eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
510 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
125 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 ✍️ گزارش تنها خبرنگاری که همراه سپاه محمد رسول‌الله(ص) به فرماندهی به لبنان رفته بود. 🔺... در تاریخ ۲۱ خرداد ۱۳۶۱؛ ساعت هشت و نیم شب به وقت تهران وارد دمشق شدیم. پلکان به در هواپیما متصل شد. در این لحظات؛ مقام‌های بلند پایۀ سوری از جمله _ رفعت اسد؛ برادر رئیس جمهور و معاون فرمانده کل ارتش سوریه _ برای خوش آمدگویی وارد هواپیما شدند. ابتدا سفیر ایران در دمشق صحبت کرد و خوش آمد گفت و پس از آن؛ برادر _ فرمانده قوای محمّد رسول الله(ص) _ سخنرانی ایراد کردند. وقتی از هواپیما پیاده و سوار اتوبوس شدیم؛ چیزی که از همان اول حیرت ما را برانگیخت؛ تقاضایی بود که رانندۀ اتوبوس از ما داشت. او از ما عکس امام خمینی را می خواست. نیروهای ایرانی به وسیله ی اتوبوس و کامیون هایی که صف به صف پشت سر هم ایستاده بودند؛ از فرودگاه انتقال داده شدند. در بین نیروهای رزمنده ایرانی؛ چند داوطلب از دو کشور لیبی و الجزایر نیز حضور داشتند. 🔺از فرودگاه؛ عازم محله ی شیعه نشینی در حاشیۀ دمشق به نام شدیم. در مدخل حرم مطهر حضرت زینب(س) از خودروها پیاده شدیم. از این لحظه بود که نیروهای ایرانی؛ دوان دوان و شتابان خود را به سمت ضریح پرداخت کردند و گریه و ناله و ضجه ها بود که فضا را تکان می‌داد. 🔺پس از زیارت حرم مطهر حضرت زینب(س) و اقامه ی نماز جماعت؛ قصد رفتن کردیم که در بین راه مورد استقبال شدید مردم قرار گرفتیم. زنان در یک سو و مردان در سوی دیگر؛ کودکان و نوجوانان هم در میانشان؛ شعار های بسیار تند و کوبنده و انقلابی می‌داند و چنان ابراز احساسات می کردند که همه را به گریه انداخته بودند. برای ما سئوال بود که چگونه در نقطه دور از میهن اسلامی مان این چنین توسط مسلمانان سوریه مورد استقبال واقع می‌شدیم. 🔺به خاطر اشک شوق و سرعت ماشین و هیجان جمعیت؛ نتوانستیم آن طور که باید ذره ای از شادی مردم را با دوربین‌های خود ثبت و ضبط کنیم. هر چند شب بود و دیر وقت؛ ولی از هر جا که رد می شدیم؛ مورد استقبال شدید مردم سوریه قرار می‌گرفتیم. در مسیر عزیمت به پادگانی که در کنار شهر برای نیروهای ایرانی آماده کرده بودند؛ هنگامی که از روبروی "شهرک دانشگاهی دمشق" رد می شدیم؛ چراغ‌های تمامی آپارتمان های شهرک روشن بود و از پنجره های آن؛ ساکنانش که تمامی دانشجو و استاد بودند؛ سر بیرون آورده؛ برای نیروهای ایرانی با دست زدن و سوت کشیدن؛ ابراز احساسات می کردند. سرانجام در کنار شهر؛ به پادگان رسیدیم و در آن مستقر شدیم. 📚 منبع: کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra