سریع برو طرف جاده قمر. برادر قربانی امانم نمی‌داد و مدام با بیسیم می‌گفت حاج احمد برس به دادم. وضع خوب نیست. برای چند لحظه از مقر فرماندهی قرارگاه دور نشده بودم و هنوز به تقاطع نرسیده بودم که هلکوپترهای عراقی را دیدم که بالای سر قرارگاه هستند؛ حدود ۷ هلی کوپتر بودند. 🔺برای چند لحظه گفتم: خدایا کمک؛ قرارگاه علی هاشمی را عراقی‌ها محاصره کردند. باز به خودم روحیه دادم نه. آن ها دارند گشت می‌زنند. از ماشین پیاده شدم؛ دیدم سربازی گفت: آقای غلامپور تلفن شما را کار دارد. در آنجا یک ماکس یک کاناله قرار داده بودیم جهت ارتباط تلفنی. تعجب کردم که چه کسی می‌دانست من دارم میایم اینجا. بلافاصله به طرف تلفن رفتم و گوشی را گرفتم و گفتم: بفرمایید. ناگهان صدای برادر گرجی (رئیس ستاد) در حالی که با صدای بلند حرف می‌زدم در جانم نشست: آقای غلامپور عراقی‌ها؛ عراقی‌ها؛ قرارگاه سقوط کرد. و مرتب سئوال می‌کردم: تو الان کجا هستی؟ سریع بگو چه شده؟ و او گفت بعد از این که شما رفتید بلافاصله عراقی‌ها هلی‌برن کردند و دقیقاً روی مقر قرارگاه فرود آمدند و الان دیگر قرارگاه سقوط کرده. داشتم صدای هلهله و سروصدای عراقی‌ها را می‌شنیدم که گوشی قطع شد. مجدداً بلافاصله قرارگاه علی هاشمی را گرفتم که کسی گوشی را برداشت و به جز صدای هلهله عراقی‌ها چیزی شنیده نمی‌شد که نشان می‌داد که قرارگاه سقوط کرده است. 🔺۵ دقیقه بعد مرتضی قربانی از راه رسید و در حالی که با سرو صورت خاکی و ناراحت بود گفت: خط ما سقوط کرد. به او گفتم: خدا بزرگ است؛ ناراحتی ندارد و بعد گفت خودم هم نزدیک بود اسیر شوم که گفتم حالا که نشدی آرامش داشته باش. با تلفن خبر سقوط قرارگاه را به آقا محسن دادم که احساس کردم پشت گوشی برای یک لحظه بهت وجودش را گرفت و پرسید: علی هاشمی چه شد؟ گفتم: هیچ خبری ندارم. و با لحن خاصی گفت: بالأخره اسیر شد؟ گفتم: معلوم نیست. و با همان ابهام توأم با ناراحتی پرسید: یعنی چه؟ بالأخره چه شد؟ من هم همه چیز را برایش توضیح دادم و گفتم دیگر نمی‌دانم بعد از تماس برادر گرجی‌زاده چه اتفاقی افتاده است. آیا علی توانسته خود را از مهلکه محاصره نجات بدهد یا خیر. آن روز؛ روز تلخ جزیره بود و من از فرط خستگی نای حرف زدن نداشتم. 🔺عراقی‌ها هم چهار نعل داشتند جلو می‌آمدند. به طوری که ساعت یک بعد از ظهر دیگر جزیره به صورت کامل سقوط کرد. غم از دست دادن جزیره یک طرف و غم علی هاشمی یک طرف. گروه‌های اطلاعات را فرستادم بروند تا شاید خبری بیاورند ولی خبری نبود. یک فروند هلی‌کوپتر فرستادیم شناسایی تا شاید خبری بیاورند باز هم هیچ خبری نشد. ولی تا سه روز؛ تلاش فراوان زمینی و هوایی هیچ خبری از علی نشد. ساعت ۳ عصر ۱۳۶۷/۰۷/۰۷ بود که آقا محسن تلفنی در حالی که ناراحت بود گفت: از برادرمان علی خبری نشد؟ جواب دادم آقا محسن متأسفانه نه. ولی خوب یادم هست که علی هاشمی در آخرین حرفی که در جلسه در قرارگاه در جزیره به من و فرماندهان زد این بود که عراق مگر از روی جسد من عبور کند که جزیره را بگیرد. و باز آقا محسن کوتاه سئوال کرد؛ یعنی؟!! گفتم: آری یعنی از هور به آسمان رفته است. و برای همین است که روز ۱۳۶۷/۰۴/۰۴ یادآور یکی از روزهای تلخ و پرخاطره زندگیم است که باور نمی‌کردم این گونه برادرم حاج علی هاشمی را از دست بدهم. حس غربتی؛ که از آن روز در فراق برادرم حاج علی هاشمی به جانم شعله کشید! فراقی که هنوز از آن می‌سوزم ... و ان‌شاءالله بهم لاحقون کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 ‌در حال محاصره دشمن؛ خطاب به : احمد؛ اینجا من ‌چیزی ‌می‌بینم. اگر بیایی؛ دیگر نخواهی ‌رفت! 🔹با گفتاری از سردا دلها ▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️ 👆🎙 آخرین مکالمات بیسیمی شهید باکری؛ چند دقیقه قبل از شهادت؛ خطاب به شهید احمد کاظمی: ▪️ احمد حالت چطوره؟ ▫️ دعاگوتم؛ دعاگوتم! ▪️ کاشکی اینجا بودی می دیدی چه جای با صفاییه! ▫️من خب پهلوی تو نشسته بودم این مصطفی منو برد! ▪️خلاصه وقت کردی بیا؛ بیا تماشا کن! کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
قرارگاه? ببینید | روایت #محسن_رضایی؛ فرمانده وقت سپاه از طرح ابتکاری #شهید_احمد_سیّاف_زاده در #عملیا
خاطره نبی رودکی(فرمانده لشگر ۱۹ فجر) از عملیات خیبر که در جزایر مجنون صورت گرفت.👇 ♦️قبل از عملیات خیبر؛ جلسه ای با برادر محسن رضایی و فرمانده هان لشگرها و تیپ ها و قرارگاه ها داشتیم. تصمیم گرفته شد؛ همه اعضا جلسه چند روزی را با لنج به جزیره کیش برویم. هنوز نمی دانستیم فلسفه این سفر چیست؟ از سواحل تا جزیره کیش چند ساعت در لنج بودیم. در بین جمع؛ ؛ ؛ ؛ و بنظرم هم بود. به جزیره کیش رسیدیم. سپس به یکی از کاخ های مربوط به خاندان منحوس پهلوی رفتیم. ابتدای ورودی به محوطه؛ تابلوئی نصب شده بود که نوشته بود: فاعتبروا یا اولی الالباب. سه چهار روزی مسافرت طول کشید؛ با دستور جلساتِ متعدد و خاطرات بیاد ماندنی از آن جمع ملکوتی؛ بعداً متوجه شدیم برادر رضایی با این سفر می خواست فرماندهان به و و آب و موج و لنج و قایق و شنا و ... آشنایی بیشتر و آمادگی بهتری را کسب کنند و بعد که آمدیم در منطقه و و هورالعظیم و طلائیه؛... و مأموریت عملیات خیبر؛ متوجه علت سفر به جزیره کیش و ساعت ها حرکت با لنج شدیم. برای انجام عملیات در به تمام لشگرها و تیپ های سپاه تعداد زیادی قایق واگذار شد. یکی از طراحان عبور از آبراه های هور؛ شهید احمد سیاف زاده؛ معاون عملیات بود که با ارائه طرح نصب روشنائی در داخل نِی های کنار آبراه ها؛ علاوه بر تعیین مسیر قایق ها برای پرواز هلیکوپترها یا بالگردها در شب طرح و تدبیر این شهید موثر افتاد. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
⬆️ ابلاغیه 🌷 به فرماندهان زیر دست: ‏اول سربازان غذا بخورند بعد شما و دقیقاً غذای شما از نوع غذای سربازان باشد ... 📎 درود بر مردانگیت ای فرمانده ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
📷👆 در حال تدارک سفره افطار کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
20.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎤آخرین مکالمات بیسیمی ؛ چند دقیقه قبل از شهادت؛ خطاب به : ▪️ احمد حالت چطوره؟ ▫️ دعاگوتم؛ دعاگوتم! ▪️ کاشکی اینجا بودی می دیدی چه جای با صفاییه! ▫️من خب پهلوی تو نشسته بودم این مصطفی منو برد ▪️خلاصه وقت کردی بیا، بیا تماشاکن... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra