eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
508 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
148 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
📸| رزمندگان مسجد آیت الله شفیعی پیش از اعزام به 📆دی مــاه سال ۱۳۶۰ 📍مسجد آیت الله شفیعی نشسته‌ از راست:🌷؛ 🌷؛ حمید رمضانی؛ سیروس‌ نبیانی و اهوازیان ایستاده از راست: صالحی؛ حیدری؛ سعید نبیانی و خسروی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┅═🔹🍃🌸🍃🔹═┅ ❇️ هدیه به ارواح طیبه شهدای هشت سال دفاع مقدس؛ به ویژه ۳ شهید مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهواز در این عملیات؛ صلواتی را هدیه بفرمایید. 🔰امور شهدا پایگاه شهید سید مصطفی خمینی(ره)_مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📢 🎞| مصاحبه زبیا و شنیدنی فرمانده خاکی و بی ادعای جبهه ها سردار دلاور 🌷 قبل از 🌸نامش جاوید و یادش گرامی 🇮🇷شیرمرد زنجانی؛ فرمانده مخلص و دلاور جبهه ها؛ سردار شهید اصغر محمدیان از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز در دوران دفاع مقدس بود که فروردین ماه ۱۳۶۱ در عملیات فتح المبین؛ منطقه عملیاتی شوش در کسوت فرمانده گروهانِ شهدا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. کانال ما را با دوستان خود اشتراک بگذارید👇 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┅═🔹🍃🌸🍃🔹═┅ ❇️ هدیه به ارواح طیبه شهدای هشت سال دفاع مقدس؛ به ویژه شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهواز؛ صلواتی را هدیه بفرمایید. 🔰امور شهدا پایگاه شهید سید مصطفی خمینی(ره)_مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید | روایت رزمنده دوران جنگ؛ محمد احمدیان از ماجرای زیبای شهادت اسطوره گمنام اسلام از اصفهان معروف به "شهیدِ دست زغالی" در کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
  📽 ببینید | برشی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از مستند روایت فتح () با گفتاری زیبا و شنیدنی از سید اهل قلم 🎙شهید آوینی: ‌‌‌‌فردا ساعت هفت و نیم صبح عملیات آغاز خواهد شد. بچه‌ها در جریان شناسایی ها دریافته بودند كه نیروهای دشمن از خوف شبیخون تا صبح نگهبانی می دهند؛ اما با روشن شدن هوا می خوابند و نگهبانی ها سست می شود. تاریكی شب همواره به مثابه پوششی استتاری به كمك رزمندگان اسلام می آمد؛ اما این بار آن ها می خواستند به خلاف عادت؛ در روشنایی روز حمله كنند؛ فردا چه خواهد شد؟ 🌸 یاد باد آن روزگاران یاد باد ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
  📽 ببینید | تصاویری از مستند از 🎙همراه با گفتاری از : صبح روز حمله و این سرخی فلق و تو می بینی که هرگز بیش از این به خداوند نزدیک نبودی و تو اینک چه خوب می فهمی که فَالِقُ الْإِصْبَاحِ یعنی چه ...! شکافنده صبحگاهان ... کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتشار برای اولین بار 🎙 بشنوید | صدای ماندگار از و یاری امام زمان(عج) 🌴 لهجه جذاب تربتی و عقیده صاف شهید عبدالحسین برونسی 🌱 ۲۳ شهریور _ سالروز ولادت عارف روشن ضمیر؛ فرمانده تیپ ۱۸ جوادالائمه(ع)؛ (عج) کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
⭕️ روزهای رختشور خانه 3️⃣ قسمت سوم گاهی وقت‌ها در حین شستن لباس‌ها؛ چشممان به صحنه‌های دردناکی می
⭕️ روزهای رختشور خانه 4️⃣ قسمت چهارم روزها می‌گذشت و ما برای شستن لباس ‌رزمنده‌ها و ملحفه‌های بیمارستانی؛ سر از پا نمی‌شناختیم. یک روز به خانم حسین‌زاده گفتم: آخه تو یه زن باردار؛ اونم دوقلو؛ با این وضعیت چطور می‌آی تا رخت‌شوی‌خونه. لطفاً از امروز دیگه همراهمون نیا. خیلی دل‌خور شد و قبول نکرد. همان زمان با ؛ همراه تعدادی از خانم‌ها از دم در مسجدِ لب خندق سوار شده بودیم و رفتیم سمت بیمارستان شهید کلانتری. غوغایی به پا شده بود. توی چادرهایی که از قبل تخت و تجهیزات پزشکی آماده شده بود؛ همه پر از رزمندۀ مجروح بود. مثل همیشه مشغول شستن لباس و ملحفه‌های خونی بودیم. خانم حسین‌زاده حین کار کردن داشت از خاطرات غسل دادن زنان و دخترانی که بر اثر حملۀ موشکی به شهید شده بودند؛ تعریف می‌کرد. این را که گفت؛ یاد عصمت و مرضیه افتادم. خیره شدم به حوض‌هایی؛ که از خون موج می‌زد. انگار دلم با این موج‌ها بالا و پایین می‌رفت. تا به خودم آمدم و خواستم صلوات بفرستم؛ خانم حسین‌زاده یک قرآن جیبی از توی لباس‌ها پیدا کرد. شانه و عطر جیبی هم بود. آورد نشانم داد. با خودم گفتم: خدایا! صاحب این قرآن و این عطر و شانه الآن کجاست ؟ خدایا! خودت جوونای ما رو حفظ کن و دوباره به آغوش مادرا برگردون. آن‌ها را برد که به دفتر تحویل وسایل در بیمارستان بدهد. کمی بعد سراسیمه برگشت. دلم هوری ریخت. لباسی که دستم بود را توی حوض رها کردم و رفتم کنارش. داشت ریز ریز اشک می‌ریخت. بهش گفتم: تو روخدا بهم بگو چی شده! دلم اذیت می‌شه این طوری می‌بینمت. دستم را گرفت و رفتیم سمت ساختمان بیمارستان. توی مسیر بهم گفت: یکی از آشناهامون رو دیدم. بهم گفت که شوهرت(آقای قهرمانی) رو از منطقه آورد‌ن اینجا؛ مجروح شده!! بهش دلداری دادم و ‌گفتم: ان‌شاءالله که طوری نیست. تو فقط مراقب بچه‌های توی شکمت باش؛ خدای نکرده اتفاقی نیفته برات. بدو بدو رسیدیم دم در ورودی بیمارستان. اجازه ندادند برویم داخل ساختمان. کلی اصرار کردیم. باز هم اجازه ندادند. خانم حسین‌زاده دستش را نشانه رفت سمت رخت‌شوی‌خانه و گفت: ما از خواهرای رخت‌شوی‌ خونه‌ایم ... ⬇️⬇️ ادامه دارد کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra